امروزه بشریت در برابر انتخابی قرار گرفته است که آینده او را رقم می زند. انتخابی که به مسئولیت جمعی وهمکاری تمام زنان و مردان نیاز دارد. قطار پیشرفت و ترقی، در زیر ضربات و تأثیر یک شیوه تولیدگرایی کورکورانه و شدیداً نابرابر، از ریل های خود خارج می شود. باید هر چه زودتر و به طور اضطراری، آن را در یک مسیر دیگری قرار داد.
مفهوم پایبندی زیست گرایان و مسئولیت آنان، در همین جا و هم اکنون، چنین است:
ما نمی پذیریم که در برابر سناریوی نابودی زمین و ویرانی جامعه بیتفاوت و غیرفعال باشیم. ما میخواهیم با همکاری نیروهای بیدار و زنده جامعه که برنامه اساسی تغییر و تحول ما، یعنی ایجاد رابطه جدایی ناپذیر بین ضرورت های زیست گاهی با عدالت اجتماعی و احترام به زیستمان و رهایی بشریت را می پذیرند، خط جدیدی در افق و بنیان تغییرات راستین ترسیم کنیم.
شیوه کنونی تولید ثروت و باز پخش آن، نه تنها دیگر کارساز نیست، بلکه موجب نابودی زندگان و تکه تکه شدن جوامع، نابرابری ها و برتری جویی ها، آلودگیها، پس رفتگی ها و سیرهای قهقرایی می شود. این دگرگونی های سترگ، منابع را از بین میبرند و به همان اندازه با شوراندن سیاره زمین بر ضد بشریت و خود بشر علیه هم دیگر، نابرابریها را ژرفناک تر میکنند و وجدان ها را پژمرده و افسرده می سازند. به قسمی که شبح یک ضعف شدید تاریخی بی سابقه ی سقوط ناگهانی و پس رفت هم زمان زیست گاهی، اقتصادی و اجتماعی در انتظار آینده است .با این وجود، امیدواری بزرگی در عدم پذیرش شکست بشری، در حال پیدایش در جهان است.
کارهای ابتکاری زیادی، روش های بهتری را شروع کردهاند و راههای نوینی را می گشایند. این چهره دیگری از جهانی شدن است که تمام مردمان و فرهنگها را شامل می شود. تعداد زیادی از کوشندگان در عرصه های اجتماعی، اعم از زن و مرد و جوامع فرهنگی، قومی و محلی تکان می خورند. این تلاشگران در همه قشرهای اجتماعی مداخله می کنند. اغلب موارد، اول از همه، همین زنان و مردان هستند که بحران کمرشان را خم می کند. آنان مقاومت می کنند، خود را سازماندهی و بازسازی کرده، دوباره کمر راست می کنند. هر زن و مردی به شیوه خودش، با اصول و موازین خودش، در کوی و برزن یا دهکده خودش، آن طوری که خودش می فهمد، یک راه و روش و مسیر جای گزینی را برای رسیدن به آیندهای پربار ترسیم می کند. آنانی که در این راه مبارزه میکنند و متعهد میشوند، امید و نقطه اتکای ما برای دگرگونی همه چیزهای روزمره و در حال جریان می باشند.
یک ضربه تکان دهنده بی سابقه
مقاومتها علیه بحران هایی که دیگر هیچ حد و مرزی هم ندارند، شکل می گیرند. این پایداری ها همه زمینههای زیست مانی و مجموعه فعالیتها را دگرگون می کنند. آنها بر روی هم انباشته شده و از همدیگر تغذیه میکنند تا سیستمی را که از راه اصلی خود منحرف شده است، خنثی سازند. ما در یک لحظه حساس و کلیدی، در جایی که «رشد و افزایش»، موتور تاریخ مدرن، به لبه مرزهای خود رسیده است، پیدا شده ایم. درد و زجرهای مردم و همبستگی رنگ باخته و رو به زوال که عملاً بر پیشانی کره خاکی ما نوشته شده اند، قابل پشتیبانی نیستند. شیوههای تولیدی و استانداردهای زندگی، متغیرهای اقتصادی وابسته به تخیلات بی حد و مرز و اشتهای سیری ناپذیر خصوصیات برتری جویانه، دنباله روی و تبعیت از مناقصه ها و حراج های تجاری و بالا آوردن رشته کوه هایی از بدهی های کمرشکن، مصرف های منابعی را به دنبال خود دارند که بیش از حد توانایی و اندازه باز تولید آن منابع هستند. اتصال و به هم پیوستگی بحران ها، موجب ناتعادلی بزرگی در اساس و پایههای زندگی و فرهنگ می شوند.
نتایج خیلی روشن و بی برو برگرد هستند و مو لای درزشان نمی رود. روشهای اقتصادی و تعادل های اجتماعی دیروزین، در برابر زمینهای رمق کشیده و ناتوان، رودخانه ها و دریاهایی که هر روز جمعیت خود را از دست می دهند، جنگل هایی که در حال عقب نشینی و کویرهایی که در حال پیشروی هستند، رشته سیلاب های شدید، خشک سالی های پی در پی که در اثر بالا رفتن گرمای آب و هوایی شدت یافته اند، نابودی نژادهای موجودات تکامل پذیر زیست گاهی، شکنندگی و میرندگی نسل های انواع طبیعی، مسموم شدن آب ها و هوا، روش های خشن و بر روی هم انباشته شهرنشینی و بیخبر از هم، دیگر امروزه پاسخ گو نیستند. از همان ابتدای نابسامانی ها در امور مربوط به تأمین انرژی، آب و هوا، غذا و بهداشت، مهاجرت، چپاول اموال عمومی و دولتی، انحرافات مالی و تجاری سبب پیدایش دنیای تازهای می شوند که قربانیانش شکارهایی از همه چیز محرومند.
به موازات پیدایش یک طبقه متوسط نوین در کشورهای جنوب که هم زمان به استانداردهای مصرفی غرب و منشا آزادی و سرکوب می رسند، یک پرسش تازه اجتماعی در باره کمبود منابع حیاتی و عدم ثبات تعادل های طبیعی پیش می آید که شیوه توسعه کشورهای صنعتی، آن را ایجاد کرده است. این بیدادگری زیست مانی که با افزایش جمعیت عیان تر می شود، به زخم هایی که قبلاً توسط ماشین تولید کننده نابرابریها سر باز کرده اند، نمک می پاشد. بیدادگری هایی که روی هم انباشته شده و یک ضربه گوشخراش تولید می کنند. این ضربه گوشخراش در کشورهای جنوب در اندازه های بزرگتر و چندین برابر خود به شکل های فقر، گرسنگی، بیماریهای واگیر، حلبی آبادها، کوچ ها، کمبودها، بی کاری، درگیری ها و زندگی جهنمی و در کشورهای شمال با پخش و افزایش همه جانبه شکنندگی، پس رفت همبستگی، انفجار ترسها، نگرانیها و افسردگیهای روانی نمود پیدا می کند.
علیه احساس ناتوانی و درماندگی
روند روزگار و راستای کارها، رو به بیدادگری و جنایت گری است و به همین دلیل، ما میخواهیم آن را دگرگون کنیم.
سرمایه داری با توفان های بحران ها و پیکارهای بزرگ ناشی از آن و همچنین با نیرویی که توده های عظیم جهانی را به حرکت در می آورد، دیگر توان رویارویی را ندارد. برعکس، هر روز یک منطق ساختگی در باره بالا بردن بدهی ها، مشکل بیکاری، افزایش مصرف در جامعه و آلودگی زیستگاه می تراشد و بر آنها پافشاری می کند. قولهای یک سرمایه داری که بالاخره عقلانی باشد، امور مالی را بر سر جای خود بنشاند و به دراز مدت فکر کند، پنداشتی بیش نیست.
