دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۲

دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۲

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

دادگاهی داغ درهوای سرد استکهلم

بیگمان مستنداتی که امیرهوشنگ توانسته از زندان گوهر دشت و از مقطع قتل عام هایی حمید عباسی(نوری) به انکار مسلم آن کمربسته با کدهایش بیرون بیاورد، این دورغ و انگار تاریخی این جلاد را خنثی و دادگاه را موظف به موضع گیری می نماید. این سند کمک بسیار مهمی است که از روی آن وقایع را توضیح داده. امیر هوشنگ ۱۷ کامیون یخچال دار و یک کامیون دیگر را در طی دوره مجاهد کشی دیده است. تخمینی که خودش سعی می کرد بدهد، حداقل بالای۹۰۰ زندانی مجاهد را در قسمت آمفی تئاترزندان گوهر دشت به دار آویخته اند

 

شصتمین جلسه دادگاه استکهلم روزدوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ برابر ۲۴ ژانویه ۲۰۲۲ صبح ساعت نه و یکربع،عصرتا ساعت چهاروسی وسه دقیقه به شهادت « امیرهوشنگ اطیابی»* اختصاص  داشت که بخش اول دادگاه برگزارشد و ادامه دارد.

 امیرهوشنگ اطیابی شاهدی که حمیدعباسی (نوری) را تا اینجای شهادتش در زندان گوهردشت ندید ولی با اظهاراتش دادگاه استکهلم را با بُهت و سکون و تفکر همراه نمود، حمیدعباسی(نوری) و وکلای مدافع اورا نقره داغ نمود.!

من ماندم که چگونه می توان درد را نوشت، داغ را تفسیر نمود.بیداد زمان را به زبان قلم ترسیم نمود و همه این نمایه های فراموش نشدنی را واگویه نمود تا دیگران دریابند تو چه می گویی ؟ تلاش دارم که با واگویای روشن ترین بیان شاهد امروزرفیق امیرهوشنگ اطیابی  برآیم تا جزء مستندات دادگاه باقی بماند . باشد که زخم های درونم فرو ریزد و با خودم کنار آیم که با نسل ما چه گذشته است که این چنین در دادگاه استکهلم خشونت و جنایت آفریده شده حاکمیت اسلامی را در درون زندان ها به زبان شاهد باز گشایند! 

شاهد این روزامیرهوشنگ اطیابی،با دستانی پُر دردادگاه استکهلم حضوریافته بود . ازجمله : یک تقویم یاد نوشته های روزانه کد گذاری شده از روزهای اوج اعدام درگوهردشت و یک نقشه‌ راهنما از زندان گوهردشت ، سند مصاحبه‌ی با مرکزاسناد حقوق بشرایران ، یک لیست اززندانیان چپ اعدام شده درزندان گوهر دشت که به دادگاه ارائه داده که در پروتکل‌های تکمیلی ثبت شده و دادستان به همه این مدارک اشاره نمود .

شاهدخود را اینگونه به دادگاه شناساند: من اسفند ماه ۱۳۶۲ به خاطر فعالیت در «حزب توده ایران»، دستگیر شدم. به این خاطر که بعد ازغیرقانونی اعلام کردن حزب، من به فعالیت ادامه دادم، چون این غیرقانونی اعلام کردن راغیرقانونی وغیرعادلانه می‌دانستم. ضمن اینکه دادستانی ایران درموعد مقرری اعلام کرده بود :«همه اعضای حزب بیایند و خودشان را معرفی کنند» و من این را مغایر حق قانونی و تفکر سیاسی خودم می‌دانستم. خودم را معرفی نکردم وزندگی مخفی را آغازکردم !

