پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۵

پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۵

چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!
ای کاش رسالت پروژه‌ی میرباقری‌هراسی، مقدمه‌ی ضدحمله به آن بود. اما نیست و عملاً ترمزی‌ست در برابر پیشرفت و دعوت به آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخت نزند.
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بهزاد کریمی
نویسنده: بهزاد کریمی
نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!
کاش می‌شد دوباره مثل آن روزها به یاد مردم بیفتیم و به آن‌ها سر بزنیم و مثل آن روزها صمیمانه پای درد دلشان بنشینیم و ببینیم که چه دل خونی...
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری
مشخصات حکومت- قانون
اگر قوانین را تنها وسیله‌ای برای برقراری نظم در جامعه فرض کنیم،حاكمیت قانون به مفهوم برقراری نظم و انضباط اجتماعی خواهد. در این روی‌کرد قانون تنظیم‌کنندۀ روابط حاکمیت و شهروندان...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: مناف عماری
نویسنده: مناف عماری
تایتانیک
چیستی و سرشت فلسفی قصه‌ی تایتانیک امری فراتر از عاشقانه‌های آن است. جوهره‌ی فلسفی فیلم‌نامه، داستانِ شکستِ پنداره‌ی لگام زدن بر انگاره‌های فردی‌ست ...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان
آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و...
۲ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
در گرامی‌داشت احمد شاملو
بیست و چهار سال از خاموشی شاعر بزرگ آزادی و انسان، احمد شاملو، می‌گذرد اما جان خروشان او در تار و پود شعرهای پُرشور و امیدآفرین و اندیشه‌ی ارجمند و...
۲ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری

جنگ و گلهای یاس مادر (١۴)

در شهر تا جائیکە من بەیاد دارم بە ندرت دوچرخە وجود داشت. یک از آنها مال مردی بود بنا کە هر روز صبح با دوچرخەاش سر کار می رفت، و غروب هم با همان دوچرخە، در حالیکە داخل توبرەای کە بر ترکش آویزان بود و میوە و خرید روزانە را داشت، با لباسهای خاک آلود و کثیف اش بە خانە بر می گشت. مردی تنومند، با سنی نزدیک بە پنجاە سال، با جامانەای بر سر و نگاههائی کە تنها چرخ جلو را می دیدند. او بە کسی سلام نمی کرد، اما جواب همە سلامها را خیلی محترمانە و با گرمی خاصی می داد. "نور دو دیدە منی عزیز!" تکیە کلام او در جواب بە همە بود، حتی بە بچەها. آدم گاهی وقتها احساس می کرد کە این تکیە کلام تنها یک عادت کلامیست، و پشت آن در واقع هیچگونە احساس و گرمی ای وجود نداشت. البتە عادی هم بود. تن سنگین و خستە او کە پاهایش گاها آن را بە زحمت می کشیدند، بە نظر راە دیگری باقی نمی گذاشت. و من همیشە آدمهای شیرین کلام را دوست داشتم. همین باعث شد کە من احساس خوبی نسبت بە استاد و بطور خاص بە دوچرخە پیدا کنم.

در شهر تا جائیکە من بەیاد دارم بە ندرت دوچرخە وجود داشت. یک از آنها مال مردی بود بنا کە هر روز صبح با دوچرخەاش سر کار می رفت، و غروب هم با همان دوچرخە، در حالیکە داخل توبرەای کە بر ترکش آویزان بود و میوە و خرید روزانە را داشت، با لباسهای خاک آلود و کثیف اش بە خانە بر می گشت. مردی تنومند، با سنی نزدیک بە پنجاە سال، با جامانەای بر سر و نگاههائی کە تنها چرخ جلو را می دیدند. او بە کسی سلام نمی کرد، اما جواب همە سلامها را خیلی محترمانە و با گرمی خاصی می داد. “نور دو دیدە منی عزیز!” تکیە کلام او در جواب بە همە بود، حتی بە بچەها. آدم گاهی وقتها احساس می کرد کە این تکیە کلام تنها یک عادت کلامیست، و پشت آن در واقع هیچگونە احساس و گرمی ای وجود نداشت. البتە عادی هم بود. تن سنگین و خستە او کە پاهایش گاها آن را بە زحمت می کشیدند، بە نظر راە دیگری باقی نمی گذاشت. و من همیشە آدمهای شیرین کلام را دوست داشتم. همین باعث شد کە من احساس خوبی نسبت بە استاد و بطور خاص بە دوچرخە پیدا کنم.

