آنان که در سال های اخیر در گیر فعالیت سیاسی و یا مشغول کار در حوزه های اجتماعی بودند، انتظار پیدایش جنبشی اعتراضی را داشتند ولی با وجود پیش بینی های متفاوت، کسی انتظار چنین برآمد و خیزشی از جانب مردم را نداشت. جنبش سبز چنین آشکارا سیاسی، نترس و بالغ نامنتظره پیش آمد! شاید بدین خاطر است که تحلیل های تئوریک در جهت توضیح علل پیدایش و خاستگاه اجتماعی، توان و اهداف آن فاقد انسجام و روشنگری کافی است و باز بدین علت است که بخشی از تحلیل گران سیاسی و رهبران فکری، جرئت و اعتماد به نفس نقد شعار های تظاهر کنندگان در حال جنگ در خیابان را ندارند و خود را به امواج خروشان مردم می سپارند.
ما خود از جمله افرادی هستیم که با جنبش سبز حرکت کرده ایم و بدون امکان و یا نیاز به تأثیر گذاری بر آن، امیدوار و شادمان با آن همراه بوده ایم؛ ولی به گمان ما خطراتی بر سر راه این جنبش است که باید آنها را شناسایی کرد و بنا به توان و پتانسیل موجود در این جنبش، توصیه هایی را مطرح کرد.
در سی سال اخیر هیچگاه نیرو های آگاه جامعه دست از روشنگری و مبارزه بر نداشتند؛ این خود از دلایل تغییرعمیق تصور مردم از رابطه با قدرت است. مشکلات جدی اقتصادی و اجتماعی، رشد آگاهی و تبادل وسیع و سریع اطلاعات، هر حکومت مستبدی را با بحران روبرو می کند. ولی جدا از این زمینه ی مساعد برای بروز بحران اجتماعی در سال های اخیر، موضوع دیگری باعث و تشدید کننده ی بحرانی است که به جنبش سبز فراروییده است؛ این موضوع عبارت است از عدم توانایی حکومت کردن برای بالایی ها!
انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور با حمایت خامنه ای و سپاه پاسداران انجا م شد. پایه های حکومت جمهوری اسلامی از روحانیت سنتی و نمایندگان بازار سنتی به سمت ارکان بوروکراتیک و نظامی در حال تغییر قرار گرفت.
میزان سهم بری از رانت حکومتی برای جناح های مختلف رژیم باید تغییر می کرد و دیگر رعایت حقوق جناح ها به شکل سابق در دستور کار نبود. شخصی که برای مدیریت این تغییر بزرگ انتخاب شد احمدی نژاد بود که دیگر اکنون برای خیلی ها روشن شده است که فاقد کاراکتر و توانایی لازم برای این امر خطیر بوده است. کنار زدن اصلاح طلبان، کارگزاران سازندگی و هیئت مؤتلفه از قدرت، ثبات و اقتدار حکومت را به هم ریخت. احمدی نژاد با تغییرات وسیع در بوروکراسی حکومت باعث ایجاد جو نارضایتی در میان مدیران اجرائی و از بین رفتن چشم انداز مطمئن برای آنان شد.
در چنین فضایی زمان انتخابات اخیر ریاست جمهوری فرارسید. مثلث خامنه ای، احمدی نژاد و سپاه در جهت ایجاد فضای مطمئن تر برای تغییرات مورد نظر خود و سلطه ی بلامنازع بر اریکه ی قدرت دست به تقلبی گستاخانه در انتخابات زد و این مسئله شعله ی خشم مردم را بر افروخت. این ماجرا از این رو بیان می شود که به نظر ما جنبش سبز باید آگاه به این امر باشد که چگونه به وجود آمده است. ای بسا اگر در انتخابات پنج سال پیش آقای قالیباف به ریاست جمهوری انتخاب می شد و یا حتی در این دوره آقای میر حسین موسوی رئیس جمهور می شد، جنبش سبزی پدید نمی آمد. یقیناً مطالبات آزادی خواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران با این سطح آگاهی که مشاهده می شود راه بر بیداد جمهوری اسلامی می بندد و امکان حکومت بدون بحران برای ولی فقیه محال است ولی بحث ما در مورد بقاء جمهوری اسلامی و یا بحران های اجتماعی به طور کلی نیست بلکه بحث محدود به پدیده ی مبارک جنبش سبز است.
جنبش سبز دارای توانایی ها و طرفدارانی است؛ از سوی دیگر مواجه با حریفان و دشمنانی است. بدون شناخت نقاط قدرت خود و شناخت نقاط ضعف دشمن، نبرد به پیروزی نمی انجامد. تغییر و تحول در احوالات کارگزاران سیاسی و اجرایی حکومت برای سبزها حائز اهمیت است.