شاهد درقبال پاسخ دادستان : آنگاه که دستگیر شدید چکار می کردید ؟

شاهد گفت : من سال ۱۳۵۹ از دانشگاه اخراج شده بودم. در حالی که هیچ گاه فعالیت خشونت‌آمیر در طول زمان فعالیت سیاسی‌ام نداشتم. باید اضافه کنم بعد از غیرقانونی اعلام شدن حزب، ناچار شدم مخفی شوم. چون کاملا آگاه بودم به شکنجه و کشت و کشتاری که از سال ۶۰ در ایران شروع شده بود و مسئله اصلی من این بود که نمی‌توانستم شخصا باعث دستگیری افرادی دیگری بشوم، زیر شکنجه یا به هرشکلی دیگری. به همین دلیل مخفی شده بودم و در تعمیرگاه یخچال کار می‌کردم. تا اینکه دستگیر شدم .ابتدا بعد ازدستگیری من را به زیرزمین بند ۲۰۹ بردند و زیرشکنجه با کابل کشاندند ، به طوری که به شدت وضعم وخیم شد، پاهایم زخمی بود،ادرارم خونی شد،بعد من را به بهداری که مجاور بند ۲۰۹ بود بردند، یک هفته آنجا بستری بودم و پاهایم پانسمان بود، هر دو تا پای من تا بالای زانو سیاه شده بود، بعد ازیک هفته من را دوباره به همان زیرزمین بردند و دوباره مجددا روی پانسمان شده کابل زدند و دوباره غروب من را به بهداری بردند و یک هفته دیگر بستری شدم، موقعی بار دوم به بهداری رفتم به حالت تشنج و شوک افتادم….

امیرهوشنگ اعلام داشت: زندان های اوین ، بند قرنطینه قزلحصارومدتی به بند دیگری افتادم .بعد در سال ۱۳۶۵ ما را به زندان گوهردشت منتقل کردند. ازاوایل ۱۳۶۵ تا بهمن ماه ۶۷ بعد از قتل عام که به اوین منتقل شدیم.

امیرهوشنگ در قبال این پرسش: درمورد پرسنل و روسای گوهردشت چه می دانی؟اشاره داشت:  ابتدا می‌دانم که مرتضوی را دیده بودم که شخص معممی که زمان کوتاهی بود …بعد اشخاص دیگری را دیدم که یکی ناصریان (قاضی مقیسه) و لشکری بودند. …می افزاید: من اسم عباسی را هم شنیده بودم، متاسفانه چون برخورد شخصی خودم نداشتم چیزی به خاطر ندارم… پس تا اینجای کارازحمید عباسی(نوری) خبری نیست! درباره این دونفر گفت: اما این دو نفر بخشی از زندگی، هراس و استرس ما بودند، حضورآنها در بند و هواخوری به معنی ایجاد کلی دردسر برای همه ما زندانیان بود.

در قبال پرسش دادستان : یادت می‌آید درگوهردشت دادیاری بود؟

شاهد می گوید: شک ندارم که دادیاری بود و من در بند یک و بند ۲۰ هم مسئول بند بودم و یادم می‌آید زندانیان برای امورات و مشکلاتشان به دادیاری مراجعه می‌کردند.

 شاهد می افزاید: قبل از شروع اعدام‌ها ما شاهد اتفاقات بسیاروحشتناکی بودیم، فعل و انفعالات بسیار زیادی رخ داد و مشخص بود که اوضاع عادی نیست…. موقعی که ما به هواخوری می‌رفتیم، از فرعی‌هایی که مشرف به هواخوری بود، صدای شکنجه و فریاد زندانی‌ای که شکنجه می‌شدند به گوش ما می‌رسید… و کابل زدن… به طوری که ما کاملا فلج می‌شدیم و نمی‌توانستیم از هواخوری استفاده کنیم، حتی یکی دو نفر از زندانی‌ها فریاد می‌زدند جلاد بس کن… می‌توانم به طور مشخص از« حسن محمدزاده»  نام ببرم که اسمش در لیستی که به شما ارائه دادم وجود دارد… انسان بسیار شجاعی بود… فعل و انفعالات دیگری که تقریبا می‌توان گفت یکی دو هفته قبل از اینکه بند را ببندند ما شاهد آنها بودیم. چیز دیگری که ما متوجه می‌شدیم انگار زندانی جدید به بند ما اضافه می‌شد، مینی‌بوس می‌آمد و زندانی‌ها را از راه پله بالا می‌بردند و صداها را می‌شنیدیم.

