آقای محمدرضا باهنر در گفتوگویی با خبرنگار ایلنا*۱ در پانزدهم شهریور ماه ۱۳۹۴ ٬ اظهار می دارد، «… اگر جامعه اصولگرایی را، یک طناب ۱۰ متری در نظر بگیریم، یک منتهاالیه آن هیچ ائتلافی را قبول ندارد و زیر همه چیز میزند، و طرف مقابل هم با حداقل صدای ممکن میگوید ما اصلاحطلب نیستیم و اصولگرا هستیم، و کسی که در وسط این طناب قرار گرفته است، اگر قرار باشد دو طرف طناب را نفی کند چیزی از جامعه اصولگرایی برای او باقی نمیماند، و کسی باید در مرکز قرار بگیرد که بتواند هر دو راس طناب را به هم نزدیک کند.»
این همه میتواند نشان از آن باشد، که آقای باهنر تلاش بسیار در نشان دادنِ چهره ای معتدل، معتدلی از نوعِ اصولگرایان، از خود را دارد؛ تا جایی که صراحتاً در جایی دیگر از مصاحبه می گوید:” من به عنوان یک فرد معتدل ، مجلس دهمی که یک ذره بوی مجلس ششم*۲ بدهد، را برنمیتابم و همه توان خود را به کار میگیرم که مجلس ششم تکرار نشود.” به عبارتی دیگر، از دیدگاه ایشان، تفوق جناح مقابل، قابلیتی برای پذیرش ندارد.
آقای محمدرضا باهنر برای از کار انداختنِ پشتِ جبهه اصلاح طلبانِ حکومتی، سری به موزه جنبش سبز و چهره شاخص آن آقای مهندس میرحسین موسوی زده، و در فراغ بالی، ناشی از عدمِ حضور رقیب می گوید:” ۱۳میلیونی که به مهندس موسوی رای دادند، هیچکدام خطاکار نیستند. حداقل ده میلیون نفر از آنها در راهپیمایی ۹ دی علیه مهندس موسوی شرکت کردند.” و سپس در ادامه، در نقشِ مشاورتِ آقای موسوی، می افزاید: “به او گفتم با این ۱۳ میلیون کار کن قطعا در دوره آینده رئیسجمهور خواهی بود”.
جالب ترین بخشِ سخنان آقای محمدرضا باهنر، مربوط به تعاریفِ ایشان از اپوزیسیون، دولت و نظام در صحبتش با آقای موسوی است:”بعد گفتم هر دولتی نیاز به اپوزیسیون دارد. شما هم اپوزیسیون این دولت شوید اما نظام اپوزیسیون نمیخواهد. اساسا هیچ نظامی اپوزیسیون خود را تحمل نمیکند به او گفتم اگر اپوزیسیون نظام باشی، خیلی خوششانس باشی٬ نهضت آزادی میشوی”.
در اینجا لازم می دانم، که بخاطر آوریم، اگر آقای خمینی بر سر وعدهِ تشکیل مجلس مؤسسان، که در نوفل لوشاتوی فرانسه صحبتش را کرد، پس از ورودش به ایران، پایدار می ماند، و در مجلس مؤسسان، یک قانون اساسی در بر گیرنده همه مردم کشور تنظیم می شد، امروز اپوزیسیون می توانست به مفهوم اپوزیسیون دولت، و نه اپوزیسیونِ نظام باشد.
بنابراین، برخلاف تصور آقای محمدرضا باهنر، ایراد از نیروهای منتقدِ ج.ا. نیست، که به محضِ دهان و قلم به انتقاد گشودن، به ناچار به اپوزیسیون نظام تبدیل میشوند؛ بل ایراد از قانون اساسی ج.ا. است، که هیچ نیرو و اندیشه ای را، جز اندیشه و فهم ج.ا. (بخوان ولایتِ مطلقه فقیه)، در سیاستِ کلان و خُرد کشور نمی پذیرد. به عبارتِ دیگر فهم و اندیشه ای به نامِ ج.ا. که اندیشه و فهم بخشی از مردم کشور است، مطابقِ مفاد قانون اساسیِ موجود، به مثابه و هم وزن با منافع ملی کشور برآورد شده است.
و درست به همین جهت است که ج.ا. توان تحملِ هیچ نوعی از انتقاد جدی را نداشته، و در چشمِ باورمندان فهم و اندیشهای به نام ج.ا.، هر منتقد و انتقادی جدی، دشمن کشور و نظام محسوب، و مستحقِ تحمل شدیدترین مجازاتها میگردد.
و به جهت کم بضاعت بودن قانون اساسی است که ج.ا. برای تثبیت خود، همواره اجبار در بکارگیری روشهای خشونت بار دارد. و از این راه، نه خود توانِ یک زندگی در آرامش را دارد، و نه مردمِ متفرقی که بر آنها فرمان می راند. بدین واسطه در این نزدیک به چهار دهه حکمرانی ج.ا.، سیل مهاجرت یا بهتر فرار از کشور همواره سیر صعودی داشته است.
آقای محمدرضا باهنر در ادامه اظهارداشت:”به او گفتم اگر اپوزیسیون نظام شوی٬ خودت را هم میگیرند”. نمی دانم آقای باهنر این همه ظرافت در اندیشه! ؟ را از که به ارث برده است.
آیا ایشان میتواند کسی از منتقدین واقعی و جدی را در کشور نام ببرد، که انتقاد کرده، و پس از آن طعمِ دستبند، چشم بند و شلاقِ تعزیر قاضی(بخوان حاکم شرع) را نچشیده باشد؟ لابد و به یقین آقای باهنر در جواب خواهد گفت؛ محمدرضا باهنر! ؟
البته ناگفته نماند، که ایشان در این مصاحبه بر نظام خُرده گرفته و گفته است: “آقای روحانی هم تا ده روز قبل از انتخابات هیچ امیدی به موفقیت نداشت و البته این اشکال ساختاری کشور است که ناشی از نبود احزاب است”.
کاش خبرنگار ایلنا پی جو شده، و مقصود ایشان از«نبود احزاب» در کشور را، بیشتر پرسان میشد.
——————-
-
۲- اکثریتِ مجلس ششم با اصلاح طلبان بود.