کتاب خاطرات یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان تحت نام “من متقاعد نشده ام ـ جنگ عراق و سالهای حکومت سبزها و سرخ ها” منتشر شد. فیشر در این کتاب کشاکشهای پشت پرده سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر و مقدمات تدارک حمله آمریکا به عراق و افغانستان را تشریح می کند. نزدیک به ۳۰ صفحه از ۳۵۰ صفحۀ این کتاب به مسئله اتمی ایران و ملاقات و گفت وگوی فیشر با احمدی نژاد، علی لاریجانی، روحانی ، خرازی و محمد خاتمی اختصاص داده شده است.
“من متقاعد نیستم” جمله معروفی است که فیشر در مخالفت با حمله به عراق و خطاب به رامسفلد، وزیر دفاع سابق آمریکا، در کنفرانس امنیتی مونیخ بیان کرد. فیشر در آن زمان به رامسفلد گفت: “صدام حسین یک دیکتاتور بیرحم است و ما از خیلی وقتها این را می دانیم. او به ایران حمله کرد و سلاح کشتار جمعی علیه ایران استفاده کرد. بدون کمک شما ما قادر به ساختن دموکرسی در کشور خود نبودیم، اما نسل من یاد گرفته که در دموکراسی قبل از آن که انسان تصمیم بگیرد، باید نخست متقاعد شود. معذرت می خواهم، من متقاعد نشده ام. وقتی من خودم متقاعد نیستم، چطور می توانم در افکار عمومی ظاهر شوم و بگویم که به جبهه جنگ بروید. من خودم هنوز به این جنگ باور ندارم”. (برای مشاهده ویدیوی اظهارات فیشر در حضور رامسفلد اینجا را کلیک کنید)
یوشکا فیشر اگرچه امروز در عرصه سیاست آلمان چندان فعال نیست، اما از طریق نوشتن مقالات متعدد، گفت وگو با رسانه ها و مشاورت دوستان خود در حزب سبزها بر روند تحولات سیاسی آلمان و حزب سبزها تأثیر گذار است. تاثیر وی بویژه بر اعضای قدیمی حزب سبز بسیار برجسته و چشمگیر است…
در زیر بخش هایی از کتاب یوشکا فیشر که مربوط به مقامات سیاسی ایران و مسئله اتمی است، بطور فشرده ترجمه و درج می شود.
یوشکا فیشر در رابطه با برنامه اتمی ایران می گوید: «در آگوست ۲۰۰۲ سازمان موسوم به “سازمان مجاهدین” که یک گروه ایرانی در تبعید و نزدیک به “مقاومت ملی ایران” است، در یک کنفرانس مطبوعاتی ادعا کرد که ایران در حال بنای یک کارخانه غنی سازی اورانیوم در نطنز و یک راکتور آب سنگین در اراک است.
هردوی این ادعاها صحیح بوده اند و ناقض روح و قانون پیمان منع گسترش سلاح هسته ای، که از طرف تهران هم امضاء شده است. مطابق این پیمان ایران موظف بود که فعالیتهای خود را به اطلاع سازمان انرژی اتمی در وین برساند.
هم کارخانه غنی سازی و هم راکتور آب سنگین از نظر فن آوری مقدمات راهی است که به ساختن بمب اتم منتهی خواهد شد (…). در واقع این فن آوری در چارچوب پیمان منع گسترش سلاح اتمی ممنوع نیست، اما بخاطر حساسیت این فن آوری، فعالیتهای مربوط به آن می بایست تحت نظارت سازمان انرژی اتمی قرار گیرد و ایران موظف بود به سازمان انرژی اطلاع دهد. اما چرا با وجود عدم تعارض فن آوری مزبور با پیمان منع گسترش سلاح هسته ای، دولت ایران این فعالیتها را به اطلاع نرساند و خواهان نظارت براین فعلیت ها نبود؟ پاسخ به این سوال بدیهی است: زیرا ایران با این مواد اهدافی را دنبال می کرد که با این پیمان در تضاد است و این هدف چیزی جز استفاده از این مواد برای مقاصد نظامی نیست. از این رو، ایران تمایل نداشت بر این فعالیتها نظارت شود.»
در مورد نحوه تشکیل گروه اروپایی مذاکره کننده با ایران فیشر می گوید: «در سال ۲۰۰۳ من به ضرورت یک ابتکار اروپایی پی بردم. اما نسبت به پذیرش دوستان بریتانیایی تردید داشتم. ولی بریتانیا برای چنین ابتکاری ضروری بود. من تصور نمی کردم که بریتانیا بتواند خود را از موضع سخت واشنگتن رها کند و در رابطه با ایران به یک ابتکار اروپایی ملحق شود. اما در این مورد تصور من اشتباه بود. بریتانیا و بویژه جک استراو، وزیر خارجه آن زمان، بعد از فاجعه عراق تمایل نداشت وارد ماجراجویی بسیار بزرگتر و خطرناکتر از پیش شود.