آنچه که نمود عینی اظهارات شاهد روز دوشنبه بود؛ شرح ماجرای روزهای اعدام در مرداد ماه و وقوع جابجایی اجساد جانفشانان و« بارزدن » آن جان های داغ درون کامیون های یخچال دار و کامیون بزرگ بوده است….  اولین نشانه‌ای که به ما رسید در بند فرعی طبقه سوم که می‌توانم آن را نشان دهم، «محمدعلی بهکیش» و «حسن محمدزاده» موفق شده بودند با آن بند دیگر ارتباط مورسی برقرار کنند، این ارتباطات دستی با انگشتان دست بود که آنها انگشتان دست هم را می‌دیدند، این‌ها گفتند که ما را برای اعدام می‌برند و اسامی خودشان را به دو نفر هم‌بندی ما دادند. امیرهوشنگ توضیح داد زمانی که نامبردگان این ارتباط را برقرار کردند او کنار آنها بود وافزود:« من مورس زدن خوب بلد نبودم و طبیعتا همین اطلاعات را به بند منتقل کردم. من تقویمی داشتم که مربوط به همان سال ۶۷ است که کپی را به دادگاه دادم و اصلش را همراه دارم» شاهد شنیده های خود را اینگونه برای دادگاه شرح می دهد : «  در بند فرعی طبقه دوم از اولین سلول صحبت‌هایی شنیدم که در آن بند فرعی جریان داشت و مشخص بود مقامات زندان اند که در حال صحبت بودند… سلول اول از در که وارد می‌شوی، سلولی بود که «داوود قریشی» به همراه یکی دو نفر آنجا بودند و ما را صدا کرد که بیایید ببینید چه خبر است، بچه‌هابه نوبت داخل سلول می‌رفتند و برای اینکه بهتر بشنوم، می‌رفتم روی طاقچه زیر پنجره که بهتر بشنویم. معلوم بود هیأتی یا گروهی در حال صحبت هستند، موضوع صحبت یکی این بود که چگونه حکم امام را اجرا کنیم که زندانیان متوجه نشوند، مصداق اجرایی حکم امام چی است و به غیر از آن درباره شیوه اعدام بحث می‌کردند…»

دادستان : در دیروز مدام به تنگی وقت اشاره می داشت و صحبت های هوشنگ را قطع کرد و تاکید داشت و پرسید :به تقویم شما برگردیم، چه چیزی را یادداشت می‌کردید؟

امیرهوشنگ با بغضی خفته درگلوگفت:«البته یادداشت نبود، علائم بود چون در آن شرایط نمی‌خواستیم کسی چیزی از ما بگیرد که باعث دردسر شود. نیمه شب هشتم مرداد متوجه شدیم که صداهای عجیبی در محوطه می‌پیجد، مثل پرت کردن چیزی در یک محفظه فلزی و این صدا می‌پیچید، بعد شروع کردم به شمردن تعداد این ضربه‌ها چون مداوم ادامه داشت، شب اول فقط توجه‌مان جلب شد اما شب‌های بعد شروع به شمارش کردند، و این ضربه‌ها تداعی گر، پرتاب کپسول های خالی گاز در کامیون ها بود. مثل قدیم بود که کپسول می‌آوردند و وقتی توی کامیون می‌انداختند صدایش شبیه آن بود. برای اینکه بدانیم این صدا چیست بیشتر تحقیق کردیم، به انتهای بند رفتیم که حمام بود و طبیعتا زندانیان همیشه سعی می‌کردند در یک جای عمومی پنجره‌ها را دستکاری کنند تا ببینند؛ علتش این بود اگر در سلولی که بودی نگهبان بیاید و ببیند که پنجره را خم کردی مجازات سختی در انتظارش بود، اما پنجره محل‌های عمومی را برای ارتباطات دستکاری می‌کردند. آنچه که دیدم کامیون یخچال‌داری بود که زنگ سبز روشن داشت – سبز پسته‌ای می‌گویند – این کامیون از پشت آمده بود و به حسینیه چسبیده بود، ما بخش انتهای آن را می‌دیدیم و طبیعتا نمی‌توانستیم ببینیم چی بار می‌زنند. بعد آن چیزهایی که ما قبلا شنیده بودیم و تحلیل سیاسی که از اوضاع داشتیم به ما هشدار می‌داد که یک خبرهایی است و در مورد اعدام‌ها هم از بچه‌های مجاهدین شنیده بودیم. پنجره‌های حمام هم کمی بالاتر بود و ناچار بودیم با کمک بقیه زندانی‌ها بالا برویم تا بتوانیم نگاه کنیم. چیز دیگری که قبل از دیدن کامیون‌ها متوجه شدیم این بود که می‌دیدیم مینی‌بوس می‌آید و انتهای بند زندانی‌ها را دسته دسته از طبقات بالاتر پایین می‌آوردند و با مینی‌بوس به سمت حسینیه می‌برند، حداقل دو بار سه بار در روز همچنین چیزی را می‌دیدیم، بعضی روزها بود بعضی روزها نبود… با رفتن به انتهای بند که یک در آهنی بود و به آن راه‌پله راه داشت می‌رفتم تا ببینم چه صحبت‌هایی می‌شود. بعدا فهمیدیم این چقدر دردناک است، چون این مینی‌بوس‌ها خالی می‌آمدند و آدم‌ها را می‌بردند، این اتفاقی بود که در طول روز شاهدش بودیم. معمولا غروب که می‌شد عده‌ای پاسدار می‌آیند کنار دیوار حسینیه و چیزهایی را آتش می‌زنند، بعد صدای قهقه و شوخی آنها به گوش می‌آمد .  به نظر می‌رسید تکه پارچه یا چشم‌بند و … است، در آن فاصله مشکل بود دریابم چه چیزی را آتش میزنند ، ولی شعله آتش را می دیدیم . و آنها را می‌دیدیم… می‌دیدیم همه پاسدارهایی که داخل بند دیدیم آنجا هستند.

