چنانکە تاریخ معاصر بە ما می گوید، دوران اصلاحات کە در سال ٧۶ و در دوم خرداد با انتخاب محمد خاتمی بە پست ریاست جمهوری رقم خورد، از لحاظ زمانی بعد از دولت سازندگی (رفسنجانی) می آید کە عموما سیاستهای لیبرالیستی و پراگماتیستی در مورد اقتصاد ایران در شرایط بعد از خاتمە جنگ ایران و عراق را بە پیش برد. اگر بنوعی بە این تئوری مارکس اعتقاد داشتە باشیم (البتە در خوانش ارتدکسی آن)، کە اقتصاد بەشیوە یک جانبە تعیین کنندە روبنا، یعنی ایدەهاست، پیدایش اصلاح طلبان، نتیجە تاثیر مستقیم لیبرالیسم اقتصای دوران رفسنجانی بود!
اما این بدین معنی نبودە و نیست کە جریان اصلاحات و جریان کارگزاران از یک جنس اند. جریان کارگزاران عمدتا جریانی با پذیرش ایدەهای لیبرالی در حوزە اقتصاد بود، اما جریان اصلاحات، جریانی با پذیرش مختصاتی از فلسفە مدرن در حوزە سیاست و ایدەئولوژی. جریانی کە در تلاش بودە و هست خوانشی دیگر از تماس دین با مدرنیسم در مقایسە با اصولگرایان بدهد.
اگر حضور اصلاح طلبان نە تنها بە نقد اصولگرایان، بلکە بنوعی بە نقد رفسنجانی هم متکی بود، اما با عروج تندروترین جریانات درون اصولگرایان بە مسند قدرت در دوران احمدی نژاد، و فجایعی کە در دوران زمامداری هشت سالە او بویژە بر اقتصاد و امنیت کشور وارد آمد، هر دو جریان اصلاح طلبان و کارگزاران و البتە با پشتیبانی آن دستە از اصولگرایان بە اصطلاح میانەرو کە دل خوشی از دوران احمدی نژاد نداشتند، در انتخاب روحانی بعنوان نیروی میانە، بر هم بەشیوە تاکتیکی و حتی در معنائی استراتژیکی، در مرحلەای کە گمان آن می رود هنوز ادامە داشتە باشد، منطبق شدند، و دورانی رقم زدە شد کە اصل فلسفە آن کنارزدن تندروها، تثبیت جریان میانەرو و اصلاح طلب در کشور و تضمین عدم بازگشت تندروها بە مراکز حساس قدرت در جمهوری اسلامی بود. جریانی کە در مرحلە کنونی و در تبلیغات خود، اساسا بر تعامل با خارج و اهمیت دادن بە اقتصاد پای می فشارد.
ویژگی انطباق مرحلەای این سە جریان بر هم (جریان اصلاح طلب، کارگزاران و میانەروهای درون دولت)، پذیرش عملگرایانە وجوهی از لیبرالیسم در همە حوزەهاست کە بشدت تندروها و بویژە جریان سپاە و حتی بنوعی بیت رهبری نظام را هم نگران کردە است، و این در شرایطی ست کە برنامە برجام و عملی کردن آن عملا بە معنای کندکردن لبەهای تیز ایدەئولوژی نظام لااقل در بعضی حوزەهاست تا بتوان کشور را دوبارە بە شرایط قبل از تحریمها برگرداند. و درست همین مسئلە است کە بشدت واکنش تندروها را برانگیختە و بە نقد دولت روحانی وامی دارد. نقد آنان در بارە کنسرتها، سیاستهای وزارت ارشاد اسلامی، سیاستهای فرهنگی، روزنامەها و غیرە (کە اخیرا بە استعفای سە وزیر دولت هم منجر شدە است)، آن فاکتهائی هستند کە دال بر این موضوعند.
