روشن فکران ایرانی درآرزوی اندیشیدن درهمان گام های نخست با بنبست روبروگردیده اند .که این بن بست درایران تنها با عامل استبداد توجیه گردیده است در حالی که مبانی این مکرر تاریخی ،متکثرتر از حدود تعریف شده ان است.
تجربه تاریخ معاصر نشان می دهد از همان ابتدای دوره مشروطه کار به افراط و تفریط کشیده شد . و یا تلقی متفاوت از متن به مرزبندی های مکرر و انشعابات خسته کننده رسید.
مرز بندی در دو سر پیوستار حکومتی بودن و غیر ان نیز داستانی است که شاخص آن دوران فعلی نیست و از جدال اخوند زاده و صنیع الدوله تا فروغی و حلقه برلین را در بر می گیرد.
گاهی جدال مذهبی ها وغیر مذهبی ها تا سطح زندانهای پهلوی نیزکشیده شد و تا به حال نیزادامه دارد.و شاه بیت تمامی این ناکامی ها عدم ماندگاری اندیشه بوده است.
این نوشتار بازخوانی بخشی از تاملات روشن فکری ایران است که تنها به بخش بررسی مطالبات و شعار های جنبش سبز می پردازد .البته باید متذکر شد که هدف نوشتار نفی اندیشه هادر مقابل قرائت مطلوب نیست ،بلکه نقد مستمر بیرونی را به جای پذیرش بدون شرط و یا نفی ذاتی توصیه می کند.زیرا ایران نیازمند گفتگوی مستمر روشن فکران بخصوص روشن فکران مذهبی و سکولار می باشد.
مرز افراط و تفریط شعار ها در کجاست؟
فربه شدن بحث حدود مطالبات و شعار ها مرز مبانی حدودازادی رادرساختارهای اجتماعی مشخص می کند.یکی از نتیجه گیریهای مهم ادمیت در مورد حدود ازادی و مطالبات بسیار جالب توجه است.
جایی که در کتاب مجلس اول و بحران ازادی می نویسد «در مجله یادگار اعلانی از سوی مجاهدین اسلامی بدین مضمون منتشر شد که برای کشتن میرزا علی خان خائن السلطان دو برادرغیور اقدام به کار و رفع شران خائن ملک و ملت نمودند» وی می نویسد اگر چه قهر و خشونت گاهی اجتناب نا پذیر است ولی باید این رفتار را بی پروا نقد نمود.
صور اسرافیل جالب تر به این موضوع می پردازد وی می نویسد ازادی که درمجلس ودولت می خواستیم کار را به جایی رسانید که کشتن رئیس دولت را در روزنامه ها اعلان کردند.
نهضت مشروطه ساختاری غیر متمرکز داشت و رهبری برسازمان تسلط چندانی نداشت و رفتار روشن فکران کار را به جایی رسانید که به هیچ عنوان رهبران نمی توانستند رفتار های صورت گرفته را توجیه کنند.
اما هم در مشروطه و هم در حال حاضر و در جنبش سبزمسئله تنها به اینجا ختم نمی شود ،در واقع رادیکالیسم حاصل از عکس العمل نشان دادن به خشونت عریان استبداد کار را به جایی می تواند برساند که کل دستاوردهای مبارزه پارلمانی به سود جنبش های ازادی بخش توده ای مصادره شود و در نهایت این جنبشها دربنبست استراتژی مبارزات فرسایشی به توتالیتاریسم ختم شوند.و یک قطع تاریخی جدی بین دستاوردهای مبارزات قانونی و ارمان های رهایی بخش بی دستاورد ایجاد کند.
خانم داوودی مهاجر در مقاله ای تاکید می کنند که” افراط و تفریط درگذر تاریخ مفاهیمی نسبی هستند و حق انتخاب را باید به ملت واگذار کرد”
این ملاک ارمانی و قابل فهم در واقع گشایشی به سوی همان تحلیل انقلاب دموکراتیک رهایی بخش است که خود ایشان از طولانی بودن ان استقبال می کنند.
در حالی که ناخواسته در این تحلیل یک انقلاب دموکراتیک به یک جنبش مدنی تحمیل شده است .و داستان همان است که در طول تاریخ تکرار شده است.
البته بهتر می بود خانم مهاجر با وضوح بیشتری از انقلاب دموکراتیک دفاع می کردند تا بهتر بتوان نتیجه گیری کرد،اقای طبرزدی نیز این دیدگاه را تائید می کنند در حالی که جنبش سبز جنبشی مدنی است که نیروهای حاضر در ان به پیروزی نیاز دارندو طولانی شدن پروسه به سمت شکل گیری انقلاب رهایی بخش فرسایش را گسترده می کند.و از سوی دیگر بافت و ترکیب نیروها نشان میدهد که ظرفیت های کافی برای چنین انقلاب دموکراتیکی وجود ندارد زیرا تعبیر انقلاب دموکراتیک ترکیب روشن فکران ،طبقه کارگر و خرده بورژوازی در ساختن یک طبقه اوانگارد در مبارزه با امپریالیزم است.
و تجربه نیزنشان می دهد انقلاب رهایی بخش الزامات دموکراسی خواهی را تضمین نمی کند و به منزله نهادینه شدن دموکراسی نمی باشد.
افراط و تفریط بر سر شعار ها را باید از چنین زاویه ای بررسی کرد تا از دل انقلاب های رهایی بخش توتالیتاریسم خارج نشود.
زیرا بحث افراط و تفریط حتی بر سر این نیست که بتوانیم سرکوب حاکمیت را کم یا زیاد کنیم بلکه محور این دیدگاه ان است که شعار های رادیکال کشور را به سمت فروپاشی هدایت می کند زیرا راست نظامی به صورت خودکار جایگزین دائمی راست سنتی می شود و رقابت داخلی جناح راست را با توجیه شرایط اضطرار بی مفهوم می کند.
مرور تاریخی دوره اصلاحات هشت ساله پس از انقلاب نیز نشان می دهد علل شکست اصلاحات ان نبود که ازمطالبات خود کوتاه امد بلکه این شکست در بلند کردن پرچمی بود که شعار هایی را به روی خود حک کرده بود که بیشتر از ظرفیت های موجود را مطالبه می کرد و بحران درونی را پدید اورد که تنها عامل استبداد بیرونی به ان بحران ها شتاب می بخشید و در نهایت به عبور از اصلاحات و قهر از مبارزات پارلمانی منجر گردید.
به رقابت بین شعار ها به سود جنبش اصلاح گر پایان دهیم:
اقای بیژن حکمت در مقاله ای در مورد نحوه بروز شعار های خیابانی به پیوستگی بین شعار ها و جنبش اصلاح طلب رای می دهد.و اقای دکتر مهرداد مشایخی در پاسخی مفصل و طی مقاله ای “سرگردانی بین نظام و جنبش” مبحثی را می گشاید که به نظر می رسد اصل مسئله جدال روشن فکران در بروز شعار های کند و تند را روشن می کند.
اقای مشایخی می گوید در اصلاحات پارلمانی هشت ساله به هیچ عنوان نقش سکولاریسم مشخص نشد در واقع دکتر مشایخی با چهره ای که از محتوای شعار ها می بینند رای به سکولار بودن شعار ها می دهند .
در واقع سعی دکتر مشایخی درساختن نماد و شعار جدید رادیکال مبارزه با نماد هایی است که ان را مخصوص نظام فعلی می داند که این برخورد تقابلی راه اصلاحات پارلمانی و ارام را به کل می بندد.
نمونه واضح ان شعار معروف جمهوری ایرانی در مقابل جمهوری اسلامی است.که تقابل سکولاریسم و ساخت فعلی را گسترده می کند و مدلی از حکومت کردن را در مقابل ساخت فعلی پیشنهاد می کند هر چند در این مدل کلی نحوه چگونه حکومت کردن بی جواب مانده است.
هر چند چنین تحلیلی نازل کردن مفهوم سکولاریسم است و هر چند باید پذیرفت که این جنبش به روی شعار ها ،رنگ ها و اعیاد و مراسم مذهبی سوار است ،اما طرح بحث ایشان در مشخص کردن زاویه دید روشن فکران قابل بحث است.
مشایخی با چنین تفسیری از دیدگاهی کلاسیک و ریشه دار در تحلیل پدیده های اجتماعی از هژمونی سازی دفاع می کند.
