این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
تا سراپردهٔ گل نعرهزنان خواهد شد
۲۸ مرداد است، بیست و هشتم مردادماه ۱۴۰۳ هفتاد و یک سال پس از روز تاریخی ۲۸مرداد سال ۱۳۳۲.
روزی که از آن تاریخ تا پایان حکومت پهلوی اگر بخواهیم در مورد حکومت محمد رضا شاه پهلوی فقط یک عبارت بکار ببریم که دوست و دشمنِ منصف بر آن بیشترین اتفاق نظر را داشته باشند، آن عبارت چنین است: محمد رضا شاه پهلوی از عصر روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا روزی که بختیار را به نخستوزیری گمارد، بطور پی در پی قانون اساسی مشروطیت را زیر پا میگذاشت و آن را رعایت نمی کرد.
شاید هیچ واقعه ای در تاریخ معاصر ایران به اندازه واقعه بیست وهشتم مردادماه ۱۳۳۲ مورد بحث و بررسی قرار نگرفته باشد. واقعه ای که اتفاقاتی را رغم زده که تا امروزه روز بر سیاست و زندگی روزمره مردم تاثیر غیر قابل انکاری گذاشته. چه کسی است که بتواند نفی کند آبشخور اولیه نزاع امروز جمهور اسلامی و آمریکا “کودتای ۲۸مرداد “نیست؟
در این نوشته کوتاه بهیچوجه قصد و نظر نویسنده این نیست که بخواهد اثبات کند آنچه در ۲۸مرداد اتفاق افتاد “کودتای آمریکائی” بود یا “قیام ملی” که در اینباره به اندازه بینهایت گفته شده بلکه منظور از این نوشته سه نکته بسیار کوتاه و ساده است.
۱- یادآوری این روز، روزی که سرنوشت این کشور را دگرگون کرد و قطعا سایهاش در روندهای آینده سیاسی و اجتماعی ایران نیز تاثیرات بسزای خواهد گذاشت.
روز تاریخی ۲۸مرداد روزی ماندگار در تاریخ ایران است. روزی است پر نکته که هنوز شایسته است تاثیرات آن مورد بررسی قرار گیرد.
۲- نکته دومی که لازم است به آن توجه کنیم جدا از اینکه نام این واقعه را چه بگذاریم موضوع روایت از این واقعه است.
در جنگ روایتها نه تنها در بین مردم ایران بلکه در سطح جهان واقعه ۲۸ مرداد بعنوان کودتائی که به کمک آمریکا یک دولت ملی را سرنگون کرده، روایتی مورد قبول و پذیرش است. حتی در درون ایران و در نزدیکترین حلقههای به سلطنت در طی سالهای بعد از ۱۳۳۲تا وقوع انقلاب یعنی ۱۳۵۷ اینکه شاه با کمک آمریکا موفق شد دولت دکتر مصدق را کنار بزند گفتمانی پذیرفته شده بود. از این رو باید گفته شود جدا از اینکه در ۲۸ مرداد چه واقعه ای رخ داد نظام پادشاهی و خاندان پهلوی جنگ روایتها در مورد سرنگونی دولت دکتر مصدق را باخت.
۳- نکته سوم و آخری که تمایل دارم به آن اشاره کنم نحوه حکومت محمد رضا شاه طی سالهای بعد از ۱۳۳۲ تا هنگام سرنگونی حکومت شاهنشاهی در ایران است. همان رفتاری که در نهایت شعار سرنگونی او را مورد پذیرش عام و موجب واژگونی نظام سلطنتی شد.
اگر محمد رضا شاه از شهریور ۱۳۲۰ یعنی زمان به سلطنت رسیدن تا روزهای قبل از ۲۸مرداد سال ۱۳۳۲ به اندازه قابل قبولی قانون اساسی مشروطیت و کُنش به قانون را رعایت میکرد و یا مجبور به رعایت آن میشد از فردای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲با روی کار آمدن سپهبد فضلالله زاهدی بعنوان نخست وزیر تا ٩ دیماه ۱۳۵۷یعنی روز معرفی دکتر شاهپور بختیار به مجلس برای احراز سمت نخست وزیری، روز به روز بیشتر با اجرای قانون اساسی و انجام وظایفش بر اساس اصول مندرج در قانون اساسی فاصله میگرفت. به زبان ساده “دیگر شاه خدا را بنده نبود” و خود را همه چیز می دانست. تا جائی که نشریه “نیویورک تایمز” در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۵۴ در ابتدای مصاحبه ای که شاه با “جان اُکس” منتشره کرد نوشت: “در هیچ کجای جهان جمله معروف ِ”لوئی چهاردهم”《دولت یعنی من》به اندازه ایران صدق نمی کند.” شاه خود را همه چیز وهمه کس می دانست.
اگر چه نمی شود پیشرفتهای اقتصادی اجتماعی ایران طی این سالها را کتمان کرد، اما همچنین نمیشد شکاف بیش از پیش ملت و دولت را نادیده گرفت. شاه نتوانست اعتماد جامعه نسبت به خود را جلب کند.
شاه مقید به قانون نبود. کسانی که به هر دلیلی واقعه ۲۸مرداد ۱۳۳۲ را یک کودتای نظامی آنهم با کمک آمریکا و انگلیس نمیدانند اما در مورد رفتار اقتدارگرایانه و غیرقانونی شاه و عدم التزام عملی او به قانون اساسی مشروطیت هیچ دلیل و توجیهی ندارند.
سخن کوتاه، رفتار شاه در عدم دخالت دادن بخش عظیمی از جامعه بویژه طبقه متوسط جدید در اداره کشور موجب شد روایت دیکتاتور بودن، وابسته بودن، و وارث یک حکومت کودتائی بودن را در ایران و جهان غرب مورد قبول عام قرار دهد که موجب سرنگونی او گردد.