خارها خوار نیستند
شاخههای خشک چوبههای دار نیستند
میوههای کال کرم خورده نیز روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را زیر پای خویش سرزنش کنی
خش خشی به گوش میرسد: برگهای بیگناه با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت از کدام ریشه آب میخورد!
(قیصر امین پور)
کمتر کسی است که در سالهای اخیر از فعالیتهای ارزشمند و دفاع انساندوستانه ی محمد مصطفایی وکیل جوان دادگستری تهران و فعال حقوق بشر از نوباوگان زیر ۱٨ سال و خانم سکینه محمدی محکوم به سنگسار مطلع نباشد. محمد مصطفایی روز ۲ مرداد (۲۴ ژوئیه)، برای ارائه توضیحاتی به دادستانی تهران احضار و پس از خروج از این محل، ناپدید شد. شامگاه همان روز، ماموران دولتی با در دست داشتن حکم بازداشت، به دفتر وکالت محمد مصطفایی مراجعه کردند اما موفق به دستگیری او نشدند؛ ساعاتی بعد، همسر و برادر همسرش بازداشت شدند. هدف از بازداشت این دو نفر احتمالا وادار کردن مصطفایی به مراجعه به دادستانی بوده است. روز ۹ مرداد، متن نامه سرگشاده محمد مصطفایی برای دادستان تهران انتشار یافت که در آن، ضمن غیرقانونی توصیف کردن اقدام به “گروگانگیری” همسر و برادر همسرش و درخواست آزادی فوری آنان، گفته بود که در صورتی که از تشکیل دادگاهی عادلانه اطمینان یابد، حاضر است خود را به دستگاه قضایی معرفی کند. دلیل صدور حکم بازداشت مصطفایی معلوم نیست. مصطفایی در چند سال اخیر وکالت ۴۰نوجوان محکوم به اعدام را به عهده داشته، که۱٨ نفر آنها را نجات داده است. به علاوه او وکیل چندین مرد و زن محکوم به سنگسار و زندانیان سیاسی بوده است. گویا بازجویی روز ۲ مرداد بطور عمده به دفاع او از نوجوانان اختصاص یافته است. در عین حال وی در حال حاضر وکیل سکینه محمدی آشتیانی است؛ زنی٣ ۴ ساله و مادر دو فرزند که حکم سنگسار او به اتهام زنای محصنه اخیرا به اعتراض وسیع بین المللی و توجه گسترده رسانه ها در سطح جهانی منجر شده است. پس از انتخابات خرداد ۱٣٨٨ که میلیونها نفر در خیابانها علیه تقلب انتخابات اعتراض کردند، محمد مصطفایی نیز به مدت کوتاهی بازداشت شد.
محمد مصطفایی که در ترکیه تقاضای پناهندگی کرده است، درباره وضع همسر و برادر همسرش که در ایران بازداشت شده اند، ابراز نگرانی کرده است.
او گفت: “من متاسفم که چرا همسرم باید این همه مدت در زندان انفرادی به صورت گروگان نگهداری شود تا من خودم را معرفی کنم. . . او هیچ گناهی ندارد. در روزی که دستگیر شد، اصلا هیچ اطلاعی از این که من کجا هستم، نداشت. چرا باید یک مادر دوازده روز از فرزندش جدا شود.”
مصطفایی گفته است: “من موافق این همه سختگیری نیستم. سختگیری حد و مرزی دارد. وقتی می بینم که جوانان این مرز و بوم این گونه هلاک می شوند آه می کشم و به خود می گویم که چرا باید انگ مجرم بر پیشانی این نوجوانان و جوانانی که آینده ساز کشور هستند زده شود. مگر گناه این جوانان چیست؟ جز این که به صحبتهای دو کاندیدای دیگر ریاست جمهوری گوش فرا داده اند و به شرکت در تجمعی آرام دست یازیده اند. برایم سئوالی پیش می آید که چرا این دست از نوجوانان و جوانانی که برخی از آنها به حق فاقد هر گونه گناهی هستند می بایست در زندان روز و شب را به سختی سپری کنند. اگر واقعا شرکت در دو تجمع یا بیشتر از آن جرم است پس چرا عالیجنابان موسوی و کروبی که هر دو در بسیاری از تجمعات شرکت کرده اند می بایست آزاد باشند؟ آیا خون این دو رنگین تر از خون جوانان در بند است؟ … روزی مادری به تلفن همراهم زنگ زد و گفت فرزندم به شش سال حبس محکوم شده است. هجده روز پیش حکم وی ابلاغ شده است و دو روز دیگر زمان دارم که لایحه تجدیدنظر را به دادگاه بدهم. من گفتم که در تهران نیستم. خواست تا برایش از پشت تلفن لایحه ای را که نوشته بود اصلاح کنم. لایحه فرزندش را خواند. من هم اصلاحات را انجام دادم و در آخر لایحه شروع کردم به گفتن مطالبی در جهت اعلام بیگناهی فرزند محبوسش. زمانی که جملاتم را برای نوشتن می گفتم، مادر ناله می کرد و ناله و گریه اش بغضم را ترکاند. او در آخر از من تشکر کرد و خواست دعا کنم تا تنها فرزندش از زندان آزاد شود. برای مادری که برای بزرگ کردن فرزندش سختیها کشیده است شش سال سهل است یک روز ندیدن فرزند قابل تحمل نیست. ولی دریغ از این که برخی از ما انسانها به راحتی حکم به سلب آزادی افرادی می دهیم که گناهشان غافل شدن از برخی موضوعات سیاسی بی هویت است. چه بسیار عده ای که دستگیر و بازداشت شده اند حتی الفبای سیاست را نمی دانند و هدفی مجرمانه از شرکت در تجمعات نداشته اند ولی امروز در زندان هستند…”