بزرگ ترین نقطه ی ضعف حاکمیت در مرحله ی فعلی، نارضایتی بدنه ی اجرایی و مدیریتی نظام از احمدی نژاد است. احمدی نژاد بدون وفاداری و حمایت این بخش، قادر به حکومت نخواهد بود.
خاستگاه جنبش سبز طبقه ی متوسط جدید و اقشاری از جامعه که با فرهنگ مدرن آشنا شده اند، بیان می شود. نکته اینجاست که افراد تشکیل دهنده ی بدنه ی اجرایی حکومت و یا اعضا ء خانواده ی آنها نیز در این قشر قرار می گیرند. اکثر مدیران میانی و کارمندان وزارت خانه ها، سازمان های دولتی، صدا و سیما، سفارت خانه ها و شرکت های وابسته به دولت، مخالف احمدی نژاد هستند. به فرض تسلط سپاه پاسداران به مراکز کلیدی قدرت باز برای احمدی نژاد امکان حکومت کردن با این اوضاع میسر نیست.
اگر قرار باشد بدنه ی اجرایی، دستورات از بالا را تفسیر به رأی کند، هر رسوایی درونی را آشکار سازد و زهر یأس و بدبینی را همراه هر فرمانی کند؛ چگونه می توان بر اوضاعی چنین بحران خیز مسلط بود؟
این جدال حیاتی را از زاویه ی دیگری نگاه کنیم.
جنبش سبز دارای چه توانایی ها و چه پشتوانه ی اعتراضی مردم است؟
در فاصله ی زمانی حدودی اول خرداد تا اول مرداد ماه سال جاری، جنبش سبز هویت خود را ساخت و چهره ی جدیدی از مردم ایران را در منظر تاریخ و جهانیان قرار داد. چه این جنبش به اهدافش دست یابد و چه به سردی گراید؛ نقطه ی عطفی در رفتار سیاسی مردم ایران به وجود آمد که تاریخ جمهوری اسلامی را به دو قسمت قبل و بعد از آن تقسیم کرد.
فعال و سیاسی شدن بخش های وسیعی از جامعه که سال ها بود با سیاست قهر کرده بودند، پیدایش امید و شجاعت وصف ناپذیر و کنار رفتن یأس و خود خواهی های حقیر، راه پیمایی های میلیونی در سکوت، ندا و سهراب بیانگر هویت جنبش سبز هستند.
این جنبش چگونه و بر اساس چه خواست هایی پدید آمد؟
چند مشخصه ی ساده و بارز را نام ببریم. بر پاکنندگان این جنبش در انتخابات شرکت کردند و می خواستند موسوی رئیس جمهور شود، مطالبات دیگری مطرح نکردند وخواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نبودند.
بحث بر سر این نیست که افراد شکل دهنده ی جنبش سبز تمایلات و یا مطالبات خاص خود را نداشتند؛ بحث بر سر آن است که آنان در این جنبش فقط خواست انتخابات سالم را مطرح کردند که منجر به کنار رفتن احمدی نژاد می شد. عدم طرح خواست های دیگر از جانب فعالین و طرح خواست محدود و دمکراتیک که منطبق با حرکت مسالمت آمیز وسیع مردم می شد و بخشی از روحانیت و بدنه ی اجرایی حکومت را نیز همراه می کرد از رموز پیدایش چنین جنبش عظیمی بود.
حال مطرح می شود که این جنبش در ادامه ی حرکت خود رادیکالیزه شده و چون قانون اساسی و ولایت فقیه در مقابل آن قرار گرفته است باید در خیابان ها شعار مرگ بر ولایت فقیه سر دهد و یا این که این جنبش هنوز از تمام ظرفیت های اعتراضی بهره نبرده و باید با جنبش کارگران، زنان و اقوام پیوند بخورد.
آیا جنبش سبز در ظرف چند ماه به این سرعت تغییر ماهیت داده است؟
آنان که چنین ادعایی دارند لابد از وضع و حال مردم باخبرند. ما جمع محدودی هستیم و لاجرم اطلاع محدود مستقیمی از رفتار مردم داریم. طی ماه های اخیر با این مردم معترض، سکوت کردیم، شعار دادیم، کتک خوردیم و زندان رفتیم. از دیدگاه ما هویت اصلی جنبش سبز و رمز ماندگاری و گسترده بودن آن را باید در همان هویتی جست که در ماه های خرداد و تیر از خود نشان داد.