اگر بە سایتهای جریانات اصولگرا بویژە مراکز نزدیک بە سپاە پاسداران نگاهی بیاندازیم، بوضوح حملە همزمان آنها را بە ترتیب علیە هر دو جریان اصلاح طلب و کارگزاران، و سرانجام علیە میانەروها (در هیئت دولت روحانی) را مشاهدە می کنیم، و شاە بیت این حملات اساسا خود را در نفی لیبرالیسم باز می یابد (کلمە یا اصطلاحی کە در متون آنان بارها تکرار می شود). این جریانات بشدت نگران نفوذ لیبرالیسم در همە حوزەها (اقتصاد، سیاست و بویژە در عرصە فرهنگ) هستند.
اگر بشیوەای عمومی بخواهیم این مسئلە را ارزیابی کنیم، می توانیم بگوئیم کە لیبرالیسم می تواند یکی از ستونهای آن فضای عمومی باشد کە پایە قدرت و نفوذ تندروها در ایران را تضعیف کند، و حتی می تواند در درازمدت روندها را علیە آنان بازگشت ناپذیر کند، اما همزمان، لیبرالیسم بویژە در معنای نئولیبرالی آن، بە معنای پذیرش ایدە کوچک کردن دولت و ستاندن آن امتیازاتی ست کە حال بنوعی در قوانین کشور بە نفع زحمتکشان قید و تائید شدەاند (مورد قانون کار می تواند فاکت بارزی باشد)، کە همین می تواند بە ژست ضد لیبرالیستی تندروها وجە مردمی ببخشد! و این در حالیست کە در دوران آنها، اقتصاد کشور و بە یمن آن، وضعیت کارگران و زحمتکشان، علیرغم وجود چنین قوانینی، بیشترین ضررها را متحمل شدند!
همە بیاد داریم کە چگونە احمدی نژاد با شعارهای پوپولیستی (و در حملات لفظی ـ تبلیغی حساب شدە) توانست بویژە در شهرستانها و مناطق پیرامونی، رای جمع کند، و جریان مقابل را بە عقب براند. پس نقطە قوت تندروها در همین برخورد پوپولیستی آنان با امر لیبرالیسم می باشد.
تا جائیکە نظر بر این وجهە است کە جامعە ایران بخواهد یک بار بنوعی بر جریانات تندرو غالب شود و از آنان گذر کند، الزاما ناچار بە این است کە جریانات اصلاح طلب، کارگزاران و میانەروها بتوانند همزمان با امر گسترش رابطە با خارج، در حوزە حقوق صنفی بە لیبرالیسم نە بگویند. بە بیانی دیگر حقوق صنفی زحمتکشان را بپذیرند، و این نە گفتن نە تنها از طریق اعتقاد و باورمندی آنها بە این امر، بلکە از طریق حضور نهادهای مدنی و صنفی مردمی و زحمتکشان، امکان پذیر است، و چنانکە می دانیم یکی از وجوە مهم لیبرالیسم همین آزادی اجتماعات و سازمانها و نهادهای مدنی ست.١
جامعە ایران جامعە چین نیست کە تنها بتواند در حوزە اقتصادی بە لیبرالیسم بدون توجە بە جنبەهای دیگر آن “بلە” بگوید. وجود تندروها فاکت محکمی در جهت اثبات این ادعاست.
زیرنویس:
١ـ یکی از وجوە بارز لیبرالیسم علاوە بر تاکید بر فرد بە جای اجتماع، اعتقاد بە آزادی اجتماعات، سازمانها و نهادهای مدنی بود، کە البتە با شکل گیری و نضج جنبش ها و نهادهای کارگری، لیبرالیستها عملا با آن مشکل پیدا کردند. می توان گفت اساسا نهادهای کارگری در یک دورە کشمکش طبقاتی توانستند وجود خود را بر لیبرالیستها تحمیل کنند. این تحمیل همزمان بود با تحولاتی در اندیشە لیبرال، از جملە پیدایش نحلەای از آن کە بە لیبرالیسم اجتماعی مشهور است.