در یک روز سرد زمستانی، معلم با لباسی نازک در حال درسدادن بود. ناگهان سیل از کوهستان روان شد که با خود خرسی را میبرد. خرس در آب غوطه میخورد و سرش دیده نمیشد. کودکان وقتی خرس را دیدند، فکر کردند؛ پوستین است. به معلم گفتند: استاد! سیل با خود پوستی گرم میبرد. داخل آب شوید و پوست را بگیرید تا از شما در این هوای سرد محافظت کند.
معلم تنگدست فکری کرد و برای گرفتن پوست، به داخل سیل رفت. وقتی به نزدیکی خرس رسید، ناگهان خرس چنگ انداخت و او را گرفت. خرس و معلم، به همراه سیل دور میشدند. بچهها وقتی دیدند گرفتن پوست به آسانی میسّر نیست، فریاد زدند: استاد! زودتر یا پوست را بردار یا رهایش کن. که سیل تو را خواهد برد!
معلم که نمیتوانست از دست خرس رها شود، رو به بچهها فریاد زد: من پوست را رها کردهام؛ ولی پوست مرا رها نمیکند.
مختصر از »فیه مافیه – مولوی«
حالا حکایت ماست. مُلک و ملتی را دارد انواع و اقسام فجایع اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و … نابود می کند، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) قادر نیست حتی یک اعلامیه، یک بیانیه، یک دو خط با مردم ایران ابراز همدردی کند.
واقعاً که! گفتا ز که نالیم، که از ماست که بر ماست.
سازماندهی مبارزات صنفی- مطالباتی اقشار مردم ایران پیشکشتان، برای حفظ آبروی پنجاه ساله-ی فدائیان اگر نمی توانید و در حدّ توانتان نیست، وجود و حضور خارج کشوری سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) را معلّق اعلام نمائید، تا هواداران در داخل کشور، خود فکری بحال خویش کنند.
با احترام – سوسن مرادی