معامله میان کاسبان سیاستهای جهانی است و یک پیشفرض غیرقطعی است. بر اساس این پیشفرض، جمهوری اسلامی فاقد هرگونه آزادی و اراده برای تصمیمگیری در تهران است و همه سیاستهای خارجیاش را با شاغول کشورهای دیگر، و بهطور عمده با روسیه، تنظیم میکند. این پیشفرض از سوی نیروهای راست و برخی جریانات چپ با دو هدف کاملاً متفاوت مطرح میشود. از منظر نیروهای راست، این پیشفرض هم برای کشاندن جمهوری اسلامی به اردوگاه غرب صورت میگیرد و هم بیانگر یک روسیهستیزی ریشهدار است که حتی امروز هم روسیه را با دوران شوروی یکسان میگیرد تا از این طریق سیاست چپستیزی خود را هم توجیه کند. حال آنکه امروزه کاملاً مشخص است که روسیه پوتین، روسیه شوروی و حاکمیت حزب کمونیست نیست. روسیه امروز، روسیه اولیگارشهایی است که از دل پروژه فروپاشی اتحاد شوروی برآمده و اندیشه ناسیونالیسم روسی و بازگشت به نوعی تزاریسم معرف آن است. این ناسیونالیسم تحت فشار کشورهای غربی برای کوچکتر کردن روسیه و غارت بیشتر آن، شکلی افراطی، تدافعی و گاهی تهاجمی به خود گرفته است. برخی از نیروهای چپ هم از این پیشفرض برای بیاعتبار کردن و ناکارآمد نشان دادن جمهوری اسلامی در اتخاذ یک سیاست خارجی مستقل استفاده میکنند.
بهرحال، فصل مشترک آنها این پیشفرض است که رابطه حاکمیت با روسیه و تا حدی چین، یک رابطه مطابقت و تابعیت است. به نظر من این تفسیر و این پیشفرض اشتباه است. ممکن است ما با سیاستهای خارجی حاکمیت مخالف باشیم، ولی نمیتوانیم این سیاستها را از جنس خود جمهوری اسلامی جدا بدانیم و آنها را تماماً به رابطه تبعیت از روسیه و یا چین منتسب نماییم. واقعیت این است که سیاستهای خارجی حاکمیت، چه خوب و چه بد، از دل خود همین حاکمیت بیرون میآید و همه عواقب آن هم متوجه خود حاکمیت است. واقعیت دیگر آن است که اتفاقاً چین و روسیه با سه محور حیاتی سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی مخالف هستند. آنها آشکارا با پروژه نظامی بودن برنامههای هستهای جمهوری اسلامی مخالفند و این امر پنهانی هم نیست. دیگر این که آنها با سیاست هژمونیطلبی، دخالت حکومت در کشورهای منطقه و تشکیل نیروهای نیابتی به عنوان برنامهای برای نفوذ دائمی و تحریکات منطقهای علیه دیگر کشورهای منطقه همراه نیستند. سوم اینکه با سیاست ایران در قبال اسرائیل بشدت مخالفاند.
با وجود همین مخالفتها، جمهوری اسلامی به برنامههای سهگانه خود پایبند است و آنها را اساس سیاستهای منطقهای خود قرار داده است. به آنها ماهیت ایدئولوژیک و حیثیتی بخشیده و بابت آنها هزینه میپردازد، حتی تا قیمت دامن زدن به مخالفت اکثریت مردم ایران. با این حساب، این سوال مطرح میشود که آیا اقدامات چین و روسیه برای بازداشتن ایران اسلامی از این برنامهها به سود مردم ایران است یا خیر؟ به نظر من هر اقدامی در جهت کنترل این سیاستها و فشار برای بازداشتن ایران از پیگیری این اهداف سهگانه به سود مردم ایران است. بنابراین، اگر در مذاکرات روسیه و آمریکا، روسیه تلاش کند دو کشور ایران و آمریکا را به یکدیگر نزدیک کند، به سود مردم است و نمیشود آن را معاملهای برای تاخت ایران تلقی کرد. البته تردیدی وجود ندارد که روسیه مانند هر کشور دیگری منافع خاص خود را دارد و در مرحله اول منافع خود را تعقیب میکند، ولی اگر این منافع با منافع ملت ایران همخوانی پیدا کند، بسیار هم مفید است. اگر روسیه از نفوذ و موقعیت خود برای انصراف جمهوری اسلامی از این سهگانه مخرب استفاده کند، به سود کشور ما هم خواهد بود.