دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۴

دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۴

غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری
نگاره‌ها
نسل‌ها می‌آیند ومی‌روند؛ گاه مبارزه می‌کنند برای زندگی. گروهی کوچ می‌کنند با دل در گرو خاک آبا و اجدادی ... و شاید اندکی تاریخ و سرنوشت بسازند. حاکمان هم گاه...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان

جنگ و گلهای یاس مادر (۳۶)

روزی می خواهم از سعید بپرسم کە بە نظر او علت نفس تنگی پدرم می تواند چی باشد، اما پشیمان می شوم. پیش خودم می گویم کە اگر پدر سعید بازویش را از دست دادەاست، پدر من هم باید چیزی را از دست بدهد، و این منطق جنگ برای آنانیست کە جان سالم بدربردەاند.
مادر کە این روزها بیشتر نگران پدر شدەاست، روزی می گوید اگرچە هنوز پیر نشدەاست اما انگار نشانەهای پیری زودتر از همیشە پیدایشان شدەاست.

سعید دوبارە تاکید می کند کە این جنگ بە احتمال قوی سالها ادامە پیداکند. و من بە یاد هیجان رادیوها در بازگوئی وقایع جنگ می افتم. در تکرار سالهای جنگ تصور چگونگی زندگی چقدر دشوار است. درست است کە من بیشتر از یک سال را از زندگی در جنگ گذراندەبودم، اما انگار نمی دانستم کە چگونە آن را گذراندەبودم! بنابراین امکان تصور آیندە برای من بسیار دور از دسترس می نمود. انگار انسان با زخمی بزرگ بر تن می زیست، اما همزمان چنان بی حس شدەبود کە وجود آنرا حس نمی کرد. زخم را آنجا بە بزرگی خطرش می دیدی، ولی احساس نمی کردی. و تن می تواند با چنین زخمی حرکت کند، تنها بە این شرط کە خون زیادی از جسم نرفتەباشد، و یا فعلا زخم چنان کاری نباشد کە نتوان عضو را علیرغم عدم حس آن تکان داد.

سعید دلایل بسیاری برای اثبات گفتە خود دارد. اولین دلیلش نفع حاکمان است در ادامە جنگ. می گویم اما این اینها نبودند کە جنگ ر شروع کردند. و او در جواب می گوید این زیاد مهم نیست، مهم ادامە جنگ و نیز نفعیست کە می توان از آن برد. و سپس از نفع می گوید. اینکە جنگ خشونت و دیکتاتوری را در داخل بخوبی توجیە می کند، و کسی نمی تواند علیە آن بشورد. من کە انگار برای اولین بار است کلمە دیکتاتور را می شنوم، می گویم دیکتاتور! سعید چپ چپ نگاهم می کند، نگاهی کە در آن بیشتر تعجب خفتە است تا تحقیر. اما خیلی سریع بخود می آید. می گوید یعنی اینکە کسی دیگران را بزور و بر خلاف میل خودشان وادار بە انجام کاری کند، و آن دیگران اگر گوش ندادند و انجام ندادند او می تواند آنها را زندانی کند… و یا بکشد. و نمی دانم چرا، اما یکدفعە بە یاد گلهای یاس مادر می افتم. پیش خودم می گویم یعنی هستند آدمهائی کە نوع رفتار دیگران از هر چیز دیگر برایشان مهمتر باشد. سعید می پرسد چی… چی گفتی؟ می گویم هیچی. و از اینکە راجع بە دیکتاتوری هیچ نمی دانم متاثر می شوم. راستی سعید اینها را از کجا می داند. از سئوال خودم خندەام می گیرد. بخودم می گویم سعید است دیگر حتما می داند!

و شب خوابم نمی برد. بە سالهای آیندە می اندیشم. راستی چگونە باید زندگی کنم؟ و ناگهان صدای در را می شنوم. بە ساعت مچی ام نگاە می کنم. درست دو نصف شب است. و می دانم این پدر است کە با عجلە بیرون می رود. او مدتیست اینجوریست. خودش می گوید یکدفعە احساس نفس تنگی می کند، و بنابراین باید بزند بیرون. می گویم بهتر است برود پیش دکتر. مادر هم همین را می گوید. جواب می دهد دکتر! می گویم دکتر ارتش، دکتر نیروهای نظامی، مگر نمی شود؟ اما پدر نمی رود. نصفە شبی بیرون کە در حیاط می ایستد، نفسهای عمیق می کشد، اما انگار هوا تا تە ریەها نمی رود، جائی در میانە راە می ماند.