سوسیالیسم دولتی هم به نوبه خود، شکست غم انگیزی خورد و در برابر واقعیتها، با ناتوانی برقراری یک رابطه بین ارزشهای خود و کاربرد قدرت، از صحنه تاریخ برای همیشه بیرون شد. اگر بیشتر نیروهای چپ برآمده از قرن نوزدهم، از این پس، خودکامگی و استبداد را به روشنی رد می کنند، اما هنوز شهامت پذیرش یک اندیشه سده ۲۱ را ندارند تا بنا بر آن، با منشهای کاملاً امروزین، همبستگی بین مردمان کنونی و نسل های آینده، مسئولیت نسبت به کره زمین، دست رد زدن بر سینه نابرابریها، تنظیم بازار و احترام به همه انسان ها را دوباره در خود زنده کنند. آنان در بین فرو رفتگی در لاک فرقه گرایی خود و دنباله روی روزمرگی در نوسانند.
دو جریان مهم ایدئولوژیکی برآمده از انقلاب صنعتی، یکی با پیشینه پیشرفتهای سرمایه داری و دیگری با آرمانهای سوسیالیستی، از این تاریخ به بعد، هر دو نفسهای آخر خود را می کشند.
علیرغم تفاوتهای موجود در بین شان که از لحاظ تاریخی بر ریشههای دیدگاههای اجتماعی مخالف هم و ارزشهای غالبا متضاد پایه گذاری شده اند، هر دو به موازات هم، در برابر مسائل اساسی سر در گم و گیج شدهاند و در جلوگیری از فروپاشی کیش تولیدگرایی، که آئین هر دو آنها می باشد، ناتوانند. آیا همین سرگشتگی و گیجی فصل مشترک آنها نیست؟
هر دو به روشهای خودشان، برای گسترش نیروهای تولیدی، توزیع ثروت، تولید بیشتر برای مصرف بیشتر و تشویق و تهییج بالا رفتن ارقام رشد، بر طبیعت فشار می آورند. منطقی که تلاشهای خودش را در یک جهش بزرگ رو به جلوی گسترش انجام داد اما امروز، به آشکارا، دیگر پاسخ گو نیست.
کشتی بدون ناخدا مانده و سرگردان در تلاطم است. امروز دیگر نه کسی پایش را بر روی دماغه میگذارد و نه کسی سکان اتفاقات غیر پیشبینی شده ای مانند عرصه های انرژی زایی، بهداشتی، آب و هوایی، زیست گاهی، مالی، مواد غذایی، امنیت های جانی، مهاجرت ها، اقتصادی و اجتماعی را در دست دارد. نیروهای سیاسی در قدرت و جریان های فکری مسلط نه به نظر می رسند که در وضعیت پیشنهاد کردن درمان ها و راه چاره هایی باشند که به غیر از عصای زیر بغل و بدون افسردگی ها باشند و نه یک طرح و برنامه معتبر و جذابی را برای جامعه دارند که خارج از شعارهای تو خالی انتخاباتی باشد.
سنگینیهای سیستم، پیچیدگی های مسائل، پریشانی ها، پاره پارگی های اجتماعی، سنگینی بت گرایی فناوری ها و اعتیاد مسموم کننده به پشتیبانی از مصرف گرایی، جنون های روزانه، تندروی ها در تصمیم گیری ها، یک احساس نگرانی و نا امنی همگانی را بوجود می آورد. در این صورت، در خود فرورفتگی و گوشه گیری هویتی و کارهای واکنشی، در برابر این همه مسایل سرگیج کننده، بیشتر خود را نمایان میکند. ترس ها، خشونت ها، کشمکش ها، انحصارگرایی ها، ملی گرایی های افراطی، خارجی ستیزی ها، نژادپرستی ها، مرد سالاری ها… دوباره قوت می گیرند. تلاشی برای یک بازگشت به عصرهای تاریک بر دروازه تجددگرایی و نوآوری ها می کوبد.
وقتی که دیوارها بالاتر میروند و گودال ها ژرف تر می شوند، حقیقت بر ما حکم میکند که بگوئیم وظیفه ما بسیار بزرگ است.
چگونه میتوان از زیر نابرابریهای تغییر ناپذیر و مهار ناکردنی که تا کنون در دو نیم کره خاکی درست شده اند، بیرون رفت؟
چگونه میتوان جلوی مسابقه در حد خودکشی تولید گرایی را گرفت تا بحران های بدتری پیش نیاید؟
چگونه میتوان یک بازار جهانی را که میلیاردها دستور فی البداهه و مغشوش صادر می کند، به نظم درآورد؟
چگونه میتوان در قابلیت سکونتی فضای کلان شهرها بازنگری کرد؟
چگونه میتوان علایق و نیازهای مختص انسانی را بدون خفه ساختن آن ها، مهار کرد؟ علایقی که فرد را به سوی کوشش های زیاده از توانش و کمال سوق میدهد و در عین حال، به طور خطرناکی خود را از پاسخگویی به محدودیتهای زمینی و منطق معاف می دارد.
چگونه میتوان ممکن ها را از چیزهایی که دیگر ناممکنند، تمیز داد؟
چگونه میتوان در وضعیت مسکونی فضاهای شهرها که رفته رفته بیشتر زیر ضربات شدید اجتماعی قرار می گیرند، بازنگری کرد؟
چگونه میتوان خود را از دنیایی رهانید که در آن عده ای از نداشتن نیازهای اولیه زجر میکشند و عدهای دیگر در اثر مصرف بیش از اندازه، دیوانه شده اند و هذیان می گویند؟
چگونه میتوان خود را از سیستمی که دیوانگی هایش اظهر من الشمس است، رهانید؟
در پایان، چگونه میتوان زشتی ها را به نیکی در آورد و بحرانی را به شانسی برای کره زمین، بشریت و دموکراسی تبدیل کرد؟
در زمانی که تعداد بیشماری از توده های مردم نا امید می شوند، بعضیاز آن ها همه چیز را رها می کنند.
چنگ اندازی به روحیات و قوانین یک جامعه، تحمیل یک نوع فرهنگ فلج کننده، خود سانسور و باز دارنده «این را بکن و آن را نکن، دست از پا خطا نکن»، مانند وزنه های ضخیم سربی، سنگینی زیادی را بر جامعه وارد می کند، به طوری که هر زن و مردی احساس میکند در یک بن بست و مخمسه ای گیر کرده است که هیچ کس یا راه برون رفت از آن را نمیداند و یا نمیخواهد از آن بیرون بیاید. برای گریز از دل نگرانی ها و امید بستن به تغییر مسیر هدف، جای یک دیدگاه به آینده، یک جهش خود آگاهی دسته جمعی، یک علاقه مشترک شورشی و یک نیروی محرکه امیدوار کننده خالی است. بینش همگانی که باید شیوه را تغییر دهد، وجود دارد، حتی اگر نقش نخبگان در آن کم رنگ یا بیرنگ باشد. حالا چیزی که می ماند، آن است که گمانه زنی کنیم چگونه آن را انجام دهیم و به راستی هم انجامش دهیم. و این زیست گران هستند که باید نقش اساسی خود را بر عهده بگیرند.