بدین وسیله ابتکار سه کشور اروپا، یعنی آلمان، بریتانیا و فرانسه بوجود آمد.»
نامه به سید محمد خاتمی
«سه دولتمرد آن زمان آلمان، فرانسه و بریتانیا ـ گرهارد شرودر، ژاک شیراک و تونی بلر ـ به وزرای خارجه خود ماموریت دادند که نامه ای به دولت ایران ارسال کنند و با این کار، ابتکار مشترک سه کشور بزرگ اروپا را آغاز کنند. علت انتخاب این نوع ابتکار آن بود که ما معتقد بودیم دخالت دادن همه کشورهای اروپایی بسیار پیچیده و کند پیش خواهد رفت. اما از همان اول آگاه بویم که دیر یا زود باید خاویر سولانا را به خود ملحق کنیم و مانع از اختلاف و انشقاق در کشورهای اروپایی شویم.
در عین حال برای ما واضح بود که درصورت شروع مذاکرات با ایران، همزمان با آمریکا (و اسراییل) وارد گفت وگو خواهیم شد…»
رابطه ایران و آلمان بعد از روی کار آمدن خاتمی
«از زمان سفررییس جمهور خاتمی به برلین درجولای ۲۰۰۰، رابطه ایران و آلمان بسیار بهبود یافت. پیش از آن و در پی ترور میکونوس توسط سازمان امنیت ایران در سال ۱۹۹۲ که در اثر آن چند تن از اپوزیسیون ایرانی کشته شدند، رابطه دو کشور بسیار تیره شد. پنج سال بعد، زمانی که برای دادگاه برلین روشن شد که این ترور به دستور رهبران آن زمان جمهوری اسلامی صورت گرفت، این رابطه بازهم تیره تر شد. با روی کار آمدن خاتمی رابطه ایران و آلمان گام به گام رو به بهبودی رفت و در نهایت به سفر خاتمی به برلین منجر شد. من خودم قبلاً بعنوان وزیر خارجه به ایران سفر کرده بودم و با همتای ایرانی ام کمال خرازی، وزیر خارجه آن زمان ایران، همیشه رابطه داشتم.»
محتوی نامه به خاتمی و پاسخ خاتمی
«در نامه سه وزیر خارجه اروپا به دولت ایران به صراحت نوشتیم که در چارچوب وظایف بین المللی استفاده از انرژی اتمی حق مسلم همه کشورهاست. تاکید بر این امر مسلم و بدیهی بدین جهت بود که ایران تلاش می کرد نزد کشورهای غیرمتعهد خود را قربانی سیاستهای سرکوبگرانه غرب جلوه دهد و وانمود کند که غرب مخالف استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای است.
علاوه برآن در این نامه شرایط سه کشور اروپا برای شروع مذاکره توضیح و تعریف شد. این شرایط عبارت بودند از:
امضا و تصویب پروتکل الحاقی، اجرای فوری آن قبل از تصویب و مهمترین و سومین شرط توقف ساختن تأسیساتی که برای تولید مواد رادیوآکتیو مورد استفاده واقع شوند.
این خواسته ها بطور روشن به معنای تعلیق موقتی و یا دایمی فعالیت های اتمی ایران اند…
در ۱۳ آگوست ۲۰۰۳ سه کشور اروپایی بطور همزمان از طرف رییس جمهور خاتمی پاسخی دریافت کردند. در نامه خاتمی بار دیگر بر صلح آمیز بودن مقاصد برنامه اتمی ایران تاکید شده بود.»
سفر به تهران و مذاکره با مقامات ایران
«با مسولین دولت تهران به توافق رسیدیم که روز سه شنبه، ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳ و در تهران مذاکره کنیم. در ۲۰ اکتبر هیئت آلمانی با یک هواپیمای ارتش آلمان به سمت تهران پرواز کرد و در ساعت ۱۱ شب به فرودگاه مهرآباد رسیدیم.
جک استراو ساعت ۲ به تهران رسید، اما دومینیک دولوپین، وزیر خارجه وقت فرانسه، صبح روز بعد آمد…
گفت وگوی ما در فضایی باز و دوستانه آغاز شد. اما صحبت ما بر سر مهمترین مسئله، یعنی توقف برنامه اتمی ایران درجا زد و متوقف شد. در گفت وگوهای اولیه و مقدماتی ما سه وزیرخارجه کشورهای اروپایی و نماینده ایران همواره ما تأکید می کردیم که بدون توقف فعالیتهای اتمی ایران توافقی بین ما حاصل نخواهد شد. اگر ایرانیها از قبل امکان توقف این فعالیت را رد می کردند، ما اصولاً حاضر به سفر به تهران نمی شدیم. ایرانیها اما اکنون اظهار بی اطلاعی می کردند و حاضر به تعلیق فعالیت نبودند. گفت وگوهای ما به نقطه ای رسید که ما بعد از مشورت خصوصی با یکدیگر به ایرانیها گفتیم که بدون قبول توقف فعالیتهای اتمی راه حل مناسبی حاصل نخواهد شد و ادامه گفت وگو بیهوده است. بنابراین بدون معطلی خواهان رفتن به فرودگاه و بازگشت به کشورهای خود هستیم. بعد از آن قرار بود با رئیس جمهور ملاقات کنیم. گفتیم که آن قرار را هم می توانید لغو کنید. این گفته های ما منجر به قطع جلسه شد. ایرانیها با دستپاچگی شروع به تلفن زدن کردند و بالاخره در این مورد هم به توافق رسیدیم.»
پیشنهاد ایران و ضعف اروپا
«مذاکره هسته ای با ایران به تدریج و با طولانی شدن این مذاکره پویایی خود را از دست داد. با شکست آمریکا در عراق ایران دیگر از قدرت نظامی آمریکا واهمه نداشت و بدین خاطر کمتر حاضر به سازش و توافق بود. ایران پیشنهاد کرد که بطور محدود غنی سازی را ادامه دهد. ما این پیشنهاد را رد کردیم و وعده دادیم که ما، اروپایی ها، متقابلاً پیشنهاد خود را ارایه خواهیم داد…
ما قصد داشتیم که به ایران در مقابل صرفنظر کردن از غنی سازی اورانیوم، رآکتورآب سبک پیشنهاد کنیم و بدین طریق وضعیت جدیدی در مذاکره ایجاد کنیم. این پیشنهاد ما بدلیل عدم موافقت شرکتی که قرار بود آن را عملی کند، با شکست مواجه شد. این شرکت حاضر نبود بدون موافقت واشنگتن چنین کاری را تقبل کند، زیرا از آن واهمه داشت که در بازار جهان دچار مشکل شود. در آن زمان کسب موافقت واشنگتن غیرممکن بود. بدین گونه اروپا قادر به ارایه پیشنهاد مشخص نشد.»
بحثهای حمله به ایران در اسرائیل و واشنگتن
«پس از علنی شدن برنامه اتمی ایران، در اسرائیل و آمریکا مباحث مربوط به “گزینه نظامی” شروع شدند. منظور از حمله نظامی در واقع بمباران تآسیسات اتمی ایران بود. بخاطر تجربه عراق و نحوه تدارک جنگ بلافاصله و به سرعت با کاولین پاول در این مورد وارد گفت وگو شدم، زیرا معتقد بودم که از دست رژیم بوش هرکاری ساخته است. من چنین حمله ای را دور از واقعیت و بیهوده می دانستم و آن هم به سه دلیل: یکی این که آمریکا در عراق و افغانستان در تیررس حملات تلافیجویانه نیروهای نظامی ایران بود. دوم این که پیامدهای چنین جنگی برای کل منطقه غیرقابل کنترل بود. سوم آن که مشخص نبود که با بمباران هوایی بتوان توان اتمی ایران را بطورکامل نابود کرد…»
رایس: ما خواهان تغییر رژیم هستیم
«چند روز قبل از این که کوندولیزا رایس وزیر خارجه شود، پیش او رفتم… رایس صحبت را با این کلمات آغاز کرد: “یوشکا، یک چیز باید روشن شود. دولت آمریکا تحمل رژیم فعلی ایران را ندارد. ما خواهان تغییر رژیم ایران هستیم”. بنا به تجربه، معنی این کلمات این بود که ما بسوی یک جنگ با ایران می رویم… من به او گفتم که ما باید به تغییر و تحول درازمدت فکر کنیم و نه تغییر رژیم. استراتژی تحول و تغییر در زمان جنگ سرد موفقیت آمیز بود. من و رایس در این مورد نتوانستیم به توافق برسیم. من پیش خودم با تلخکامی فکر کردم که با دولت بوش سالهای سختتری در پیش خواهیم داشت. پیش خودم فکر کردم که چه اتفاقی باید بیافتد که این نومحافظه کاران به واقعیت پی برند؟ اما نگرانیهای من در این مورد بیدلیل بودند و دولت بوش در سالهای بعد موضعی نرمتر در قبال ایران اتخاذ کرد و رایس در پیشبرد این موضع نقش بسزایی داشت.»