و پدر مضطرب است. ترس مرگ را می شود توی تاریکی در چشمانش خواند. اما ناگهان ریەاش باز می شود و براحتی می تواند نفس بکشد. لبخندی بر لبانش ظاهر می شود و می گوید بهترین چیز در دنیا یک ریە خوب است. و همانجا قبل از اینکە داخل برود سیگاری آتش می زند! و دود و تاریکی در هوای خوب و خنک آزاد نصف شب قاطی هم می شوند. و ستارگان آن بالا در گوش هم نجوا می کنند کە آدمی عجیب ترین موجود ممکن در دنیاست، و از اینکە مثل ما آدمها جان ندارند بخود می بالند. می خواهم بگویم پدر متوجە ستارگان هستی؟ اما کلمات می مانند، و من از پشت پنجرە تنها نگاە می کنم. چیزی از درون بە من می گوید کە نفس تنگی پدر نتیجە سە چیز است: سیگار، اضطراب و جنگ. آهان یادم رفت و اخبار هم. یعنی چهار چیز. و فکر می کنم کە اخبار از همە بیشتر نقش دارد.

روزی می خواهم از سعید بپرسم کە بە نظر او علت نفس تنگی پدرم می تواند چی باشد، اما پشیمان می شوم. پیش خودم می گویم کە اگر پدر سعید بازویش را از دست دادەاست، پدر من هم باید چیزی را از دست بدهد، و این منطق جنگ برای آنانیست کە جان سالم بدربردەاند.
مادر کە این روزها بیشتر نگران پدر شدەاست، روزی می گوید اگرچە هنوز پیر نشدەاست اما انگار نشانەهای پیری  زودتر از همیشە پیدایشان شدەاست. و نگرانی مادر را درک می کنم. بدترین احساس ممکن در جنگ می تواند نگرانی از دست دادن یکی از اعضای خانوادە، آن هم اصلی ترین آن، یعنی پدر باشد کە نان آور خانوادەاست. می گویم مادر نگران نباش، پدر قوی است خوب می شود. و مادر با اینکە حرفهای من بە او قوت قلب می دهند، اما انگار تە دلش چیز دیگری احساس می کند.

و سعید معتقد است کە در شرایط رویدادهای بزرگ زندگی، آدمها از هر چیز دیگر، علیرغم نقش محوری اشان کم اهمیت تراند. پس در چنین اوضاع و احوالی، بخاطر خود آدمها نباید بە آدمها زیاد فکر کرد. می گوید باید بیشتر بە آنی فکر کرد کە می تواند زندگی آدمها را تغییر بدهد.
حالاست کە می فهمم چرا نمی دانستم چگونە زندگی را در این یک سال گذراندە بودم، و چرا نمی دانستم کە چگونە باید در سالهای آیندە باز آن را بگذرانم. و جنگ وجودی بود کە وجود داشت بدون اینکە بتوانی لمسش کنی. جنگ تنها در تظاهرش وجود داشت، در نتایجش. هیولائی نامرئی کە می توانست بە اندازە دنیا  و وجود، عرض و طول و عمق داشتەباشد. پس ذهن من جائی دیگر، بدون اینکە خودم بدانم درگیر بود.

و روزی سعید گفت کە من دیگر برای خودم مردی شدەام، و باید بتوانم بیشتر و بهتر از یک سال قبل دنیا را بفهمم. و گفت کە جنگ اتفاقا علیرغم همە فجایع آن فرصت بسیار خوبیست. و من نمی دانم جائی کە آدمها نیستند چگونە می توان بهتر دنیا را فهمید.
و سعید از فهمیدن و عمل کردن می گوید. از اینکە اگر تو نخواهی سرنوشت خود را تعیین کنی، دیگران می آیند و برایت تعیین می کنند. و نمونە را هم جنگ می آورد. و ناگهان در جملەای غیرمعمول کە ذهن مرا بشدت تکان می دهد، می گوید اگر نخواهی علیە جنگ بایستی، مجبوری سالهای متمادی در آن زندگی کنی و آنانی کە آن را برافروختند و ادامە می دهند تو را برای همیشە با خود خواهندبرد.

حرفهای سعید اگرچە از جنس تشویق اند، اما همزمان اذیت می کنند. انگار من باید پهلوان شوم. و چگونە،… نمی دانم. و او معتقد است کە آدمها باید با همدیگر کاری کنند، درست مانند مورچەها کە با هم خانە و کاشانەاشان را آباد می کنند، بدون توجە بە همە لهیدگی های پیش آمدە شاید اتفاقی هم. و من احساس می کنم کە من هم باید بجنگم، اما بشیوەای دیگر. و ناگهان در می یابم کە در سالهای جنگ همە بنوعی جنگجواند. یکی علیە دشمن، یکی علیە جنگ طلبان، سومی برای بقاء و چهارمی برای درک آن چیزی کە حقیقتا دارد اتفاق می افتد.و شبی در کنار گلهای یاس مادر می نشینم، و بیشتر از هر زمان دیگری دوست دارم بە آنها نگاە کنم و بویشان را دیوانەوار بە درون سینەام فروببرم. و شاید این نشانەای از گذار از دورانی بە دوران دیگر باشد. و هیچ چیز دیگر در این دنیا، بهتر از گلهای یاس این را درک نمی کنند.
ادامه دارد…

تاریخ انتشار : ۲۵ آبان, ۱۴۰۱ ۴:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴

سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان