دیشب تلفن زنگ زد و عزیزی از خطه کردستان، خبر تلخ مرگ یکی دیگر از نوجوانان سال های شور نخست انقلاب را داد. خبر ناگوار خالد شریفیان، در ۵۳ سالگی و براثر بیماری کشنده سرطان. او روز جمعه گذشته ۳۱ خرداد ماه بدنبال دو سال کشاکش و زجر، ولی در طول همه این دو سال سخت، چون همیشه خوشرو، سرانجام در پسوه، رخت از جهان بربست و غمگنانه همسر، دو فرزند، خویشاوندان سوگوار و پر شمار انسان هایی را که در خالد همواره شرافت، مهربانی، انسان دوستی، آزادی خواهی و عدالت طلبی را سراغ داشتند، ترک گفت. خالد از منطقه کردنشین پیرانشهر بود با تعهدی والا به آرمانهای مردم خود، و آرزوهایی بزرگ برای از میان برداشتن تبعیض و ستم علیه انسان و انسانیت. او از همان عنفوان جوانی به جنبش فداییان خلق ایران پیوست و تا آخر عمر نیز به آرمانهای شریف برگزیده اش، وفادار ماند.
هر خبر گزندهایی که از درگذشت های نابهنگام عزیزانی را می شنوم که سال نخست انقلاب را با آنان در کردستان طی کردهام، قلبم به سختی می گیرد و بر چشمانم اشگ می نشیند. من در آنها خود را می بینم و خویشتنم را در وجود آنها. بسیار خاطره دارم از همه اینان که با چه صداقت آئینه وار، دلی آرزومند، و انرژی جوانانه شگرفی به ستاد سازمان در مهاباد می آمدند، یک دنیا شور بپا می کردند و آنگاه خود با شور فزاینده بر گرفته از فضای مبارزه در ستاد، آنجا را با جست وخیزی شادان به سوی این یا آن روستا، این یا آن مکان و محل کار و تحصیل در شهر مهاباد و دیگر شهرهای اطراف این کانون مبارزه ترک می گفتند. هنوزهم با یاد آن جوانی هاست که پیری خود را پس می زنم! اینکه اکثر این نوجوانان و جوانان آن زمان اکنون هم پس از ۳۵ سال، و در هر کجایی که هستند، هر یک نمونه و نمادی اند از شرافت و انسانیت و سخت مورد علاقه و احترام مردمانی که آنان را می شناسند، نشانهایی است از اصالت آن گزینشی که صورت گرفته بود. خالد شریفیان نیز یکی از این سمبل ها بود. یادش را گرامی می دارم و همسر و دو فرزندش را در این اندوه همراه و همدرد می مانم.
بهزاد کریمی
پنجم تیر ماه ۱۳۹۲