اقای مشایخی سعی می کند با ساختن نمادهایی سکولار فاصله ها و تفاوت ها را با شعار های حاکمیت گسترده کند تا جدایی نهایی حاصل گردد که این نگرش دیدگاه ای رادیکال است که البته در دید کلاسیک گریزی از ان نیست.
اما بحث ساده حکمت که بدون تفکیک های اکادمیک اقای مشایخی صورت می گیرد بجای گسست کامل از شعار های موجود رای به توافق عمومی می دهد که حتی راست محافظه کار را نیز حذف نمی کند. زیرا با وجود انکه جدایی حتی اگر امکان پذیر هم باشد اما مدل های موجود از نماد سازی لزوما به دموکراسی نرسیده است و سرنوشت کشورهای افریقا و امریکای لاتین که بار جمهوری دموکراتیک انقلابی! را به دوش می کشند این بحث را تایید می کند ،لذا در نهایت تجربه بیژن حکمت باعث می شود به تحول ارام تن دهد و به ترویج ان بپردازد.
ایران در زمانی می تواند موفق باشد که بتواند از پروسه حذف و رقابت در نماد ها و شعار ها به گسترده کردن ظرفیت ها ی نماد ها و شعار ها برسد .
در غیر این صورت نمی تواند بیانیه ای که مهندس موسوی با تبریک غدیر شروع کرده است را توجیه کند و حتی ماه محرم و اربعین را نیز.
در حالی که می توان شعار های موجود را به جای به افراط و تفریط کشاندن از نماد های متکثر سر شار ساخت.امری که طالقانی به ان اعتقاد داشت و از پیامد های فاجعه بار جلوگیری کرد.
در واقع باید جنگ های هژمونی طلب شعار ها را به سود ماهیت جنبش سبز به عنوان یک جنبش اصلاح گرپایان داد.
یکصد سال است که هژمونی شعار ها ایران را به میدان جنگ تبدیل کرده است و از دل ان استبداد خارج شده است .میتوان گفتمان انقلابی را به سمت توافق همه جانبه منتقل کرد که این توافق همه جانبه گریزی جز اصلاحات ندارد.
البته این بدین مفهوم نیست که راست نظامی این اصلاحات را می پذیرد اما باید گفت که حداقل تحول ارام صف جنگ داخلی را به هم می زند و تصرف انقلابی دولت را به سود مبارزه مدنی تلطیف می کند.زیرا نباید فراموش کرد که هدف جنبش سبز رد انحصار بوده است و نه تعیین مدل حکومت و رهبری.
بدانیم شعاراینکه رژیمی باید واژگون شود برای دهه ۷۰ است و با فرو پاشی شوروی کنار گذاشته شد و انچه که برخی از روشن فکران ایرانی به دنبال ان می باشند نگاهی رومانتیک است که در همه انقلاب ها وجود داشته است اما این نگاه صادقانه باید بر اساس تجربه ها به این درک برسد که اگر انقلاب شود روشن فکران مذهبی و سکولار های صادق مغلوب می شوند .و تنها راه کار همان مبارزه پارلمانی مقاوم با چاشنی فشار از پایین و چانه زنی از بالا می باشد ولی باید حواسمان باشد که خواسته ها به گونه ای نشود تا کار از دست برود.این که بخواهیم بر مشی مبارزه پارلمانی با تکیه بر عنصر شجاعت داشتن در اعتراض و انتقاد پافشاری کنیم(انچه مهندس بازرگان به ان اعتقاد داشت) و نیز با تحلیل مطالبات موثر قافیه را نیز نبازیم درایت می خواهد و طبقه متوسط و روشن فکران باید ان را درک کنند.
و در نهایت جالب توجه است که افراد صادقی مانند اقای طبرزدی تجربه غرب را خوب می شناسند اما نمی توانند درک کنند که روشن فکران رادیکال با گرفتن حکومت شکست می خورند.
در اروپا میانه ها روی کار می ایند نه رادیکال ها ،روشن فکران و رادیکال ها باید سعی کنند که از بین نروند لذا باید سهم خود را از حکومت دموکراتیک بخواهند و نه خود حکومت کردن را.
البته باید بدانیم میانه روها فرشته نجات نیستند ولی می توانند جامعه مدنی را قدرتمند کنند.