بنابراین به نظر ما جنبش سبز در یک بزنگاه تاریخی امکان ظهور یافت که به این سادگی ها قابل تکرار نیست. این جنبش خواست هایی را مطرح می کند که قابل سرایت به بدنه ی اجرایی قدرت حاکم است. وجود این جنبش باعث مقاومت بخش هایی از روحانیت و جناح هایی از حکومت در مقابل تسلط خامنه ای و سپاه پاسداران است که عدم توانایی حکومت کردن برای بالایی ها را در پی دارد. از سویی دیگر جنبش سبز با شعار ها و خواست هایی که در خرداد و تیر مطرح بود به وجود آمد و اوج گرفت و ما دلایل منطقی ای نمی بینیم که با تند تر شدن آن شعار ها و وارد شدن مطالبات دیگر بتوان گستردگی و ثبات آن را حفظ کرد.
به نظر ما شعار ها و خواست جنبش سبز باید محدود، مشخص و فراگیر باشد؛ خواست هایی که برحق بودن آنها بدیهی و فارغ از دیدگاه های مختلف سیاسی باشد. پیشنهاد ما حذف نظارت استصوابی بر انتخابات، به وجود آمدن امکان و سیستمی مستقل از دولت برای برگزاری انتخاباتی سالم و تکرار انتخابات ریاست جمهوری اخیر است.
جنبش کارگری، جنبش برابری حقوق زنان و مردان، جنبش های قومی، دوستداران سکولاریسم و غیره در مسیر بدست آوردن خواست های خود باید خود اقدام کنند. استقلال این جنبش ها از جنبش سبز ضروری است؛ گر چه همگی این حرکت ها باید در تعاملی پویا با یک دیگر ادامه یابند.
جنبش سبز نقاط ضعفی دارد. مناطق فعالیت این جنبش محدود است و اقشار تشکیل دهنده ی آن نماینده ی کل جامعه ی ایران نیستند. اکثریت مردم ایران در جدال جنبش سبزها با دولت کودتا و سپاه سرکوب گر، جانب بی طرفی را گرفته اند. واضح است که احمدی نژاد و خامنه ای امکان راه اندازی حتی یک راه پیمایی داوطلبانه ی چند ده هزار نفری را ندارند و شاید این مردمی که به حمایت از سبز ها به خیابان نمی آیند در دل هوادار جنبش سبز باشند ولی در گستره ی شهر ها و روستا های ایران اکثریت مردم عملاً درگیر اقدامی علنی بر علیه دولت نمی شوند.
جنبش سبز برای به حرکت در آوردن بخش بزرگی از مردم که می ترسند و یا به سرنوشت این مبارزه اطمینان ندارند و یا آگاهی لازم را کسب نکرده اند باید اقدام کند. باید در این موضوع تعمق نمود که تند و تیز تر شدن شعار ها و یا عمیق تر شدن خواست های تغییرات، همسو با این اقدام است یا در تقابل با آن.
جنبش سبز دارای یک واقعیت عینی است که بر آن اساس، قدرتمند و فراگیر است ولی افراد مایلند آرزو های خود را در آن بیابند و بدین ترتیب آن را مطابق سلائق خود تعبیر می کنند و تغییر می دهند. ملی–مذهبی ها آن را فصل مشترک خواست ها و مطالبات جنبش های دیگر فرض می کنند و فدائیان اکثریت توصیه می کنند که این جنبش مطالبات جنبش زنان و کارگری و حرکتهای ملی ـ قومی را بر مطالبات خود بیفزاید.
هیچ دلیل مشخصی وجود ندارد که خواست های جنبش سبز فصل مشترک خواست های جنبش های دیگر باشد. همه ی جنبش های مردمی در ایران به نحوی خواستار آزادی و عدالت هستند ولی به طور مشخص در مطالبات این جنبش ها، انتخابات آزاد مورد نظر جنبش سبز وجود ندارد. جنبش سبز نه آگاهی و توانایی لازم برای بر آورده کردن خواست های جنبش زنان و یا کارگران و اقوام را دارد و نه رهبران مناسب و برنامه ای برای این امور دارد. این موضوع را نباید به عنوان نقطه ی ضعف آن دید.
اصولاً تصور اشتباهی در میان بخشی از روشنفکران ما وجود دارد مبنی بر آن که نسخه های ساده و معجزه آسا برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم وجود دارد که جنبش سبز باید آنها را مطرح کند. به عنوان مثال گروهی توصیه می کنند که این جنبش با ارائه ی آلترناتیو برای طرح تحول اقتصادی دولت، حمایت اقشار زحمتکش را جلب کند و یا با ارائه ی راه حل برای حق خود مختاری اقوام، دامنه ی فعالیت جغرافیایی خود را گسترش دهد. جالب آنجاست که افرادی که دارای عقاید راست هستند لفظ رادیکالیزه کردن جنبش را این روز ها به وفور به کار می برند. تعریف واقعی جنبش رادیکال و خواست های رادیکال در ایران کنونی نیاز به مقاله ی مستقلی دارد؛ ذکر این جمله ی معترضه صرفاً به لحاظ اشاره به سهل انگاری ها در تحلیل اوضاع است.