اما مردم محلە و شهر زیاد در دوچرخە “استاد علی دوچرخە” (مردم او را با این نام صدا می کردند)، موقعیت آنچنانی نمی دیدند. اینکە مرد بزرگسالی دوچرخە داشتەباشد، و با آن رفت و آمد کند بە نظرشان کمی بچەگانە می آمد. پس وجود دوچرخە با استاد علی همیشە تصویری متناقض بە نظر می رسید. و مثل اینکە همە انتظار داشتند کە بە زودی استاد دوچرخەاش را دور انداختە و ماشینی بخرد. اتفاقی کە هرگز نیفتاد و استاد تا روزی کە جنگ شروع شد و مردم از شهر کوچیدند، دوچرخەاش را حفظ کرد. و آن روزی هم کە از شهر رفت، خانوادە و وسایل خانەاش را با ماشین باری منتقل کرد، و خودش هم سوار بر همان دوچرخە با توبرە مشهورش از شهر خارج شد! بعدها شنیدم کە ابتدا بە یکی از روستاهای بزرگ رفتە، و بعد از آنجا بە شهر دیگری کوچیدەبودند. پدر همیشە می گفت کە استاد علی دوچرخە از آدمهائی است کە حرفە و ثروتش همیشە در جیبش هستند، بنابراین هیچ کجای دنیا دچار مشکل تامین مایحتاج خانوادە نخواهد شد.

استاد علی پسری داشت هم سن و سال من. با هم بە یک مدرسە می رفتیم، اما کلاسهایمان متفاوت بودند. منزل استاد کە تنها چند خانەای با ما فاصلە داشت، از بهترین خانەهای محلە ما بود. خانەای دو طبقە با پنجرەهای آهنی بزرگ آبی رنگ، و گلدانهای بزرگی کە از پشت شیشەها خودنمایی می کردند. گلدان هایی کە در آن گل یاس نبودند. روزهائی کە استاد دوچرخەاش را خانە جا می گذاشت و با پای پیادە بە بازار می رفت، پسرش من را همراە دو نفر دیگر از دوستانش بە خانەاشان می برد و با غرور خاصی دوچرخە پدر را نشان ما می داد. ما هم جلو دوچرخە می ایستادیم، و در حالیکە نگاهایمان پر از تعجب و حسرت بودند بە آرامی بر روی آن و چرخهای تحسین برانگیزش دست می کشیدیم. پسر استاد ضمن اینکە زود زود بە ما تذکر می داد کە دستمان را پس بکشیم و مواظب باشیم، از داستان چگونگی خرید دوچرخە پدرش می گفت. اینکە این دوچرخە از شهر بزرگی می آمد کە در آن ماشین ها آنقدر زیاد بودند کە برای گذشتن از خیابان باید از پاسبان اجازە می گرفتی، اینکە آنقدر آدمها زیاداند کە به زحمت می شود از خیابان و کوچەها گذشت. از خیابانهائی تعریف کرد کە آن سرشان ناپیدا بود. او گفت پدرش ابتدا دوچرخە را سوار بر یک ماشین بسیار بزرگ بە شهر همسایە آوردە، و از آنجا هم با یک ماشین مخصوص بە خانەاش منتقل کردەاست. بعد در حالیکە چشمانش برق می زدند گفت کە بزودی او هم یاد می گیرد چگونە دوچرخە براند، و بە محض یادگرفتن پدر قول دادە از همان شهر بزرگ برایش دوچرخە کوچکی بخرد. دوچرخەای کە قرار بود با همان ماشین باری بزرگ تا شهر همسایە بیاید، و از آنجا هم طبق معمول با ماشین مخصوصی بە اینجا.