 

امیرهوشنگ اطیابی؛ در پاسخ این پرسش دادستان ؛ آیا کامیون‌ها را هم بیشتر از یک بار دیدید؟ گفت : بله، ۱۲ روز مختلف این کامیون‌ها آمدند و این را من آن موقع ثبت کردم، از روی حافظه نیست. این را هم باید اضافه کنم تا وقتی که این کامیون‌های یخچال‌دار می‌آمد ما هنوز از عمق فاجعه خبر نداشتیم. اولین بار که متوجه شدیم یک کامیون دیگر هم آمد . آن کامیون دیگر جلوی کامیون یخچال‌دار ایستاده بود و شنیدم که یک دو سه می‌گویند و چیزی را پرت می‌کنند داخل کامیون؛وحشتناک‌ترین تصویری که دیدم این بود که پاسدارها رفته بودند بالای کامیونی که یخچال‌دار نبود و معلوم بود باری که زدند پر شده و موقعی که آنها روی کامیون راه می‌رفتند آدم می‌توانست تمام قد آنها را ببیند، دیدم چیزهایی را جابه‌جا می‌کنند تا جا بیشتری شود، بعد یک دفعه دیدم این دست و پا است که آنها می‌گیرند، یکی از پاسدارها دست‌ها می‌گیرند، یکی پاها را می‌گیرد و جابه‌جا می‌کند و ما این‌ها را می‌دیدیم… از آن شب انگار تمام دنیا روی سر ما آوار شده است، آیا می‌شود انسان‌ها به همچنین حدی سقوط کنند که چنین اعمالی انجام بدهند، یعنی اینجا شده کشتارگاه؟ غسال‌خانه؟ و اینجا دیگر همه ما متاثر شده بودیم، خیلی‌ها نمی‌خواستند اصلا این صحنه را ببیند و وقتی به آنها می‌گفتیم: نمی‌خواستند گوش کنند، همه سکوت مطلق، همه زانوی غم بغل کرده بودند، من اگر با همچنین هیاتی روبه‌رو شوم که شنیده بودم با مجاهدین چکار می‌کنند، باید تن بدهم به این قدرتی که این‌چنین جوان‌ها را سلاخی می‌کند، آیا باید جلوی آنها خم شوم یا نه؟ اینجا دیگه مسئله سیاسی نیست مسئله انسانی است و به عنوان یک انسان اگر یک جنایتکاری یک دیوانه‌ای به خانه شما بیاید و همه عزیزان شما را بکشد و بعد باید دستش را ببوسید و بگویید من تو را قبول دارم، من را نکش…

امیرهوشنگ به کرامت انسانی یکایک آن جان ها اشاره داشت و با بغض در دادگاه گفت: « من به چشم خود دیدم. این رویای وحشتناک زندگی ام هست. من با مشاهداتم نمی توانم زندگی کنم. من فقط برای شرکت در این دادگاه خودم را آماده کردم که بیایم و اینها را توضیح دهم.»