مصطفایی در باره ی حکم کاهش زندان پیمان عارف اظهار داشت: مادر و همسر امیر رضا عارف نفس راحتی کشیدند وقتی شنیدند که امیر رضا با نام مستعار پیمان از مرگ نجات یافت و حکم اعدامش شکسته شد. آنان هر روز را در کابوسی به سر می بردند که هیچ کس نمی تواند تحملش کند. خدا را شکر همین که اعدام نقض شد و امیر رضا به زندگی دوباره برگشت هر چند عقیده دارم این حکم نیز حکمی سنگین است. امشب برای من شب خیلی خوبی بود. حقیقتش فکر می کردم که آدمهایی که عزیزانشون رو در آستانه اعدام می بینند و مدتها با این وضعیت لحظات رو می گذرونند چقدر زجر می کشند و روز و شب براشون زهر ماره. و بعد هم که اتفاقی که نباید بیافته می افته چطور داغون می شند و ادامه زندگی براشون سخت و طاقت فرسا می شه. ولی وقتی عزیزشون از مرگ نجات پیدا می کنه حتی اگر به حبس ابد محکوم بشن چقدر براشون خوشاینده. چون می دونن روح و جسم عزیزشون توی این دنیاست و با اونها لحظات رو سر می کنن. برای پیمان و خانواده پیمان عارف هم روزهای سخت گذشت. همسر و مادرپیمان امشب دفتر من بودند. خوشحال و شاد. شادی از چشماشون معلوم بود. چند هفته پیش بود که پستی گذاشتم و خبر اعدامی که بهشون داده بودم رو توصیف کردم. ولی امشب اونها خوشحال بودند. حتی خوشحال بودند از اینکه می شنیدند پیمان به ۱۵ سال حبس محکوم شده. چند دقیقه ای بود که اونها فضای دفترم رو عطرآگین کرده بودند که پیمان از زندان زنگ زد و زینب همسر پیمان گوشی رو برداشت و سلامی عاشقانه به هم کردند. آخه اونها عاشق و معشوق هستند و من خوب می دونم که زینب چقدر برای ماندن پیمان و نجاتش کوشش کرد. بعد هم با پیمان صحبت کردم. ایندفعه صداش با دفعات قبل خیلی فرق داشت. دقایقی با هم بودیم و کلی صحبت کردیم. فضای خیلی خوبی بود ای کاش برای همه ی کسانی که عزیزشون پای چوبه داره اینگونه فضاها مهیا بشه. امشب فقط اونها نبودند که با هدیه و شیرینی اومدند دفتر من کسان دیگری هم بودند که پروندهاشون به نتیجه رسیده بود کلی ذوق داشتند.
مصطفایی همچون همه کسانی که در ایران به فعالیت در زمینه حقوق بشر می پردازند خواهان حاکمیت قانونی بر نظام قضایی کشور است که بیش از هر چیز چهره عدالت را عاری از هر گونه کینه توزی، خشونت و انتقام به جامعه منعکس کند. خیلی از کسانی که در سیستم قضایی ایران مسئولیت مهم و حساسی دارند با برخی از مجازاتها، از جمله سنگسار و اعدام، به خصوص اعدام اطفال زیر۱٨ سال مخالف هستند و چشم به دستگاه تقنینی دوخته اند تا مجازات عادلانه ای جایگزین این گونه مجازاتها شود. وقتی اجرای حکم سنگسار و یا اعدام اطفال زیر ۱٨ سال در گوشه ای از ایران به اجرا گذارده می شود به جای آنکه تاثیر مرعوب کننده و بازدارنده ای داشته و مردم را خشنود کند، باعث جریحه دار شدن مردم گشته و اعتراض بسیاری را به دنبال می گیرد.
در قرون گذشته مجازاتهای بدنی خشونت بار از جمله داغ کردن بدن، راه رفتن بر سنگهای داغ، گردن زدن با گیوتین و شمشیر و به طور کل مجازات توام با شکنجه های بدنی در بسیاری از کشورهای جهان مرسوم بود. با گذشت زمان و پیشرفت بشریت، مجازاتها از حالت شنکجه خارج و مجازاتهایی انتخاب شد که مجرمان بتوانند به جامعه بازگردند به گونه ای که حتی در کشورهای اروپایی مجازات اعدام از قوانین تمام کشورها زدوده شد. اما در ایران وضعیت تغییر چندانی نکرد. امروز می بینیم که مجازات سنگسار که یکی از خشونت بار ترین مجازاتهای پیش بینی شده در قانون مجازات اسلامی می باشد به اجرا گذارده می شود.
مصطفایی که در ترکیه از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد درخواست پناهندگی کرده است، اظهار داشت که پلیس این کشور برای حفاظت از او، وی را تحت نظارت قرار داده است تا تکلیف پرونده اش مشخص شود.
محمد مصطفایی گفت تاکنون چند کشور غربی از جمله نروژ برای پذیرش او اعلام آمادگی کرده اند.
سازمان عفو بین الملل نیز در جریان پرونده محمد مصطفایی قرار داشته و از دولت ترکیه آزادی سریع و بی قید و شرط وی را خواستار شده است. گرچه دولت ترکیه تا کنون از آزادی وی امتناع کرده است. ما وظیفه داریم از طرق مختلف از دولت ترکیه درخواست کنیم که در نقض حقوق انسانی محمد مصطفایی با حکومت اسلامی ایران همکاری نکرده و او را آزاد کند. به نظر می رسد تنها راه نجات وی از زندان ترکیه فشار به مقامات دولت ترکیه است تا او را راهی کشورهای اروپایی کنند.