و ماهها بعد کە پسر استاد دارای دوچرخە شد، من از اولین کسانی بودم کە می توانستم دوچرخە را هول بدهم، و تا خستە می شدم و یا سرعت دوچرخە اجازە می داد، ترکش را بگیرم و پا بە پای چرخهای روان و سریعش بدوم. و دوچرخە چە موجود خارق العادەای بود. و تن طرد و تیز من کە غروبها کە بر می گشتم خانە، آنقدر خستە بود کە طاقت خوردن شام را هم بە شیوە درست و حسابی نداشت. 

واقعیت آن بود کە استاد علی دوچرخە از آن آدمهائی بود کە احترام چیزهائی را کە داشت واقعا حفظ می کرد. با اینکە از عمر دوچرخەاش سالهای زیادی می گذشت، اما او آن را بەخوبی حفظ کردەبود. او روزهای تعطیلی حسابی بە آن می رسید، و مرتب پیش مرد تعمیرکاری کە در پایین شهر مغازە داشت آن را تعمیر می کرد. دوچرخە حسابی زنگ زدەبود، اما استاد دست بردار نبود. خودش می گفت مهم چرخها، زنجیر و ترمزش هستند! و البتە بدنەاش را هم آنقدر رنگ می کرد کە پوسیدگی ها را پنهان می کرد، اما پوسیدگی ها قوی تر بودند. دوبارە می آمدند. استاد دوچرخە را آنقدر رنگ کردەبود و لایەهای رنگ آنقدر غیراستادانە روی هم لایە لایە قرار گرفتەبودند کە میلەهایش جوری بە نظر می رسیدند، انگار با گذشت زمان پوستش حسابی چروکیدە شدەباشد.

و روزی کە آنها هم مانند همە هم محلی ها شهر را ترک کردند، من خیلی بە دوچرخە فکر کردم. با اینکە در شهر دوچرخە و ماشین زیاد شدەبودند، اما انگار دوچرخە استاد چیز دیگری بود.

پدر معتقد بود کە استاد علی دوچرخە ترسو ترین مرد شهر ما بود، زیرا با خانە بزرگی کە داشت هیچ الزامی بە ترک شهر نبود. و مادر در جواب می گفت کە فرار از جنگ هیچ ربطی بە بزرگ و کوچکی خانە ندارد آنقدر کە بحث بر سر ترسی است کە در دل آدمها می کارد.

و آن روزی کە آنها از شهر کوچیدند، گلدانهای پشت پنجرەهای بزرگ منزل استاد علی دوچرخە هم با اینکە گل یاسی میان آنها نبود برای همیشە رفتند. و خانە، تنها چند روزی سالم مثل همیشە گل سر سبد کوچە ما بود. طولی نکشید کە شیشەهایش شکستند و سکوتی سنگین آن را در خود گرفت. و احساس من این بود کە سکوت خانە استاد بعلت بزرگی خانەاشان از سکوت همە خانەهای دیگر بیشتر بود. خانەای کە بدون هیچ حیاطی از همان کنارە کوچە قد می کشید و بە آسمان می رفت. و پرندگانی کە کم کم در آنجا لانە کردند و کف اتاقها را با مدفوع خود پر پوشاندند.

اما علیرغم هر چیزی، این خانە استاد علی دوچرخە بود کە بە من می گفت سرانجام جنگ تمام می شود و شهر دوبارە آباد می گردد،… درست مانند قبل. قبلی کە حال مثل سابق نبود، و بسیار دور بە نظر می رسید.

 و من خیال می کنم کە اگر پدر دوچرخەای داشت، شاید جادەها درست مثل استاد علی صدایش می زدند و او بە آنها جواب می داد. حتی بدون جنگ. دوچرخەای کە لازم نبود حتما از شهرهای بزرگ بیاید. همان مغازە تعمیرکار پایین شهر، کافی بود.  

ادامە دارد… 

 

تاریخ انتشار : ۹ خرداد, ۱۴۰۱ ۱۰:۳۴ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان

آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و عمل شما هستند و با دقت و پیگیری، بر مواضع تان نظارت دارند.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!

نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!

مشخصات حکومت- قانون

تایتانیک

آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان

در گرامی‌داشت احمد شاملو