بیست ماه پیش بود که دوست فرهیختهام ناصر مهاجر با من تماس گرفت و خبر داد که بخاطر تقدیر از زحمات بیست و اندی ساله پرویز قلیچ خانی در نشر مجله “آرش”، جمعی از دوستان او تصمیم گرفتهاند تا مجموعهای را با عنوان ” آرش ۱+ ۱۱۰″ منتشر کنند و از من هم خواست که با پاسخ به چند سئوال در همین رابطه، شرکت کننده این بزرگداشت باشم. از ابتکار مسئولانه و رفیقانه او و همکارانش خوشحال شدم و ضمن ارج نهی چنین اقدام بجایی، به ایشان قول همکاری دادم. آنچه که در زیر می آید توضیحات من است در “آرش ۱+۱۱۰ ” پیرامون جایگاه گاهنامه “آرش” در ادبیات سیاسی ایران و نقش پرویز قلیچ خانی که اکنون در پی انتشار این اثر ابتکاری، از دید خوانندگان می گذرد.
ابراز ارادهای برای تسلیم ناپذیری چپ در بحبوحه شکستی بزرگ!
به لطف پرویز “قلیچ”، گیرنده همیشگی “آرش” بودهام و عموماً هم به هر شماره از آن سر می کشیدهام. اما صادقانه بگویم که هیچ وقت پیش نیامد تا همه نوشتههای این نشریه را ولو در موضوع و محور مشخصی کامل بخوانم و در موقعیت قضاوت فلان یا بهمان برآمد معین از مجله قرار بگیرم. چه رسد به اینکه حالا بخواهم جسارت کرده و به نقد دقیق کارکرد این مجله در عمر بیست سالهاش بنشینم. بنابراین فکر کنم برای خواننده منطقاً پذیرفتنی باشد که منی که از تاریخ بیش از دو دهه “آرش” چیز زیادی در ذهن ندارم، در حال حاضر نیز نتوانم پیرامون چند و چون خط سیاسی این مجله حرف چندانی بزنم و یا که “چیزکی” در باره پرسشهای مطروحه بنویسم. بعلاوه باید تصریح کنم که در این لحظه، من نه همه آن صد و ده شماره را پیش روی خود دارم تا با مرور بر آنها به استناد سخن بگویم و نه راستش حتی اگر هم در اختیارشان داشتم فرصت و مجال مناسبی برای بازخوانی و وارسی آن حجم سنگین برای نقب زدن به درون این چند پرسش را! اینها را گفتم تا از دست اندرکاران انتشار این واپسین شماره “آرش”، پوزشی “مستدلانه” بخواهم و بگویم که خود را در موقعیت پاسخگویی مشخص به این چند سئوال معین نمی بینم! با اینهمه اما، می نویسم و فقط هم می نویسم در باره دو نکته کلی و در عین حال گزینشی توسط خودم و صرفاً نیز در حوصله و محدوده حداکثر یک صفحه از این “آرش” نهایی؛ “آرش” شماره ۱+۱۱۰″. دو نکتهایی که چنیناند:
یک) “آرش”، ارادهای بود برای ایستادگی چپ به وقت هزیمت! و دو) دست مریزاد به “قلیچ” که در درازنای زمان، پیگیر این اراده شد!