شرط بندی میکنیم که در برابر یک دنیای پایان پذیر، منابع انسانی، هوش و قلب آنها پایان ناپذیرند.
یک پیشنهاد سیاسی جایگزین
ما در نقطه عطف دوران اساسی و مهمی زندگی می کنیم. استحاله و دگرگونی در این دوران ممکن است. این دگرگونی به صورت یک فرمان از بالا نخواهد آمد ـ و گرنه، احتمالاً در این حالت، بدترین شیوه ای خواهد بود که پیشبینی نشده بود ـ بلکه برعکس، با انبوه ابتکارات شهروندی که با شبکه سازی های زیادی خود را محکم و تقویت می کنند و با سیاستهای روزمره و عملی در همه جا از جمله در موسسات ادارای پیوند می زنند، همراه خواهد بود. این دگردیسی، به نیروی تازهای نیاز دارد که هم شامل تعبیر و تفسیر خود این دگرگونی باشد و هم راه کار های سیاسی آن را از کوی و برزن گرفته تا در سطح جهانی، بطور دموکراتیک برای جایگزینی شیوه مسلط کنونی نشان دهد. این همان لحظه تاریخی و خطیری است که مسئولیت زیستگرایان از آنجا آغاز می شود.
هدف: تغییرات جامعه با شیوههای زیستگاهی
برنامههای نوین زیست گاهی، همواره روش های دگرگونی پیوسته و روز افزون در ساختارهای گروهی و رفتارهای فردی را پیشنهاد میکنند. این برنامه ها، هم چنین، به فعالیتهای عملی و شیوههای تولیدی به همان اندازه رفتارها و شیوههای زندگی میپردازند. به همان اندازه نیز مصرف گرایی، روابط اجتماعی را تغییر میدهند و دانش و فناوری را در خدمت نیاز بشری قرار میدهند.
این جهش به جلو، نه در کتابهای مقدس دینی و نه در جزوه های دستی چریک های جنگجو نوشته شده است. جهشی که وارث ارزش های خوب دنیایی است که نمرده و از رویارویی با مقاومتهای تهاجمی برخاسته است. باید بی درنگ و بدون این پا و آن پا کردن، بسوی دنیای ناشناختهای که در حال زایش است، چهار نعل تاخت. این جهش در همان حال که قید و بندها را پشت سر می گذارد، در حال نوسازی نیز است. برای ساختن جامعهای که بازار و تقسیم داراییهای همگانی آن از روی قانون های زیست گاهی باشد، باید هر چه زودتر خود را از یوغ سیستم مسلط که همانا سرمایه داری است و سمت و سوی هدفش انباشت سرمایه و قبله گاهش تولیدگرایی است، بی آنکه خود را از همکاری مدیران و پیمانکاران محروم ساخت، رهانید.
زیست گرایان باید با پشتیبانی شبکهها و جنبش های اجتماعی مربوطه، برای تغییراتی تلاش کنند و متعهد شوند که در آنها اولویت های پایداری اکوسیستم، مقررات اقتصادی، سیستم های مالی، قراردادهای اجتماعی و ارضی علیه فرامین غیر عقلانی تولیدگرایی و روابط تولیدی تحمیلی سرمایه داری مورد پذیرش است. این یک ضرورت مبرم برای بقای مردان و زنان این دوران است تا به یاری توده های خشک نشینان، بی خانمان ها، بی آب ها، بی کاران، بی درآمدها، بی آیندگان دست به کار شوند.
این نیز یک نوع انتخاب زندگی برای آزاد سازی بشریت از آنچه که او را به سمت پایین و سرخوردگی میکشد، حق دارا بودن داوری آزاد را از او سلب میکند و او را همواره به شرایط مصرف گرایی و جبریت کارگر بودن، بار دیگر سوق میدهد، میباشد.
ابزار: زیست گاه سیاسی
زیست گرایان در یک پیشنهاد تازه، جایی را برای گردهمایی، اندیشیدن و کردار ارائه میکنند که همانا زیست گاه سیاسی است. روی سخن این پیشنهاد با مردان و زنانی است که همگی نگرانی یکسانی را در باره وضعیت جهان دارند و در زمینههای دیگر نیز، همان خشم را نسبت به منطق آپارتاید جهانی در موارد باز پخش منابع دارند. آنان بی هیچ تقدس گرایی، در جستجوی یک جایگزینی معتبر برای ماشین غول پیکر تولیدگرایی، تجارت، کلان مصرف گرایی و سلب مالکیت که فشار شدیدی را برلایههای شکننده جامعه فرود می آورند و شیره زمین را میکشند، هستند.
زیست گاه سیاسی هیچ ادعای برداشت و تفسیر دینی از حقیقت را ندارد. او به نگهداری و پر بار سازی داراییها و سود همگانی پایبند است. زیست گرایان برای رسیدن به آنجا، نه از آنانی هستند که خواب و خیال فرا رسیدن شامگاه بر پایی جشن پیروزی یک انقلاب موعود را میبینند و نه از آنانی هستند که تا بامدادان به چانه زنی ها می پردازند. آنان مخالف ابر قدرت مطلق گرایی بازار یا خودکامگی مطلق بوده، خواهان تغییر و تحول هستند و میگویند که در این راستا، پیکار پرهیز ناپذیر همراه ساختن اکثریت عقاید و توازن نیروها را بر گردن می گیرند. برای انجام این کار، راه دراز اصلاحات رواداری، توافق بر سر نظم و کنترل در فضای سازش آزادانه و بطور داوطلبانه، هم گرایی مردم سالارانه در باره باورهای مشترک، بردباری برای عملی ساختن تصورات خلاق و رؤیا ها را بر می گزینند.
زیست گاه ـ سیاسی بر این باور است که برای گذرگاه بین نیازهای کره زمین با همه موجودات زندهاش و نیازهای اجتماعی، باید به یک شیوه تازه گسترش که بتواند انرژیها را آزاد کند و به نوآوری ها و خلاقیت های انسانی برای فرحبخش کردن جامعهای که با خود و زیست مان خود از در آشتی درآید، امیدوار بود.
زیست گاه سیاسی ناگهان سر برنیاورده است، بلکه به آرامی آبدیده شده است. او بخشی از هر آنچه را که دارد، از مبارزات پیشی نیان خود به ارث برده است. آرمانهایی مانند رهایی بشریت، دادگری، همبستگی از دستآوردهای گوناگون جنبش های کارگری، سوسیالیستی و آزادیخواهی می باشند. بنابر این، زیست گرایان فراموش نمیکنند که وام دار تاریخ هستند. زیست گرایان هم چنین میدانند که هویت زیست گاهی از یک واقعیت انعطاف ناپذیر در برابر الگو های جهانی که از آن او نیستند و اغلب با او در تضادند، تشکیل میشود. در این باره، زیستگاه سیاسی تنها روی خودش حساب باز می کند. استقلال و خودگردانی سیاسی زیست گاهی، از روی هوی و هوس و خودخواهی نیست، اقتضای طبیعت اش این چنین است.
زیست گرایان مرتدان بریده از فرقه های مسلط افتصادگرایی، علم گرایی و مصرف گرایی مفرط هستند. با تعصبات تولیدگرایی به ارث مانده از انقلاب صنعتی و سالهای شکوفایی اقتصادی سی ساله جهانی(بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۷۵ ـ م) به ویژه در کشورهای در حال رشد، با اعتقادات مصرف بدون محدودیت و با قشری گری بریده از انسان و طبیعت مخالفند.