امیرهوشنگ ادامه می دهد:« من بچه هایی را می دیدم. با هم اند،می خندند، بعدش دادگاه میروند. بعد اعدام می شوند وبرنمی گردند . این زندگی دارد به زیر خاک می رود. شما اینها را کشتید، حداقل احترام به جسد اینها بگذارید. آنها را به مانند آشغال جابجا نکنید . خانواده ها چه گناهی داند. خانواده ها نمی دانند، عزیزان شان کی اعدام شدند. کجا خاک شدند.»

امیرهوشنگ گفت : با خودم عهد بستم که اگر روزی نجات پیدا کردم. این وقایع را برای مردم کشورم و همه مردم دنیا بگویم … که انسان برای قدرت و ثروت تا چه حدی می تواند سقوط کند. برای پاسخ به پرسش شمابگویم :« ۱۲ شب من کامیون دیدم، در آن ۱۲ شب ۵ شب کامیون دوم هم آمد، اگر که شما با حداقل برآورد بر اساس آن شمرده‌های من که بخش  آن صدا دیگر به گوش نمی‌رسد چون جسد روی جسد می‌افتد، می‌شود ۱۷ کامیون ،حداقل ممکن ۵۰ جسد به علاوه یک تریلی یخچال‌دار که زندانیان بند دیگر دیده بودند، و بند ۷ هم می‌توانم برای شما مشخص کنم که کجاست و آنها هم جزو سری بعد بودند که آنها را هم بردند که نتوانند به بقیه خبر بدهند…»

دادستان گفت:ما روی مشاهدات خود شما تمرکزمی‌کنیم وپرسید این مشاهدات راچگونه ثبت کرداید؟

امیرهوشنگ در فضای ملتهب دادگاه گفت : درهمان تقویم که اصلش اینجا هست و می‌توانم به دادگاه نشان بدهم، تاریخ هر روزی من یه سایه زدم که وقتی به صورت عادی نگاه کنید متوجه نمی‌شوید، ولی با مداد آن تاریخ را سایه می‌زدم، روزهایی که دو کامیون می‌آمد روی تقویم تاریخ شمسی و میلادی و قمری هست و روزی که یک کامیون می‌آمد روی یکی از این اعداد سایه می‌زدم، روزی که دو کامیون می‌آمد روی دو عدد را سایه می‌زدم.

بیگمان مستنداتی که امیرهوشنگ توانسته از زندان گوهر دشت و از مقطع قتل عام هایی حمید عباسی(نوری) به انکار مسلم آن کمربسته با کدهایش بیرون بیاورد، این دورغ و انگار تاریخی این جلاد را خنثی و دادگاه را موظف به موضع گیری می نماید. این سند کمک بسیار مهمی است که از روی آن وقایع را توضیح داده. امیر هوشنگ ۱۷ کامیون یخچال دار و یک کامیون دیگر را در طی دوره مجاهد کشی دیده است. تخمینی که خودش سعی می کرد بدهد، حداقل بالای۹۰۰ زندانی مجاهد را در قسمت آمفی تئاترزندان گوهر دشت به دار آویخته اند

بیگمان اظهارات امیرهوشنگ اطیابی ازهواداران حزب توده ایران که دردادگاه اظهارداشت: «مهم‌ترین سوال این بود که می‌شنیدم، سرموضع هستی یا نه؟ تمام طول زندان هم من موضعم این بود که حزب توده ایران را قبول دارم تا وقتی دستگیر شدم، بعد هم چیزی نمی دانم .»