یک) تولد “آرش” به زمان شکننده ترین دوره؛ به زمانه شکست سهمگین چپ بر می گردد. به زمانی که، سوسیالیسم به ناگزیر و در پی شکستی تلخ، در مغاک ناکامی تاریخی و جغرافیایی خود فرو رفت. در زمانهای که، تعرض سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک راست اجتماعی به پیکره چپ در گستره گیتی بیداد می کرد. در هنگامهای که بخش نه چندان کمی از چپ و در مقیاس جهان نیز، تغییر جبهه می داد و به اردویی می پیوست که بر بالای دروازه ورودی آن نوشتهاند: ” بیندوزید و بیندوزید و بیندوزید!” ( به نقل از مارکس آنجایی که بگونه نمادین در توصیف طلوع سرمایه داری مرکانتلیستی نوشت). در این دوره ولی، چپ در پیکره اصلی خود و با تمام زخمی که بر تن داشت و همه دردی که در جانش بود و مواجه با پراکندگیهای غمبار بسیار، حاضر به ترک جبهه نشد. چپی که ایستاد و چپی که، چپ ماند. این راست قامتان در موضع چپ اما، طبیعی بود که راه را بگونه یکسان ادامه ندهند و چون ندادند آشکارا به دو رویکرد عمومی متمایز از هم تقسیم شدند. یکی شان چپی شد با مواجههای بازنگرانه در همه وجود خود و تاریخ خویش، و دیگری چپی ماند کماکان آئین مند و مقاوم در برابر نیاز به تغییر! به گمان من، نشریه “آرش” ترکیبی از این دو بود که در هر شماره خود و بر سر موضوعات متفاوت، محل نمایش می شد برای اشتراک و التقاط آنها و مجلهای که، هر دو گرایش چپ را به تناوب و گاه همزمان، در خود حمل می کرد. البته می توان در یک ارزیابی کلی این را هم گفت که در بیشترینه موارد، چربش یکی از این دو بر آن دیگری محسوس بوده است و می شد که در جوف این مجله، این سنگینی کفه را با سایه روشنهایی به تماشا نشست و بویژه در این آخرین سالهایی که “آرش” داشت به فرجام انتشارش نزدیک می شد. مهم و کلان اما، یعنی در مجموع، همانا انتخاب استوار”آرش” بود در ایستادگیاش طی همه زمان انتشار خویش بر اراده چپ در گرماگرم بازار مکاره چپ ستیزی. من بر آنم که اینست آن برترین نشان بجا مانده از “آرش”، و همین هم است والاترین یادگاری که ادبیات سیاسی ایران در ذهن و بایگانی خود از آن خواهد داشت. اهمیت این گزینش تاریخی از سوی “آرش” را بویژه آنگاه بهتر می توان دریافت که بپذیریم چپ، همانا بیش و پیش از همه در اراده گراییاش بود که زمین خورد و خوب می دانیم که هر سرخوردگی از اراده گرایی، منطقاً آبستن و همزاد خطر فاصله گیری است از اراده کردنها. و دیدیم مصادیقی از آن را و آن هم در چه وسعتی؛ که ممکن هم نبود این چنین نشود! براستی که بایسته و شایسته تحسین است برافراختن و افراشته نگهداشتن پرچم چپ در روزگاری آنچنان و شرایطی آنسان با فریادی این چنین: آری! ما همچنان هستیم بر همان آرمان انسانی عدالت خواهی خویش و سرفرازانه و کماکان ایستادهایم علیه انتخاب اجتماعی مبتنی بر فلسفه “آز ذاتی”.
طی دوره بیست و اندی ساله انتشار “آرش”، هر زمان که موجی از پسا تعرضات راست اجتماعی جهانی و مشخصاً راست وطنی علیه ارزشهای تاریخی و موجود چپ بر زمینه شکست چپ به راه افتاد، شاخکهای “آرش” بلافاصله تیز شد، بی درنگ بپا خاست و در دفاع از چپ و سوسیالیسم به واکنشی جانانه برخواست و کوشید تا در حد و سهم خود ضد موج بزرگی راه اندازد. در این سالها به کرات از کسانی شنیدم که می پرسیدند چرا “آرش” بیشتر واکنشی عمل می کند و چرا برآمدهایش کمتر کنشی است و اثبات گرایانه؟ من اما همواره ترجیح دادهام تا پیش از ورود در سنجش میزان صحت و سقم چنین حکمی – و در آن شرایط نبود و یا ضعف کنش گریها از سوی چپ- مقدمتاً از همین حس واکنشی و اراده شرافتمندانه “آرش” به دفاع برخیزم. آخر آنکس که بهنگام مورد تعرض قرارگرفتن از خود دفاع نکند، هرگز هم نمی تواند دست به تعرض برد! تا ارادهایی در میان نباشد که اهل اراده با نشاندن جان و کلام در کمان بتوانند در دفاع از حریم خود تیری رها کنند و بدینسان مرزها را روشن بدارند ( بهره از تمثیل کسرایی در شعر آرش کمانگیر)، هیچ فتحی نیز برای زیست بهتر در کار نخواهد بود! اگر زمانی بهترین دفاع می تواند حمله باشد، در بیشتر زمانها بهترین حمله همانا خود امر دفاع است! من البته قبول ندارم که “آرش” در دفاع از چپ، گویا فقط “پهلوانی” بوده ” که می خواند(ه) سرود کهنه فتح قدیمی را” ( به وام از شاملو)، ولی حتی اگر هم به فرضی ناعادلانه این چنین بوده باشد، باید سراغ جوهر رفت و این را دید که “آرش” از چه شرافت و شرافتهایی و در برابر کدام تعرضات انسان ستیزانه و جعل تاریخهایی دفاع کرده است؟ خط ارزشی دفاع از چپ، همه این بیست و اندی ساله “آرش” را بهم دوخته است. و این، اصل مطلب است. گر چه یک چنین خط پاسداشت ارزش چپ در مقیاس تاریخی و در ایران خودمان، منحصر به این مجله نبوده و طیف چپ چه در وجود تشکلهای خویش و رسانههایش و چه از زبان متفکرین و فعالان منفرد خود – و هر جریان و شخص آن نیز از جایگاه فکری و روشی خاصی- در برابر راست ایستاده است، اما “آرش” در مقام یک نشریه غیر حزبی ایرانی توانست برای سالها و بگونهای کامیاب نویسندگان و اهل فرهنگ و هنر چپ گرای ما را گرد خود آورد. و این مداومت و پایداری “آرش” را می باید که ستود.
گفتم که “آرش” بر چپ ایستاد و کوشید تا جایگاهی شود برای به فریاد درآمدن چپ در زمانهای که استخوانی تیز، گلوی آن را “بس ناجوانمردانه” و سخت می خراشید؛ اما انصاف حکم می کند که در این تجلی چپ، یک تحول رفتاری در چپ متحول منعکس در این نشریه را نیز از قلم نینداخت: دمکراتیسم و رویه آزاد منشیای که “آرش” از خود به نمایش گذاشت. از این ارزش “آرش” نمی توان و نباید سرسری گذشت، زیرا که خود نشانهای است از تحول در بخش بزرگی از چپ. با آنکه این مجله بر انتخاب اجتماعی صریح و مشخص خود ایستاد و هیچگاه هم آن را نه تنها پنهان نداشت که برعکس علت وجودیاش را نیز دقیقاً در همین هم تبلیغ و تعریف کرد، با اینهمه اما نه فقط به سانسور فرقهای در درون طیف مورد مراجعه و مخاطب خود – طیف چپ ماندگان- متوسل نشد، که بارها و بارها صفحاتی از خود را با هدف روشنگری در اختیار کسانی قرار داد که نه متعلق به نحله چپ که در مواردی، از درشت مهرههای راست فکری و اجتماعی ایران بودهاند. دستکم در این زمینه، “آرش” را باید در زمره آن چپی قرار داد که فهمیده و می گوید: سوسیالیسم بدون دمکراسی، به جنایت می رسد و عدالت خواهی بدون آزاد منشی و توجه به الزامات پلورالیسم، اگر هم به خباثت نکشد قطعاً و دستکم کاریکاتوری خواهد شد از بلاهتی کوته نگرانه.
دو) هیچ اراده کردنی اما، بدون اراده کنندگانش وجود ندارد. “آرش” را نیز، گروهی از اراده کنندگان پدید آوردند و آن را هم اراده وارانه حفظش کردند. انسانهایی که، “آرش” بقا و رونق خود را مدیون مایه گذاریهای آنهاست. درود بر همه آنها. اینجا ولی، می باید که بر نام و تلاش شخصیت مرکزی و پای ثابت این کانون، درنگی ویژه داشت؛ بر آن فرد از اول تا به آخر بازیگر و کاپیتان “آرش”. “قلیچ” را می گویم، همان پرویز قلیچ خانی نام آشنا را!