آنان ایدئولوژیهای نئوـ لیبرال ها یا سوسیالیست های سنتی را که بر نادیده گرفتن دلایل بحران شیوه توسعه، عملا ویران شده موجود پافشاری می کنند، مورد انتقاد قرار می دهند. همه آن چه را که مانند تهاجم تبلیغاتی یا بت سازی فناوری، در تحکیم کورکورانه و بی حد و مرز در تحمیق جمعی نقش دارند، رد میکنند. اما آنان هم زمان با مخالفت، راه های ویژه خود را هم بر اساس یک دیدگاه دیگر، پیشنهاد میکنند.
زیستگاه سیاسی قصد آن را ندارد که به یک شاخه زاید از یک درخت پیش از این کاشته شده در بیاید، ولو اینکه آن درخت، هر چقدر هم قابل احترام باشد. او فقط درخت مختص خود را دارد که درختی است با استقلال، جایگزین و قصد جنگل شدن را دارد.
میراث های فرهنگی: ارزشهای انسانی
پیشنهاد سیاسی زیست گرایان بر آینده بهتر انسانی تکیه دارد. از هیچ شروع نمی کند. منابعش را در راه ارزشهای زیربنایی و اساسی میراث بشری به کار میبرد که شامل دست آوردهای پیروزمندانه مبارزات بزرگ جنبش های کارگران، دهقانان، زنان، صلح جویان، مبارزان منطقه ای «هواداران خود گردانی یا فدرالیسم» و ترقی خواهان است.
آزادی وجدان، آزادیهای همگانی، تساوی حقوق انسانها در برابر قانون به ویژه برابری حقوق زنان و مردان بدون توجه به ارتباط و چگونگی علایق جنسی آنان و بدون ارزشگذاری بر هویت جنسی، مخالفت با سرکوب و تبعیض گرایی، همبستگی بین افراد، ملتها و نسل های گوناگون، عدالت اقتصادی و اجتماعی، کرامت انسانی غیرقابل انکار فردی، مسئولیت پذیری و مکلف بودن شهروندان، آزادی و استقلال دادگستری و داوری، آزادی و احترام به هر گونه اقلیتی « دینی، قومی، جنسی، …»، فرمانبرداری از دادگستری و گوش به فرمان قوانین و دموکراسی، تقدم آموزش و پرورش، فرهنگ و بهداشت، مواظبت و نگهداری دیگران، نوع دوستی، عدم خشونت، جدایی دین و دولت، آرامش عمومی، آزادی خلاقیت هنری، احترام به حیوانات به عنوان موجودات زنده و نه به خاطر اشیای ساده تولیدی و مصرفی، از برنامهها و دیدگاههای بنیادین و پایهای زیست گرایان می باشند. آنان خود را وارث مبارزات همه مردان و زنانی می دانند که برای رهایی بشریت و پیشرفت قوانین بشری و همه موجودات زنده گام برداشته اند.
ما به آشکارا اعلام میکنیم، خواهان آن نوع فرهنگ جهان گرایی هستیم که همه انسانها را جدا از مکان تولد یا رنگ پوست در نظر میگیرد و برای همه آنها حق مساوی برخورداری از خوشبختی، همبستگی همگانی، تقسیم عادلانه ثروت کره زمین قائل است. به پندار ما، هر آنچه که جامعه مشترک انسانی را تکه تکه و چند پارچه می کند، در خلاف راه زیست گرایان است. به همین دلیل انتظار داریم که این برنامههای زیست گاهی ما چارچوب های مرزهای بسته کشورها را در نوردد و برای ساختن همبستگی اروپایی و جهانی، با رعایت و احترام به گوناگونی فرهنگها و ویژگیهای تاریخی هریک از آن ها، از مرزها فراتر رود. برای رسیدن به این منظور، برنامه زیست گاهی از منطق همیاری و از قطعنامه عدم خشونت در کشمکش ها و جلوگیری از نظامی گری در روابط بینالمللی استقبال می کند.
در طی دهها سال پیکارهای بدون خشونت، مبارزان روزمره زیست گران زن و مرد به طور بیوقفه مخالفت خود را با جنگ، انرژی هسته ای، کشیدن شیره خاک و نابودسازی هستی و زندگی بر روی کره خاکی و بیعدالتیها نشان داده اند. آنان تولیدگرایی مطلق و ایدئولوژی افزایش آمار و ارقام را زیر سئوال بردهاند و برای رهایی بشری و حقوق شهروندی، در کنار دیگر نیروها گام بر می دارند. بنابراین، زیست گرایان به خوبی به اهمیت همکاری و توازن نیروهای صلح جو که بایسته هر مذاکرات است، پی برده اند. ما رقبای خود را گول نمی زنیم و آنها را نادیده نمی گیریم.
چشم انداز و افق دید: جامعه زیستگاهی
در یک دنیایی که در تنگنای کمبود منابع قرار دارد و بسیار شکننده و آسیبپذیر است، باید راههایی را پیدا کرد که در همه شکلهای خود و در بین همه هستگان زنده زمینی، تا حد ممکن کمتر پرخاشگر و تهاجمی باشد، کاری که یک بازنگری ریشه ای در شیوههای تولیدی و زیست مانی را طلب می کند. در ضمن باید به جامعه نمونه ای تبدیل شد که در آن هر کسی در هنگام برخورد با دشواری ها مورد یاری قرار گیرد.
جامعه زیست گاهی برنامه پایهای و اساسی یک سازمان اقتصادی و اجتماعی تازهای را روی میز می گذارد:
در برابر بی بند و باری و ریخت و پاش بی رویه؛ شناخت و وجدان رعایت اندازه ها، میانه روی و کاهش در مصرف،
در برابر شیوههای بازرگانان، مسابقه سودبری و بهره کشی و اسراف گرایی؛ برقراری یک نظم و ترتیب اساسی بر مبنای اکوسیستم پایدار و نیازهای جامعه،
در برابر نیروی محرکه مسلط بر طبیعت؛ تقدس گرایی زندگان و ایجاد تعادل طبیعی تضمینی «انواع» زیست شناسی،
در برابر خودکامگی افزایش تولید و مصرف بی سر و ته؛ کاهش مفرط آن ها،
در برابر فشردن گلوی انرژی و مواد اولیه؛ بازسازی، بازیافت و بازکاری،
در برابر هرج و مرج تولید گرایی و خسیس بازی در برابر ایجاد شغل و کار؛ باز تبدیلی و بازگشت صنعت و کشاورزی به نزدیکترین محل های مصرفی و جلو گیری از جابجایی بی رویه آن ها،
در برابر دیکتاتوری بالابردن تولید ملی مواد خام؛ دیکتاتور زدایی انسانی، برابری شانس زندگی برای همه و رهایی بشریت،
در برابر بازار و تجارت آزاد جهانی؛ نزدیکی و همکاری همسایگی و محلی و منطقه ای(در شعاع های کوتاه تر)،
در برابر پاشنه آهنین رقابت؛ تجارت متعادل و همیاری متقابل،
در برابر اصل همیشگی «هر چه بیشتر کار کردن»؛ کاهش مدت زمان کار و تقسیم آن در بین کارکنان،
در برابر مقدس شمردن ارزش کار؛ دسترسی به اموال و اماکن بنیادی، ارزشگذاری به وقت آزاد و استقلال فردی،
در برابر محدودیتهای حداقل های امکانات اجتماعی؛ یک درآمد یکسان جهانی بی قید و شرط و مطابق شرایط اشخاص،
در برابر فرار به جلوی فناوری و انرژی هسته ای؛ خویشتن داری و قناعت در مصرف انرژی، انرژیهای بازساز و راههای قابل کنترل و غیر تمرکزگرایی،
در برابر افزایش و گسترش شهرسازی ها و کلان شهرها با جمعیت های در هم فشرده و ساختمانهای روی هم چیده شده؛ یک سیاست نوین شهریت زنده و پویا و متناسب با نیازهای جامعه،
در برابر روشهای یگانه بازدارنده؛ تلاشهای پیوسته پیشگیری ها،
در برابر انحرافات بدهکاری های کور؛ احتیاط در گرفتن اعتبارها،
در برابر سلطنت و یکه تازی پول و انباشت سرمایه؛ باز پخش و تقسیم عادلانه آن در جامعه.
هم چنین جامعه زیست گاهی اصول یک روش زندگی اجتماعی و طبیعی دیگری را بنا می کند:
- در برابر بیاخلاقی و خلاف عرف اجتماعی؛ زیست گرایان رعایت فرهنگ پویا را می پسندند،
- در برابر تشدید سودهای بادآورده افراد و همواره خصوصی سازی؛ سود همگانی، داراییهای مشترک و خدمات عمومی،
- در برابر نبرد و پیکارجویی؛ گفتگو و آشتی پذیری،
- در برابر خشونت مسلط مردانه؛ برابری زن و مرد در همه زمینه ها،
- در برابر مراقبت های پزشکی و همیشه دارو؛ پیش گیری و آموزش بهداشت و بهزیستی،
- در برابر بیماریهای واگیر یورش به شهرنشینی؛ پشتیبانی از کیفیت زندگی بهتر،
- در برابر جنگ و ستیز بین نسل ها؛ همکاری بین نسل ها،
- در برابر رقابت و حسادت؛ باروری و پرورش شخصیت انسانی،
- در برابر تملک فردی و جمع شدن ثروت در دست تعدادی از افراد؛ کاربرد درست آن داراییها در برابر گسترش بی نهایت مصرف گرایی، کوچ کردنها و امتیازهای منحصر به فرد، آسایش همگانی و یگانه،
- در برابر جوش و خروش دانش ستایی و تصورات تکنولوژیک؛ اصول پیشبینی ها،
- در برابر شیره کشی سرزمین ها و روابط اجتماعی؛ عادی سازی، همزیستی و شکل تازهای از خانواده و زندگی مشترک،
- در برابر استاندارد سازی ها؛ گوناگونی زندگی.
بالاخره، جامعه زیست گاهی بر روی آموزش و پرورش و کارآموزی در تمام دوران زندگی افراد تکیه دارد. جامعه زیست گاهی در مخالفت با تیلوریسم که هر کس را در سلول های کار تولیدی خود زندانی میکند و آنها را افرادی غیر ارادی و غیر مسئول بار می آورد و نیز در برابر سیستم تیلوریسم ـ نوین که ادعای استقلال و فردگرایی را دارد و اختلافات طبقاتی را تا به حد جنون سوق میدهد و رقابت بین انسانها را تشدید میکند، به برنامههای گروهی که کل افراد جامعه را در بر میگیرند و دارای محتوای همبستگی و سود همگانی می باشند، مهر تأیید زده و بر آن ها ارج می نهد.
جامعه زیست گاهی بر خلاف همه شکلهای سرنوشت های شوم و حصرهای خانگی و بر ضد اعتقاد به یک مکتب قانونمند شده همیشگی که افراد را به طور قاطع طبقه بندی میکند، به هر فردی امکان دسترسی به آموزش، پیشرفت و شرکت در طرح و برنامههای تازهای را می دهد.
در پایان، با برگزیدن روند دیگری از ارزش ها، بدون نادیده گرفتن کل ارزشهای گذشته و با تصور کردن یک دنیای دیگری که آن نیز بخشی از همین دنیا است، جامعه زیستگاهی کوشش میکند تا روح تازهای بر کالبد بی جان تمدن بشریت بدمد. از برتری هستی و زندگی در برابر سلطه گرایی دارایی و مایملک، از آزادی گفتار در برابر شرایط ناگوار کارگران و مصرف کنندگان دفاع می کند. او با در نظر گرفتن مایحتاج و نیازهای عمومی، تشویق کردن هر آنچه که موجب سازندگی و رو به اعتلا باشد و جلوگیری کردن از قربانی شدن برنامههای دراز مدت در زیر پای کارهای فکر نشده و نپخته زمان حال، در پی بهترین ها است.
هم زمان با این برنامه ها، اهداف و دورنماهای یک جامعه زیست گاهی به نکات مورد علاقه دو جریان بزرگ کنونی، چپ و راست و افکار عمومی تحت تأثیر آنها تلنگری زده و آنها را به کناری می گذارد.
در سمت چپ، حوزه همبستگی با تمام زندگان و نسل های آینده، گسترده شده است. در سمت راست، اصول مسئولیت های فردی با تکالیف خصوصیات شخصی رفتار احترام آمیز نسبت به اموال عمومی و زیستمان گسترش می یابد.
او چپ و راست را برای رهانیدن درک درست گسترش از زنجیره های تولیدگرایی که آن را از خصایص طبیعی خود خالی میکنند و از بلعیدن های اموال بخش بزرگی از جامعه توسط عده کمی که آن را پودر و له و لورده می کنند، به چالش میکشد.
برنامه زیست گاهی به ترکیب ساختن نوآوری و سنت گرایی، تندروی و احتیاط، طبیعت و جامعه و گذر از مقولههای ترقی خواهان و محافظه کارانی که تا کنون تاریخ را به انحصار خود درآورده اند، کمک می کند.
در طول چند دهه مبارزه غیرخشونت آمیز، مبارزان زیست گرای زن و مرد که به طور روزانه و پیگیر در راه زیست گاه تلاش می کنند، در عمل نشان داده اند که مخالف جنگ، انرژی هسته ای، تسلط بر زمین ها، ویرانی طبیعت و بی عدالتی ها هستند. آنان در کنار نیروهای دیگر، برای رهایی، حقوق مدنی و حاکمیت قانون گام بر میدارند. بنابر این، آنان به اهمیت و لزوم حضور نیروهای مسالمت آمیز در مذاکرات، هم چون وزنه ای مهم، به خوبی آگاهند. آنان از حریفان خود نه گول میخورند و نه آنها را از نظر دور داشته و نادیده میگیرند.
زمان تنگ است. بین پیشرفت قابل پشتیبانی و کاهش رشد آگاهانه و برنامهریزی شده، جهان بینی و تنوع گرایی، ابتکارات و منظم کاری، آزادی و مسئولیت پذیری، باید پیشرفت و ترقی را دوباره ارزشگذاری و تعریف نموده و به آن معنا و مفهوم انسانی، زنده و پویا داد. از هماکنون نمایندگان و انجمنهای زیست گاهی در یک طرح و برنامه سیاسی، بنیان مسئولیت های خود را ذکر می کنند.
برنامهای در حال گسیختگی ها
برنامههای زیست گاهی دارای کارگاه های بسیار بزرگی هستند که برقراری شرایط یک زندگی با آسایش و آرامش نسبی زیستمانی، با رعایت بنیانهای مربوط به تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی با توجه به اصول زیست گاهی از آن جمله اند. این کار موجب می شود تا دوباره، یک بازنگری ژرف و کاملی از مفاهیم دارایی ها، کار، امور مالی، تولیدات صنعتی و کشاورزی، تجارت، امور خدماتی، مصرف، رفت و آمد شهری، ترابری، خوراک، مسکن، شهرسازی، طرح و نقشه برداری شهری و روستایی و منطقه ای… انجام گیرد.