امیرهوشنگ می گوید :« بنابراین تصمیم خودم را گرفته بودم روز ۵ شهریور تا وقتی که سراغ ما آمدند، نشانه‌های متعددی ازعادی شدن اوضاع بود،وآن روزآمدندگفتند: دو نفر برای دندانپزشکی بیایند… معمولا ما ازقبل مشخص می‌کردیم چه کسی اولویت دارد برود، دونفرازهمبندی‌ها به نام «هوشنگ قربان‌نژاد »و« مرتضی کمپانی »رفتند. هردودر لیستی که به شما دادم – اسم‌شان به عنوان اعدامی‌های بند ۲۰ هست- مدتی نگذشته بود که این‌ها بیرون رفتند و لشکری با تعدادی پاسدار به داخل بندهجوم آوردند و با داد و بیداد گفتند: همه بیرون بیایید و دست به هیچی نزنید. هنوز تعدادی از بچه‌ها بیدار نشده بودند، عده‌ای حمام یا توالت بودند. هر کسی معطل می‌کرد کتک می‌زدند و من فهمیدم که امروز روز ماست…:

امیر هوشنگ ادامه داد : « همه را از بند بیرون کردند، بدون اینکه اجازه بدهند کسی آمادگی داشته باشد و لباسی بپوشد. ما را داخل راهرو بردند، به صف کردند، بعد ناصریان هم سر رسید، بعد دستمان را روی دوش هم گذاشتیم، رفتیم. بیرون دیدم که «هوشنگ» و«مرتضی» آنجا نشسته‌اند وآنها به درود صف کشاندند. مخصوصا آنها را به جلوی صف بردند.- برخی ها را نشان کرده بودند که جلوی صف باشند- … ما را داخل راهروبردند و ما را با فاصله نشاندند و به نوبت پیش هیأت مرگ می‌بردند.» امیرهوشنگ ادامه داد :« من انتهای صف بودم دیرتر وارد اتاق شدم، اطلاع نداشتیم کلاه شرعی برای اعدام ما ارتداد است، چه در مورد مجاهدین چه در مورد چپ‌ها سناریو کلاه شرعی بود… در این فضا ناصریان شخصا من را داخل اتاق برد، من را روی صندلی نشاندند و دیدم روبه‌رویم سه نفر نشسته‌اند و یک پرده سیاه پشت آنها بود. آنجا نشستم و سوال و جواب سریع شروع شد، دو نفر را من بلافاصله شناختم، دادستان کل مرتضی اشراقی و حجت الاسلام نیری که حاکم شرع بود،… تا وارد شدم نیری گفت: “چشم‌بندت را بردار” و اول گفت : “ما می‌خواهیم زندانیان را آزاد کنیم”، من نفر سوم را نمی‌شناختم به همین دلیل توجه‌ام روی دو نفر اول بود، بعدا متوجه شدم از طریق فتوای خمینی که نفر سوم می‌بایست نماینده وزارت اطلاعات باشد. نیری گفت: “ما می‌خواهیم چندی از زندانیانی که شایسته هستند وشرایط دارند، عفو کنیم و بقیه را هم ببینیم چه کنیم . نمی‌توانیم اینقدر امکانات بدهیم، نمی‌توانیم زندانی دیگر داشته باشد.»

دادستان چه سئوالاتی پرسیدند؟ امیرهوشنگ گفت: « اول اطلاعات شناسه‌ای را پرسیدند، اسم، اسم فامیل، نام پدر، اتهام، من گفتم: توده‌ای هستم . گفتند: قبول داری یا نه؛ گفتم: “من توده‌ای هستم و تا زمانی که فعالیت می‌کردم فعالیت ما قانونی بوده و دست به هیچ حرکت خشونت‌آمیزی نزدیم.” بعد پرسیدند: نماز می‌خوانی گفتم: نه، پرسیدند چرا و گفتم: هیچ موقع نماز نخواندم و اینجا هم نمی‌خوانم، خیلی ساده جواب دادم، بعد رفت سراغ سوال‌هایی که همان کلاه شرعی است که می‌گویم که بر اساس شرع اسلامی کسی که این سه مورد را رد کند حکمش اعدام است. من همان پاسخی را دادم که در تمام طول زندان گفته بودم که مسئله من مذهب نیست تحولات سیاسی است که وضع مردم بهتر شود و بر این اساس گفتم که مسلمان هستم بعد شروع کردن به پرسیدن سوالاتی که تایید بگیرد این مرتد است، خدا را قبول داری، پیغمبر را قبول داری، روز محشر را اعتقاد داری، منم گفتم: وقتی مسلمان هستم این‌ها را هم قبول دارند. من گفتم نمازی که برای تظاهر و رضای شما باشد به درد نمی‌خورد… بعد ناصریان را صدا کرد گفت: ببرش بیرون و پشت در نشاند،……»