پرویز را در سطح ملی – یعنی بسیار فراتر از جبهه چپ ایرانی- به فوتبال می شناختند و هنوز هم چنین است و چنین نیز خواهد ماند. نام او در زمره اسطورههای فوتبال ایران ثبت است و خود خودش در خاطره تاریخی سه نسل پیشین و همروزگار و پسیناش، همانا اشتهار دارد به “بولدذر چمن بازی” ایران زمین، به زننده آن گل “سیاسی” معروف و به تمام کننده کار و برآورنده آرزوی میلیونها پیر و جوان ایرانی آرزومند در برههای از زمان! راست اینست که او می توانسته در همین صحنه بماند و چه بسا نام آورتر نیز بشود، و می توانسته با کناره گیریاش از سیاست بطور کلی و به تمامی حل شدن در فوتبال کشور و یا حتی با اندک فاصله گیری از سیاست تیز و ماندن در صفوف پیشکسوتان ورزش، هر روزه نامش را در رسانهها بشنود و بخواند. او اما دغدغه دیگر داشت. او نگران میلیونها چشم منتظر و گریان از فقر و درد – دستکم در عمق وجدان آگاه خویش- و هراسان از ننگ آلودگی به نام و مقام معامله گرایانه، دست به انتخابی دیگر زد؛ و دقیقتر، او از میان پتانسیل انتخابهایی که در خود داشت بازیگری برای چپ دلسوخته را برگزید تا به سهم خود در شعله وار ماندن و شعله ورتر شدن آتش عدالت خواهی چپ نقش ایفاء کند. او همه پشتوانه اعتبار ورزشی خود را نیز در خدمت همین گزینش قرار داد. همه می دانند که “قلیچ” از امکانات و ارتباطات بسیاری بهره داشت و درب خانههای بسیاری بر روی وی باز و گشوده بود، اما چیزی در همه جان و وجود او جریان داشت که وادارش می کرد تا راهی دیگر در پیش بگیرد. او از دو انتخاب یکی بس با ابهت ولی در همان حال نه یگانه با جان خویش و سوداهای اجتماعیای که در سر داشت و آن دیگری انتخابی بی نام و آوازه و پر مشقت اما برخاسته از وجودش، همانا این دومی را برگزید و همه بیست و چند سال سوم عمر خود را وقف انتشار “آرش” چونان ارگانی برای چپ کرد. او شانس این را نداشت که مثلاً در آرژانتین و یا برزیل امریکای لاتین به زمین بازی برود تا بتواند انتخاب اجتماعی خود را در سطح ملی و از کانال موقعیت ورزشکارانه ملیاش تبلیغ کند و پشت نام خود انبوهی از رای به چپ را فراهم آورد؛ ودریغا که او را شانس همراهی نکرد تا در عین شهره بودنش به فوتبالیست و ماندنش در فوتبال، یک قهرمان ملی معترض اجتماعی- سیاسی نیز باشد و آلترناتیوی شود در مقابل آن فوتبالیستهای مشهوری که با مجیز گویی و گره خوردگی با راست قدرت مدار، همه روزه بیشتر و بیشتر فرو می کاهند! پرویز که یک ایرانی درد کشیدهای بود درد فهم و یک رانده شده از میهنی اسیر استبداد پاسدار ستم و تبعیض، بخاطر عیار بودنش در مبارزه با ظلم و جور، می بایست که برای انتخاب اجتماعی خویش مایه بس بزرگتری از خود بگذارد! و او، چنین کرد.