دستاوردهای این کارها تند و زودرس است: منطق مسلط افزایش کور کورانه و پیوسته «عرضه» اقتصادی جای خود را به یک برنامه ریزی «تقاضا»، منطبق بر محدودیتهای نیاز های عملی زیستمانی و اجتماعی می سپارد. اصول زیست گاهی به طور هم زمان با این کارها، در مقابله با برتری جویی های نژاد پرستانه و تبعیض های اجتماعی ـ اقتصادی، جنسی، قومی و مذهبی، در برابر بحران های سیاسی و ساختارهای دولتی و زیر سئوال بردن آزادی های عمومی، نیروهای مخالف دولتی و فضاهای میانجی گری، اهداف گسترش فضاهای تازه ای برای باز یافتن روابط انسانی و راه مورد پذیرش همگان، پافشاری کردن بر کارهای دولتی در امور خدمات و منافع عمومی، بار دیگر قدرت تازه بخشیدن به دموکراسی را نیز پیگیری می کند.
هم چنین، برای پایین کشیدن منحنی آمار بیکاران، کارهای کاذب، شکنندگی ها و نابرابریها، قطع مسابقه «وام دوانی» خصوصی و عمومی، پایین آوردن کسری بودجه های دولتی و بودجه های برنامههای اجتماعی با آفرینش شرایط تقسیم کار، منابع مالی و داراییها تلاش می کند. در نهایت، در برابر خودخواهی و ناتوانی دولت های ملی، باید بیش از هر زمان دیگر، یک بعد نیرومندتری را به اروپا داد تا بتواند موقعیت مناسبی برای اجرای پروژه های بزرگ تغییر و تحول داشته باشد و به روش های حکومت جهانی بیاندیشد.
یک برنامه مشترک
دیگر زمان پشت درهای بسته دوران پیشقراولان عصر روشنگری پایان یافته است و جای بسی شادمانی است. بنابر این بر زیستگاه سیاسی است که همیشه به گوش باشد و درهای همکاری طرح و برنامههای آینده خود را در حد وسیع ممکن به روی کوشندگان زن و مرد در زمینههای حزبی، اجتماعی، نمایندگان سیاسی مردم، سندیکاهای حقوق بگیران و شغلهای آزاد، پیمانکاران، مربیان، معلمان، فعالان نهادهای مدنی، پژوهشگران و روشنفکران باز کنند.
پژواک عملی زیست گاهی که چندی است به گوش می رسد، باید بیش از پیش مسأله همگان در جامعه شود. در واقع، دگرگونی زیستگاهی جامعه، با توجه به پیچیدگی ها و گستردگیش موثر نخواهد شد، مگر که بیشترین تعداد افراد با آن همکاری و مشترکا با هم کارکنند. تنها شانس برای گذر از بغرنج های موجود ناشی از تضاد بعضی از منافع خاص و فشردگی در اثر تکه تکه شدن شدید بدنه جامعه، دارا بودن هدف مشترک و یک سازش جدی در بین همه نیروهای زنده و پویا می باشد. همکاری مشترک برای برنامه تغییرات جهشی باید اساسی و از روی راه کارهای زیستگاهی ـ سیاسی باشد.
یک برنامه منحصر به فرد
نوآوری و اعتبار طرح و برنامه زیست گاهی، تنها در روند نوشتن آن بر روی کاغذ نیست. زیست گاه ـ سیاسی، اساساً، دارای یک برنامه کاری ویژه، جداگانه و جایگزین همه دیدگاههای سنتی، در شرایطی است که آن دیدگاه ها در باره سازگاری و همخوانی کوشش های انسانی با محدودیتهای کره زمین، از خود چیزی نمی پرسند و در زیر واقعیتهای بحران ها با صدای مهیبی می شکنند.
این طرح در یک دفتر اسناد دیگری، جدا از همه آنچه که تابع هر انتخاب سیاسی با محک های لیبرالیسم یا دولت گرایی میباشند و یک کشمکش محکمه پسندانه و پر سر و صدا و تهوع آور، بین سرمایه داری و سوسیالیسم ایجاد میکنند و در حالی که پرسش های امروزی پاسخهای فراتر از مقولات یخ زده تاریخی می خواهند، ثبت شده است. تجزیه و تحلیل ها و پیشنهادات زیستگاهی، شدیداً دور از غرغرهای سیاسی کلاسیک قرار دارند و اغلب بر روی وضعیتهایی بنا شده اند که پس روی ها و نوسانات دوران گذشته در آنها تاثیری ندارند.
بنابراین، زیست گرایان برای ایجاد مشاغل پایدار، کاهش نابرابری درآمدها بدون توسل نامحتاطانه و سرسری به بدهی های دولتی و تضمین جایگاهی برای همه شهروندان در جامعه، انجام تغییرات جهشی اقتصادی و ارزشگذاری دوباره جایگاه کار را به انتظار بازگشت تخیلی یک رشد و شکوفایی اقتصادی بی پایان، ترجیح میدهند.
برای اطمینان بخشیدن به فراهم ساختن شرایط اولیه و لازم آسایش یکایک زنان و مردان، آنها شیوه زندگی دستهجمعی از راه پشتیبانی و همراهی افراد را به تقویت رقابت برای مصرف و تولیدگرایی برتر می دانند.
آنها در برابر افزایش قیمت انرژی و به طور کلی تر برای پاسخگویی به نابودی منابع طبیعی، فنآوری های از لحاظ زیست گاهی و اجتماعی قابل حمایت را نسبت به مگا / نانو / بیو تکنولوژی با آینده نامشخص ترجیح می دهند. آنها نسبت به اصول غالب کنونی که میخواهد بشر خودش را با خواستههای فناوری وفق دهد، مخالفت کرده و خواهان مطابقت فناوری ها با نیاز ها و خدمات انسانها هستند.
یک طرح و برنامه کامل و جامع
در بسیاری از موارد، هنگامی که زیست گرایان از امور مالیات ها، نابرابری ها، بهزیستی، آموزش و پرورش، فرهنگ، امنیت، دادگستری، گوناگونی عقاید انسانها… سخن به میان می آورند، نه کسی در انتظارشان است و نه کسی به آنان گوش میکند. عدهای حتی پا را از آن هم فراتر میگذارند و به زیست گرایان، علیرغم مبارزاتشان در زمینههای انرژی، ترابری، مبارزه بر ضد تغییرات آب و هوایی، کشاورزی، نگهداری از تنوع زیستی و کاهش ذباله ها که از روی صمیم قلب است، هیچ بهایی نمی دهند.
زمان آن رسیده است که باور کرد، زیست گاه ـ سیاسی یک لانه یا فقط یک حرف و موضوع در میان دیگر حرفها نیست. بلکه شناسایی دیگری از جهان، یک شیوه دیگری از اندیشیدن و اقدام به تبدیل و تغییر است. بطور دقیق تر، این یک پاسخ سیاسی حساب شده به اکوسیستم شکننده زمین است. این تنها پاسخی است که می تواند جهانی باشد. هیچ گونه فعالیت، قاعده و قانون یا شبکهای وجود ندارد که از زیر ذرهبین و دقت زیستگاهی ـ اجتماعی به دور بوده باشد. زیست گرایان باید نشان دهند که توانایی و قابلیت شرکت دادن اکثریت جامعه را در طرح های خود، از قبیل موارد اشتغال، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت، آرامش عمومی، برابری زنان و مردان، فرهنگ… دارند.