بیگمان شهادت امیرهوشنگ درامرحقیقت یابی کشتار خونین تابستان۱۳۶۷از مستندات ارزشمندی است که می تواند پازل این جنایت را در کنار شخص حمید عباسی (نوری) و سایر جنایتکاران پُرکند.

امیر هوشنگ بدون کمترین انگاره ذهنی و تردیدی بیان داشت : آنچه برایم مسلم بود. کسانی که از سال ۶۰تا اینجا درگرداندن زندان دستی داشتند. همه در این جنایت حضور داشتند. در این مطقع بازجوی خودم به سراغم آمد. صدایش هیچ موقع از یادم نمی رود . این فرد سربازجوی بند۵ در زندان اوین بود که پرونده« توده ای» ها و «اکثریتی» ها را رسیدگی می کرد . دادستان پرسید: « همان آدم آمد با شما صحبت کرد ؟» امیر هوشنگ گفت : « بله همان آدم آمد و در باره عقایدم با من صحبت کردو با هم پرونده ای من هم صحبت کرد» دادستان پرسید :« تو چشم بند داری ، از کجا می دانی که بازجوی اوین تو بود؟» امیر هوشنگ با قاطعیت گفت « این صدا تا دم گُور با من است! و ادامه داد: این بازجو بعد از شکنجه من را دم توالت می برد و وا می داشت تا ادرار کنم . و در می یافت اگر ادرارم خونین شده بود. یعنی اوضاع وخیم است » اینها همه برای اعدام ما آنجا آمده بودند… بازجو رحیمی را فقط همان چند روز در گوهر دشت دیدم… خط کشتار آنچنان کار می کرد . آنانی که در صف اعدام بودند. برای قصابان ما مهم این بود که اسامی را بخوانند. آنانی که در صف اعدام بودند . مهم این بود که اسامی را بخوانند و ببرند به هیئت مرگ و بعد حسینیه  و اعدام کنند و کار را تمام نمایند.بعد بدن های گرم را تخلیه کنند . همه و همه مشغول بودند. خط کشتار سرعتش خیلی درکار بود . من این اعدامان بند خودمان را لیست کردم و برایتان ارسال داشتم .

رفیق امیرهوشنگ توانست با شفافیت و قدرت استدلال و زبانی فاخر، همه دادگاه را با خود همراه کند. من بعنوان شنونده – با اینکه تا به امروز – همه دادگاهها را با حساسیت و مسئولیت دنبال کرده ام. باید بنویسم : یکی ازتاثیر گذارترین دادگاه استکهلم در دل شصت جلسه بود که شاهد از خود بجا گذاشت. جنبش دادخواهی در مبارزه با فراموشی است که قدرتمند رُخ می گشاید وامیرهوشنگ با ارائه مستندات خود دادگاه استکهلم را با واقعیت های کم نظیری روبرو گرداند.  امیرهوشنگ بر زبان می آورد:این آدم ها فقط اسم نیستند که مثل نخود و لوبیا روی هم بریزند. این ها جان هایی اندکه خانواده و کس و کار دارندو امروز همه آنان به نتیجه این دادگاه می اندیشند ….

دادگاه ادامه دارد …

* برای اشنایی بیشتربا مقالات و ادبیات آقای «امیرهوشنگ اطیابی» به لینک زیردرسایت “اخبارروز” مراجعه کنید :

https://www.akhbar-rooz.com/139114/1400/11/02/

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

لینک یادداشت هایم ازدادگاه حمید نوری (عباسی) واظهارات شاهدان و شاکیان دادگاه چه حضوری و چه از طریق ویدئو…برای دادگاه از استرالیا و کانادا وآلبانی

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r

تاریخ انتشار : ۵ بهمن, ۱۴۰۰ ۱:۱۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