“قلیچ” با مردم بودن و مردمی ماندن را در تلاش ورزیدنی معنی کرد که خود این تلاش در رهایی انسان از ستم و استبداد معنی می شود. ما شکست خوردگان مرحلهای چپ، خوب می دانیم که در این سالها چه کمری از ما زیر آن دو شکست یکی سیاسی در سطح ملی و دیگری برنامهای در عرصه جهانی و تاریخی خم شد و چه اندازه برای کمترین مقاومتها و ایستادگیها و سر بر آوردنها اگر هم نگوئیم بی امکان که دستکم بس دست خالی بودهایم. اما این را هم خوب می دانیم که درست در چنین شرایطی هم است که نیاز به خود گذشتگیها رو نما می شوند و ایثارها برای تحقق نیازها سر بر می آورند. آخر چه چیز می توانسته تداوم صد و ده شماره از یک مجله قطور و پر از ایده و نظر را تامین کند جز آن انرژی بی اندازه “موتور این مجله” که نشان از روحیه پیروزی خواهی نوع قهرمانان را در خود دارد؛ چه چیزی جز آن پیگیری دونده خستگی ناپذیر ما که بیان روشن و ترجمان دقیقی است از نتیجه خواهی قهرمانانه او؛ و نیز جز آن برگرفتنهای مداوم از امکانات و مناسبات اجتماعی گسترده که هر کسی نداردش مگر آنی که پشتوانهای از محبوبیت اجتماعی با خود داشته باشد؟ شنیده و دیدهایم که بعضیها همزمان چند کارهاند، ولی پرویز قلیچ خانی در رابطه با “آرش” واقعاً همه کاره بود! از تایپیست بودن و ادیتوری و صفحه بندی بگیر تا تامین کننده مالی نشریه، و از پرس و جو برای یافتن ایدههای بکر که غذای شماره بعدی باشند و نیز تعیین موضوعات هر شماره از مجله تا آن مصاحبه کردنهای “سمج وار”ش که لازمه کار یک ژورنالیست دارای پشتکار است. مگر کم چیزی است با صدها انسان دلشکسته پراکنده در چند قاره از گیتی به گفتگو نشستن و کشیدن “ناز” بسیاران را فقط و فقط بخاطر به سخن درآودنشان و بعدش هم بیدار ماندنها تا سپیده صبح برای پیاده کردن کاستها وسی.د.یها؟ و اینهمه نیز، فقط و فقط محض اینکه “آرش”اش بار داشته باشد و به باروری رسد؟ حتی بارها شد که او کاغذ چاپ را نیز خودش برای چاپخانه خرید و بار وانت بارش زد؛ و لابد به دفعات هم رفت پشت ماشین چاپ نشست و چاپگری را تجربه کرد! آری او همه وجودش را در جان “آرش” ریخت تا “آرش” جان بگیرد. بازی کردن در همه پستهای میدان، گویا یک عادت ترک ناشدنی پیش اوست! فقط این را نمی دانم که پرویز دروازه بانی هم کرده است یا نه؟! اگرچه در این مورد هم، می دانیم که به کرات دروازه را از فروریختن نجات داد!
“قلیچ” در “فوتبال” چپ ایران، “هتک تریک” خود را خوب انجام داد. آفرین بر او. براستی مگر او، فزونتر از آنچه که از طریق “آرش” آفرید کار دیگری هم می توانست در سیاست بکند؟ در ارزیابی از کار بیست و اندی ساله او در نشر “آرش”، پیش و بیش از همه درست این را می باید گفت که: او با بیشترین توان خود بازی کرده است و مرکزی ترین نکته در باره این سیاسی مرد ورزشکار، همین است! به باور من سنجش نتیجه و حاصل توان یک انسان را همواره می باید موخر بر تحسین وی بخاطر بکارگیری همه توش و توانش قرار داد. قضاوت از ایندست، بمراتب منصفانه تر خواهد بود. حتی در باره حریف متضاد و یا هر آدم جا گرفته در جایگاه اجتماعی مخالف نیز چنین می باید پنداشت؛ چه بماند در مورد دیرینه یار زحمتکشی چون “پرویز خان” که آرام و قرار نگرفتن حتی برای یک لحظه بخاطر آرمان شریف چپ، خصلت نمای او بوده و هست. “قلیچ”، بس بموقع تک گل خود را بر تور حریف کوبید. او کار خود را بسیار نیکو و بسی شایان تقدیر انجام داد. سپاسگزارش هستیم.