مژده دهید!
ببینید جنبش را، سی سال بذر افشانی چه بار آورده. آنها آمدند. یعنی پیش شما آوردند، همان جایی که شبانه شما را دسته دسته بسته بندی کردند، و با بلدوزور درون خاک جایتان دادند. ببینیدشان همهشان جوانند. زمانی که شما را شبانه کاشتند، آنان کودکانی بیش نبودند که از صدای رعد وبرق و بوق ماشین ها می ترسیدند، اما حالا زنان ومردان سلحشوری شدند که با دست خالی، تنها با اشاره به آزادی و انسانیت دستهاشان را بالا گرفتند، که ما مسلح هم نیستیم، اما تسلیم شما هم نمی شویم. باور کنید! یادتان است در زندان چه بهم می گفتیم .چقدر از هم عصبانی بودیم، از وضعیتمان…
بچه های مجاهد دستمان می انداختند، و می گفتنمد که دیر به زندان آمدیم. آنان بقول خودشان مجددی و سه جددی بودند، و ما تازه دستگیر شده بودیم. چه نازنین هایی خیلی هاشان را من بعدا ندیدم. حاک نشین شدند، و آنانی که ماندند خاکستر نشین. اما این آتش پاره ها را ببینید. این ها را که تازه پیش شما آوردند یک وقت بهشان سخت نگیرید.
یادتان است جدیدی ها را می آوردند. ما به شوخی ازشان بازجویی می کردیم. چون تواب در اتاق ما بود، می گفتیم هر چه به بازجو گفتی اینجا بگو. آن بیست و چهار سوال لعنتی… جنایات ومکافات.
زمان هواخوری اون حاجی بخشی مدیر زندان و… الان اون کجاست. حنما داره جایی تیر خلاص می زنه. گلعلی جان رفته بودم دانمارک پسرت مجید را دیدم برای خودش مردی شده. سندیکالیست است و فعال از تو هم روشن تر.
حسین جان مریم تو عروس شده. من عروسی اش نبودم. اما با مادرش حرف زدم. مهرگان تو دلاوری شده، و دانشجوست و این روزها گاز اشک اور استشمام می کنه.
بهزاد جان نتوانستم سفارش تو را انجام دهم. بعد از سفر سرخ شما من هفت سال نتوانستم تکون بخورم، و نمیدانم ناهید …اما آن شیر زن هر جا هست، آزادی را گز میکنه. سعید و شیدای عزیز امسال دوستان تو را بعد از بیست و پنج سال دیدم. اشک ها و لبخند هایمان به کنار از شیرین تو گفتند که خانومی شده است، و در کانادا زندگی می کند.
پیری است و چانه گردانی از میهمانانتان بگویم. همانها که تازه پیش شما آوردند. نگاه کنید همه شان جوانند.
توی روز روشن پیش چشم همه تیر مستقیم به آنان زدند. دستگیرشان کردند. در زندان به آنان تجاوز کردند. سوزاندنشان. خفه کردند. دست وپایشان را شکستند. سهراب را ببینید. جای سالم در بدنش نیست. نوزده سالش بود فقط سبز اندیش بود. آنهایی که او را کشتند شب پرست جانی و آدم خواری بیش نبودند.
نوعروس ما ندایمان به رویش گل بپاشید. سرخ سرخ. اون اصلا نترسید، وقتی گلوله خورد. نقش زمین شد با دیدگان باز با دو چشم مست آزادی اون دو چشم دیوانه کرد دنیای آزاد اندیشی را، و آزادی را، به سرعت رفت روی تلکس خبرگزاری ها دلدار زیبا روی ما عروس در خون تپیده ما ند.
جمعتان جمع است. مستانه بخوانید و دست افشان بگردید.