این بر زیست گرایان است که نسبت به یک فرهنگ قدرت امروزی، جای مناسبی به طرح خود و محتویات آن داده و خاستگاه هایشان را در روند یک مبارزه به کرسی نشانند.
یک طرح مطلوب و دلخواه
طرح و برنامه زیست گاهی، طبیعتاً اصیل، یگانه و همگانی است. باید این طرح خودش را برای چیرگی بر دل ها و افکار عمومی و دستیابی به اکثریت دموکراتیک، جذاب هم نشان دهد.
این برنامه کاری، آفریدگار پیوندهای اجتماعی و مشاغل (به ویژه تقسیم کار، باز گرداندن فعالیتها در راستای پایدار، ایجاد شغل های “سبز” و انبوه گستردگی یک اقتصاد اجتماعی و تعاونی)، نگران همبستگی و عدالت، طرفدار یک رابطه آرام با دیگران و با تمامیت طبیعت، دربرگیرنده یک روش زندگی هم آهنگ شده، مصمم به ارائه یک چهره جدید از توسعه است. برای رسیدن به این اهداف، همه امکانات را در اختیار دارد. این به زیست گرایان بستگی دارد که نشان دهند از پس دشواری های نام برده برمی آیند. بر آن هاست تا با رفتارهایشان نشان دهند که نه ملا لغتی و مکتب خانهای با روشهای به فلکه بستن افراد هستند و نه لازم است که به کسی درس بدهند. اندیشیدن به زیست گاه به عنوان ستون فقرات زندگی، راهی به «ترکستان» و یا راهی برای حمل چلیپای مسیح نیست. طرح زیست گرایان که یک گزینش عقلانی، شناخت محدودیتها و نه نامحدودیت ها است، باید همچنین به جای « همیشه بیشتر اما هرگز کافی » برای عدهای و « خیلی خیلی کم » برای عدهای دیگر، « عقل سالم، زندگی سالم » یک انتخاب از جان و دل باشد.
یک برنامه مسئولانه
زیست گرایان، مانند همه مردم، مردان و زنان عادی هستند. اما از این پس، رویدادهای جهان مسئولیت بزرگی را بر دوش آنان گذاشته است. بنابر این، بر آنان واجب است تا یک طرح و برنامه مسئولانه را با دقت لازم در کردارها، با ارائه ارقام حقیقی و با یک ریشه واقعی بیان کنند. باید به جای بازی با کلمات و رضایت دادن به حرف های جادویی و تکراری « همینه که هست »، به جنگ نابرابریهای موجود در روی زمین و پیچیدگی های باورها رفت.
روشهای کاری برای تدوین و ارائه پیشنهادهای معتبر، واقعگرایانه و عملی، در برابر رگبار پرسش های متعصبانه، بررسی پیشفرض ها، شناخت دقیق مسائل، تصمیمات جدی در مراحل کلیدی تغییر و تحولات، نباید به هیچ وجه برای یافتن راههای آسان، میان بر و کوتاه شک کند.
هر بار دو نگرانی وجود دارد: نگرانی پذیرش اجتماعی و نگرانی مطابقت آنها با طرح و برنامه کلی، بدون تسلیم گرایی در برابر کلکهای ارقام افزایش آماری سبز یا گسترش پایدار.
زیست گاه سیاسی، در همه زمینه ها به ویژه در باره مالیات ها، امور مالی و بودجه برنده خواهد شد و نظراتش معتبر از آب درخواهد آمد.
باید به تصویر نادرست خرج تراشی های زیستگرایان پایان داد. همبستگی و برابری کامل برای همه مردان و زنان، یک موضوع گزینشی و از گام های نخستین و نه یک رشد پیوسته ابزاری است.
یک برنامه راهبردی همگرایانه
تغییر و تحول زیست گاهی و اجتماعی در یک جامعه، نه با شمشیر و نه از راه انتخابات تنها، خود را تحمیل نخواهد کرد. بلکه گسترش در اثر باورهای پذیرفته شده توسط اکثریت شهروندان و با بسیج بیشترین سازمان های بازسازی شده و دموکراتیک روی خواهد داد. بدون اینکه اهداف تحول خواهی به افکار عمومی در آید، امید بستن به طرح تغییرات بیهوده است و به بچهای می ماند که مرده زائیده شده باشد.
در همه زمینههای اقتصادی، اجتماعی و ادارات دولتی، زیستگاه ما را به انقلابات کپرنیکی فرا میخواند. به دلیل گستردگی حوزه کار، برای تغییرات ضرب العجلی، به پشتیبانی و همفکری بیشترین افراد جامعه نیاز است.
اگر زیستگاه میخواهد موفق شود، باید در دوران جدید با کل بدنه جامعه و با توجه به رسمیت شناختن اختلافات و گوناگونی های موجود، عمل کند. بنابراین او باید شیوههای بودن و زیستن هر فرد را در مد نظر به گیرد، بی آنکه اجازه دهد کسانی چنین پندارند که تلاش در این راه ها، برگردن دیگران است. به عبارتی دیگر، اگر اقدامات روزانه اصلاحات را همراهی نکند، اگر انقلاب رفتار فردی با تغییرات ساختاری چفت نشود، اگر نگرش ها و واکنش ها به جای ایجاد تغییر در خود منقبض شوند، اگر قدرت تجسم سازی سرکوب شود، انتقال و جهش با شکست روبرو خواهد شد. طرح زیست گاه ـ سیاسی نیاز به دخالت عملی هر یک از زنان و مردان دارد. هم سازی و هم خوانی طرح با جامعه و افراد بسیار مهم است.
اکنون راستی ها، چپی ها و مرکزگرایان بسیاری می گویند که به اهمیت مسئله زیست گاهی پی برده اند. این هم یک پرده تماشایی از تاثیرات صدای انفجار بحران است. زیست گرایان حق ندارند به صداقت تغییر در باورهای افراد شک کنند. آن ها حتی با شادی از این کار استقبال می کنند. اما به خوبی دیده می شود که گنجاندن مسئله زیستگاهی در برنامه ها و تصمیم گیری های احزاب راست، چپ و یا مرکز، بیشتر شبیه به حالتی فرصت طلبانه، نان را به نرخ روز خوردن و تسلیم زمان شدن و یک چرخش کامل به نظر می رسد.
در میان برنامههای لیبرال ها، دموکرات ـ مسیحی ها، سوسیال ـ دموکرات ها و یا مارکسیست ها، اغلب مسایل زیستگاهی تقریباً در درجه دوم قرار دارند. این مسایل مانند شاخه ای فرعی با نقش جانبی و طفیلی برای تنظیم در بدنه برنامه ریزی بدون ایجاد مانع در جهت یابی اصلی، یعنی سیاستهای تشویقی رشد نمودار برای توزیع مجدد در راستای پایگاه های اجتماعی خود این احزاب، مقوله ای در بین مقولههای دیگر دیده میشود. هنگامی که احزاب سنتی در باره شیوه تازه ای از گسترش سخن می گویند، از گذار به عمل مشخصی که به زبان آشکار از زیستگاه ـ اجتماعی و اقتصاد میگوید، حرفی به میان نمی آورند و به طور کلی، وابستگی شدید زندگی انسانی به زمین را در نظر نمی گیرند. آنها با شاخص ها و اولویت های بسیار مهم و ضروری زیست گاهی برخورد نمیکنند و قابلیت تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن را نادیده میگیرند. آنان در تاریخ خود فسیل شدهاند. آنان با باز کردن فضای گسترش سیاسی زیست گاهی مخالفند و نمیپذیرند تا پرهایشان را بریزند، زیرا، میدانند که برهنه دیده خواهند شد.