ملاقات با احمدی نژاد و لاریجانی
«احمدی نژاد کاندیدای آیت الله خامنه ای، شورای نگهبان و دستگاه امنیت ایران بود. با روی کار آمدن وی در واقع یکی از بازماندگان سربازان جنگ ایران و عراق و افراطیون مذهبی به قدرت رسید. بلافاصله بعد از انتخابات [سال ۲۰۰۵] لاریجانی جایگزین روحانی شد. لاریجانی یکی از محافظه کاران و مخالفین سرسخت اصلاح طلبان حول سید محمد خاتمی است. من شخصاً احمدی نژاد و لاریجانی را یک بار دیگر در سپتامبر ۲۰۰۵ در نیویورک ملاقات کردم. در همان برخورد اول نسبت به آینده مذاکره با ایران بدبین شدم. بعدها روند مذاکرات این بدبینی مرا تأیید کرد…
ملاقاتهای من هم با احمدی نژاد و هم با لاریجانی در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل و درساختمان سازمان ملل انجام گرفتند. در رابطه با مسئله اتمی نخست ما، سه وزیر خارجه کشورهای اروپایی، با لاریجانی ملاقات کردیم.
لاریجانی به محض رسیدن و قبل از نشستن و سلام کردن شروع به صحبت کرد و برنامه اتمی ایران را با ملی کردن صنعت نفت در دهه ۵۰ و محمد مصدق مقایسه کرد. لاریجانی می گفت که همه قدرتهایی که امروز سد رشد ظرفیت هسته ای ایران هستند، همان نقشی را ایفا می کنند که دیرور بریتانیا و آمریکا مصدق را عامل کمونیستها و مسکو معرفی می کردند و در نهایت علیه او کودتا کردند و شاه را به قدرت برگرداندند.
من در زمانی که لاریجانی حرف می زد، بدقت او را نگاه می کردم. احساس من این بود که لاریجانی این حرفها را از روی تاکتیک بیان می کرد. وی تلاش می کرد که با این استدلالها ایران را که در گذشته بخاطر نقض شدید پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای، در موضع تدافعی قرار گرفته بود، تبرئه کند و بعنوان قربانی معرفی کند.
اما وی در کنه موضوع به این مقایسه تاریخی باور داشت. درواقع باور به این موضوع به معنای آن بود که دولت جدید به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن در مسئله اتمی نخواهد شد. زیرا هرگونه کوتاه آمدن نسبت به این “حق مسلم” در قبال قدرتهای بیگانه به معنای خیانتی دیگر به مصدق و مردم ایران است.
من فکر کردم که اگر تصوردولت جدید واقعاً این است، در آن صورت هرگز حاضر به کوتاه آمدن و سازش نخواهد شد. من مقایسه با ملی کردن نفت و مصدق را رد کردم. گفتم هیچ کس قصد سدکردن رشد ایران بسوی دست یافتن به فن آوری صلح آمیز هسته ای نیست. مسئله بر سر عدم تعهد ایران به وظایف خود و نقض پیمان منع گسترش سلاح هسته ای است. مسئله بر سر طرح کلی و ساختار برنامه اتمی ایران است. ساختار کلی برنامه اتمی ایران برای اهداف صلح آمیز مناسب نیست، بلکه بیشتر برای اهداف نظامی مناسب است. رفع این شک و تردید یکی از وظایف ایران است و ما اروپاییها آماده کمک و همکاری هستیم.
بعد از ملاقات با لاریجانی نوبت به ملاقات اروپاییها با رئیس جمهور جدید ایران رسید. این ملاقات به دعوت کوفی عنان، رئیس [سابق] سازمان ملل، و در دفتر وی صورت گرفت. احمدی نژاد همان حرفهای لاریجانی را بطور مختصر اما با لحنی تندتر و رادیکالتر دوباره بیان کرد. احمدی نژاد با آن نحوه لباس پوشیدن، اعتقادات ایدیولوژیک و منش رادیکال مرا به یاد مائوئیستهای دهه ۷۰ انداخت. این ملاقات با رییس جمهور جدید ایران با عث تقویت تردیدی شد که قبلاً و در گفت وگو با لاریجانی پیدا کرده بودم.
این ملاقات در نیویورک، آخرین بار بود که من بعنوان وزیر خارجه آلمان در مذاکرات ایران و اروپا شرکت داشتم.»