اینجا در خارج از کشور نمی دانید تظاهرات چقدر راحت است. هر چه دلت خواست میتوانی بپوشی. دست دوست دختر یا پسرت را بگیری و زیر لب نهانی ترین عاشقانه هایت را بر زبان بیاوری. شعر بخوانی فریاد بزنی. نه کسی است به تو اعتراض کند، نه نگاه از سر تقصیر نه گاز اشک اور نه باتوم. نه لباس شخصی از تکبیر و الله و اکبر هم خبری نیست. ما می خواهیم همبستگی با داخل داشته باشیم. دهان آنان شده ایم. چون آنان هستند که دارند تاریخ را ورق می زنند، و باز خوانی می کنند روز ها و شب ها را. نمی دانید چه شوری در میهن بر پاست دوره ما نیست دست نویس. استنسیل ها و چاپ سگی گستتنر و جوهر و عرق ریزی و نخوابیهاو…
امروز اینترنت … فیس بوک و… هست. موبایل نمی دانی چه معجزاتی نمی کند. امروز دیگر پارتبزانهای اینترنتی حمله را آغاز کردند. محال است بی خبر بمانی. مثل زمانی که شما را در ان تابستان شوم. چهار هزار و پانصد تن از شما را به جوخه آتش و خون سپردند، نیست، در ان زمان از سنگ صدا برخاست از آدم…
اما امروز آن فریادهای شما در نهانخانه ان جنایت پیشه گان با موش موشک و اینترنت در دسترس همگان قرار می گیرد. آنها بر طبل دروغ و ریا و تزویر می کوبند، و می خواهند حقنه کنند رای و نظر خود را، اما فرزندان مردم در خیابان و پشت بام نمی گذارند.
برنامه هاشان بسیار است. هر شب با ستارگان تا صبح نـدای ازادی سر میدهند. صبح با آفتاب کارن در خیابانند. آری روبرویشان صف کشیدهاند. بدتر از همه لباس شخصی ها هستند. فرزندان همان چماقداران حزب اللهی ها هستند. نامشان هست … نوپو … نیروی ویژه پیرو ولایت. این ها تخم و ترکه چه قومی هستند.
آنها را نتوانستم کشف کنم، اما مشتی مزدور ولی فقیه هستند که مغزشان را فقط با لاطاعلاتی کهD.N.A خودشان می دانند چیست، و غریبه با فرهنگ ما است پر کرده اند و به جان مردم انداختند. جانیان خیابانی که هر چه بخواهند انجام می دهند.
مگر ما چه خواسته بودیم؛ خود دست چین کردن و ما به انتخاب آنان انتخاب کردیم. همچنان که سی سال است دزد ناموس و خاک هستند، رای ما را هم دزدیدند و می خواهند مترسکی را به ما تحمیل کنند. اما ما نمی پذیریم. شاید او را قربانی کنند، و بخواهند شرایط را از این هم که هست دشوار تر کنند. راه بازگشتی ندارند، اما ما آماده ایم. روی هر پاشنه بچرخند، ما سماع ازادی مان را به نمایش می گذاریم. آنان همه چیز دارند…خیابان … زندان… پول… اسلحه. می دانی چه چیز را ندارند، ما را مردم را.
کارگاه تولید شعار ما شبانه روز در حال تولید است. اصلا هم به تورم دچار نمی شود. هر دقیقه و ساعتی به حالتی دیگر تغییر می یابد. تمام مردم دنیا در همدلی با ما همراه شده اند. خوانندگان غربی برایمان آواز می خوانند. از جنبش ایران انرژی می گیرند، و در تمام میدان های سیاسی اجتماعی و فرهنگی هنر و موسیقی از ما یاد می کنند، و از جنبش ما نهانی ترین آرزوهایتان امروز بر زبان زنان و مردان دلیر ما جاریست.
ما برای این می رزمیم که دیگر کسی دستگیر نشود. چه جان های شیفته ای برای گام اول آزاد اندیشی بخون تپید. امروز میهن پنجره ای به وسعت جهان گشوده است. و دل پذیری هوای تازه را استشمام می کند. ما برای این می رزمیم که هستیم، و هستی مان را طلب می کنیم. نه شلاق، نه زندان، نه کشتن، هیج یک دیگر نمی تواند از عزمی که داریم را از ما بگیرد. ما همه با هم هستیم، و از هیچ چیز نمی ترسیم. ما برای آزادی و دمکراسی می جنگیم، و در این میدان صدایمان خاموشی نخواهد گرفت. شبها که دور هم جمع هستید بدانید هرگز شما را فراموش نکرده ایم. ما با شما هستیم. ما با هم هستیم، و همه با هم هستیم.