جنبش سبز ظرفی است بدون محتوی! به عنوان مثال طرح حذف یارانه ها دارای موافقان و مخالفانی است. خواست کارگران باید از حالت پوپولیسم خارج شود، با واقعیت های موجود سایش یابد و توسط نمایندگان آگاه کارگری به حکومت تحمیل شود. جنبش سبز هرگز نمی تواند طرحی برای حذف یارانه ها ارائه دهد که خواست همه ی اقشار مردم را برآورده سازد. خواست های جنبش سبز فقط تهیه ی ابزار است نه ارائه ی راه حل. جنبش سبز بدنبال کلیدی است که در های بسته را باز کند؛ در هایی که در پشت آنها افرادی بدون اطلاع مردم در باره شان تصمیم می گیرند.
به نظر ما جنبش سبز وظیفه ی خطیری به عهده دارد و آن ایجاد فضایی است که مطالبات جنبش های مختلف در آن فضا مطرح شود. شعار محوری کنونی جنبش، آزادی و سلامت انتخابات در چهارچوب جمهوری اسلامی با حذف نظارت استصوابی است. در مراحل بعدی این خواست باید به آزادی های وسیع تر فعالیت های سیاسی منتهی شود.
دوستانی به این دیدگاه ما انتقاد خواهند داشت که در شرایطی که فعالیت سیاسی چپ ها ممنوع است و ما خود را مارکسیست می خوانیم چرا خواست هایمان را چنین محدود مطرح می کنیم و یا چگونه چپ می تواند از خواستی دفاع کند که به نفع اشخاصی نظیر رفسنجانی تمام شود؟
به نظر ما جمهوری اسلامی با مشخصات کنونیش، این خواست حداقلی مردم را نمی تواند برآورده سازد و در صورت پیروزی مردم و بدست آوردن این خواست، امکان بازسازی خود به شکل قبل را هرگز بدست نخواهد آورد.
مردم در ماه های آتی مواجه با مشکلات بزرگ اقتصادی خواهند شد. به نظر ما سه معضل اساسی در پیش روی اقتصاد ایران است که به واسطه ی مدیریت فاجعه آمیز دولت در طی سال های اخیر بر عمق و شدت آنها افزوده شده است. حذف یارانه ها، تورم بالا به همراه نرخ ثابت ارز که منجر به ورشکستگی تولید می شود و بدهی معوقه ی چهل هزار میلیارد تومانی بانک ها. این سه عامل بر یکدیگر اثر تشدید کننده دارند و باعث بیکاری و گرانی در ابعاد وسیع خواهند شد. با از دست رفتن به اصطلاح اقتدار جمهوری اسلامی در مذاکرات با غرب بحران های بزرگی در سیاست خارجی نیز قابل پیش بینی است.
آنچه جنبش سبز می تواند و باید به مردم بگوید آن است که دولت نا مشروع احمدی نژاد مایل و یا قادر به حل مشکلات مردم نیست و هر روز بر دامنه ی فقر و فلاکت افزوده خواهد شد. جنبش سبز نه از آن رو که راه حل هایی آماده دارد که هیچ گروهی ندارد بلکه از آن رو که امکان طرح خواست های اقشار و جنبش های مردمی مختلف را می دهد باید مورد حمایت واقع شود. حل مشکلات عمیق جامعه فقط در صورت مشارکت مردم و امکان طرح مطالبات گروه های مختلف توسط نمایندگان واقعی شان مقدور است.
هر اقدام و تصمیم دولت، نامشروع و غلط است و فاجعه به بار می آورد نه به لحاظ آن که این اقدامات می توانند مفید باشند یا مضر بلکه به این علت که تمامی مکانیسم هایی که بتوان توسط آن آراء مردم را در تصمیم گیری ها اعمال کرد و بر صحت انجامشان نظارت نمود از بین رفته است. جنبش سبز نباید وارد بحث محتوایی در این موارد شود بلکه نک تیز حملات خود را باید متوجه شکل غیر دمکراتیک و فضای خفقان و احمقانه ای بکند که هر تصمیم حکومت در آن اتخاذ می شود.
در صورت حرکت خردمندانه ی جنبش سبز و در صورت فعال شدن جنبش های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه ی مردمی، تمامی اقشار مردم به حرکت در خواهند آمد چرا که امکان حل مشکلات خود را و امکان تحقق آمال و آرزو هایشان را در فضایی باز و در دسترس و توسط نمایندگان واقعی خود خواهند دید.