بنابر این زیست گاه ـ سیاسی کاملاً حق دارد استقلال خود را داشته باشد. اما استقلال به معنای گوشه گیری نیست. زیست گرایان در جهان تنها نیستند. روند سیاسی آنها و نتایج انتخابات ها هر چقدر هم موفقیت آمیز باشند، هرگز یک دولت اکثریت همگن و یک دست تشکیل نخواهند داد.
بنابراین بر آن هاست که اکثریت عقاید گوناگون را گرد هم آورند و همیشه به دنبال همکاری با دیگر نیروهای سیاسی از راه پیمان های سنجیده، در بخش های خاص یا برنامههای منطقه ای باشند و این کارهای خود را در سازش با دیگر احزاب برای تشکیل دولت پیگیری کنند. زیست گرایان در هر کجا که باشند تنها به این بسنده نمیکنند که بگویند باید جامعه را تغییر دهیم، بلکه مدت درازی است که این کار را در عمل، گام به گام و ذره به ذره در خانواده مختلف تاریخی خود در زمینه های سیاسی، نهاد های مدنی و جنبشی انجام میدهند.
آن ها این کار را با توجه به تعهدات اخلاقی خود، در میدان عمل انجام می دهند. توسط نمایندگان برگزیده خود تاکنون نشان داده اند و هر روز نیز نشان میدهند که چگونه یک اراده سیاسی می تواند اجازه دسترسی به نتایج ملموس و مشخصی را بدهد که در حال حاضر شروع به تغییر الگوهای زندگی روزمره کرده و تارهای نمونهجامعه ای را میبافد که در آن سیاست های جامع تر می توانند ریشه بدوانند. باید هر بار تحقق توافق نامه های همکاریهای مشترک با دیگر نیروهای سیاسی را با توجه با جایگاهی که آنها به تغییر و تحولات زیست گاهی و اجتماعی اختصاص داده اند، بررسی کرد. زیست گرایان آدمهای متعصبی نیستند که بگویند، یا همه یا هیچ.
اما چون آن ها به آنچه که می گویند باور دارند، به هیچکس قول نخواهند داد که بر گرد سمت و سوی اصلی و جهت دار خود بچرخند. زیستگرایان هویت خود را در برابر رسیدن به پول و پله نخواهند فروخت، قرار دادهای دست دوم و دلالی نخواهند بست و به آدم های یدکی تبدیل نخواهند شد.
با چه کسی باید ازدواج مصلحتی کرد؟
بدیهی است که همهکس به عروسی دعوت شده اند. در صورتی که توافق اساسی صورت گرفته باشد، زیست گرایان به کسی اصرار نخواهند کرد تا برای ورود به عروسی پاسپورت ایدئولوژیکی خود را نشان دهند. اما تجربه تاریخی و واقعیتهای سیاسی ما را وادار میکنند تا ملاحظه کنیم که احزاب راست، مانند اندامهای اصلی بدن که به هم اتصال دارند و در یک هماهنگی کار می کنند، به شکلهای خیلی وحشی لیبرالیسم، به بخش خصوصی بانی عمیقتر شدن بحران ها، شیوه شدیدا ناسازگار با جهش و تغییرات زیست گاهی علاقمند و وابسته اند و این کارها حتی حداقل نزدیکی ها در زمینههای همکاریهای انتخاباتی را ناممکن می سازد. همیشه زیست گرایان آماده اند تا به هر گونه برنامهای که در مسیر درستی باشد، بدون در نظر گرفتن قهرمانان و بازیگران نقش اصلی آن، کمک کنند. اما آنان هر گز اجازه نخواهند داد تا طرح های آنها در پیچ و خم سیلاب ها و تندرهای سرمایه داری سبز حل شوند. آن ها به طور بیوقفه تبلیغات دروغین و تحریکات رسانه ای را که قصد دارند مردم را وادارند تا فراموش کنند که هیچ چیز در کشورهای ابرقدرت عوض نمی شود، افشا می کنند. رشد سبز افیون تازه مردم نخواهد شد.
بنابراین، زیستگرایان سیاسی خود را ملزم میدانند تا به اتحاد با سوسیال ـ دموکرات ها و احزابی که ادعا می کنند چپ هستند، بیاندیشند. این کار به خودی خود اتفاق نمی افتد. مسلما، احساسات نزدیک در باره مسایل حقوق بشر و عدالت اجتماعی، راحتی کار مشترک تلاش گران و هواداران هر دو جریان، دارا بودن پایگاه مشترک اجتماعی و نزدیکی تاریخی، اغلب منجر به همکاری نزدیک زیست گرایان با نیروهای چپ می شود. ارزش ها با هم دیگر تلاقی می کنند، اهداف هم گرا و دارای فصل های مشترک میشوند. زیست گاه ـ سیاسی در برابر شکاف ها و اختلافات چپ و راست، بر سر انتخاب بین سیاستهایی که به دنبال امتیاز دهی به بخش سرمایه داری است، با آنانی که هم و غم و تلاششان در راه محرومان جامعه می باشد، بیتفاوت نیست.
با این حال، زیست گرایان و سوسیالیست ها متحدان طبیعی نیستند. آن ها دارای یک ریشه تاریخی و اهداف مشترک نیستند. راست گراها با داشتن داغ آهن سرخ بر پیشانی خود در باره تولیدگرایی، سوسیال ـ دموکرات ها و جریانات مارکسیستی با مجذوب و مفتون شدن به وسیله بت ها و اعتیادهای خود، موافق نظرات اصولی زیست گرایان نیستند. آن ها می توانند وارد این گود شوند، اما غایبند. زیست گرایان امیدوارند آنها را تمرین دهند. اما آن ها ذوق و شوق و قریحه بازسازی یک زندگی نوینی را که با دکترین افزودن کمی ویتامین سبز، متعلق به آنان نباشد، ندارند.
بنا به علایم بیشماری که از صفوف چپ می آید، دامنه بحث و همگرایی باز است. اما با دست و پای لرزان نمیتوان به سیاست پرداخت. باید تغییر اهداف و برنامهها را از گفتار تا کردار نشان داد. زیست گرایان ـ سیاسی در وضعیت کنونی پروژه های مربوطه، خواهان یک اتحاد با چپ به قیمت از دست دادن هویت خویش نیستند. آنان آماده بستن قرارداد همکاری با چپی هستند که تا جای ممکن او هم به سمت تحولات زیست گاهی و اجتماعی در جامعه برود.
در این حال و هوا و با آگاهی از مسئولیت های خود نسبت به چالش های قرن بیست و یکم و برای لزوم فوریت دست به عمل زدن، زیست گرایان در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۰ در نشست پیمان نامه شهر لیون تصمیم گرفتند در یک حرکت سیاسی تازه ای با یکدیگر متحد شوند. هر کدام از این افراد دوست دارند، پیشینه ها و اندوخته های پربار زندگی خود را با ویژگیهای فردی و اختلافات سلیقه ای که وجود دارد، بر روی هم بگذارند. آن ها می خواهند این جعبه ابزار کار دسته جمعی را در خدمت طرح و برنامه های زیستگاهی و اجتماعی جامعه به منظور فراهم ساختن شرایط یک دگردیسی باردار سیاست نوین متمدنانه ای قرار دهند.
اول سپتامبر ۲۰۱۳