سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۵۸

سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۵۸

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

جنگ و گلهای یاس مادر (۴۵)

فردا کە مادر در حیاط مشغول بە کار است، و مطمئنم کارش طول می‌کشد و فعلاً بە داخل خانە نمی‌آید، کتاب مقدس را پایین می‌آورم، تند تند آن را ورق می‌زنم و سعی می‌کنم بخوانم. و می‌خوانم بدون این‌کە آن را بفهمم. روح مقدس کتاب کە انگار از طریق نگاە و دستان من بە درون من رسوخ می‌کند، بە من آرامش می‌دهد. چشمانم را می‌بندم و دوبارە بە کتاب آلبومی سعید فکر می‌کنم. دوست دارم بە یاد همۀ آن آدم‌ها بە خاطر آمرزش روحشان دعایی بخوانم.

سعید آلبوم کوچکی از عکس‌های سیاە ـ سفید دارد. بهتر بگویم، کتاب آلبومی کوچکی از عکس‌های سیاە ـ سفید. اصرار دارد کە من حتماً آن را ببینم. می‌گوید آدم را بالکل عوض می‌کند! آن‌ها را در انباری خانە پنهان کردەاست، زیر خروارها خرت‌وپرت زندگی روزانە و در درون نایلونی و پارچەای و بعد در تنگی پلاستیکی کە جابەجا رنگش بە زردی می‌زند! و روزی در همان ماه‌های اول آشنایی دوبارە با سعید ما در اتمسفر نیمەتاریک انباری بە آن نگاە می‌کنیم. سعید جوری آن را نگە می‌دارد و جوری بازش می‌کند و بە من نشان می‌دهد کە انگار کتاب مقدس است.

منظورم همان قرآن است کە مادر اتفاقاً در خانە همیشە روی طاقچەای گذاشتە کە حتی از من و پدر هم قدش بلندتر است! مادر دستش بە آن نمی‌رسد، و هر بار از پدر، و نە من، می‌خواهد کە آن را برایش پایین بیاورد. چیزی نمی‌گوید، اما می‌دانم کە علت آن این است کە من دست نماز ندارم. و او معتقد است کە بدون آن گناە دارد کسی دست بە قرآن بزند. و من چیزی نمی‌گویم. موقعی کە پدر خانە نیست، مادر از صندلی زهوار دررفتەای کمک می‌گیرد کە بالا رفتن از آن خطرناک است. در این گونە مواقع من صندلی را برایش نگە می‌دارم، و می‌گویم کە مواظب باشد. و مادر در حالی کە چیزی زیر لب زمزمە می‌کند، با احتیاط خاصی قرآن کریم را کە در پارچەای سبز پیچیدە شدە را پایین می‌آورد.

مادر سواد ندارد کە آن را بخواند، ومن نمی‌دانم چرا پایینش می‌آورد. او در حالی کە تا نیم‌تنە با یک روسری دراز خودش را پوشانیدە است، بە نماز می‌ایستد و بعد در حالی کە تسبیح دستش است قرآن را باز می‌کند و بە آن خیرە می‌شود. چشمان مادر پر از اعجاب، حیرت، ترس و احترام است،… انگار آلیس است کە در سرزمین عجایب پا گذاشتە. و همان‌طور تا مدتی طولانی بە کتاب و کلمات عجیب و غریبش کە با خط بسیار زیبایی نوشته شدەاند، خیرە می‌ماند. انگار رازی هرگز نامکشوف در آن است کە هیچ آدمی را توانایی برملاکردن آن نیست، اما هم‌زمان می توان آن را حس زد! کلماتی کە گویا زمانی خدا از زبان جبرئیل در گوش محمد خواندە بود.

و تصور کن کلماتی را کە مال خداست، و درست پیش روی تو در میان چند صد ورق هنوز جاریست! و آیا چنین چیزی اساساً ممکن است؟ مادر گاهی اشک در چشمانش جمع می‌شود و چنان در معنویت خود غرق می‌شود کە انگار جهان پنداری بیش نیست. و او به شدت معتقد است کە وجود همین قرآن در منزل، ما را از گزند جنگ محفوظ  نگه داشتە. مادر نمی‌داند کە در خانەهای ویرانی کە در شهر وجود دارند نیز قرآن بودە است. من آنان را دیدەام. و چیزی نمی‌گویم. بە خودم می‌گویم اگر از مادر اعتماد قلبی‌اش را بە این کتاب تاریخی بگیرم، راستی برایش چە چیزی باقی خواهد ماند؟ و شاید جنگ را تنها با تصورات مقدس می‌توان تا پایان تحمل کرد، حال هر کس بە فراخور خود، و با کتاب خود.

و من در روشنایی کم‌سوی آن انباری کنار شهر کە انگار شب‌ها ماوای ارواح نیز بودند، در شیوۀ سعید، مادرم را بازیافتم. بە او از گوشۀ چشم نگاهی انداختم، و بعد بە کتاب نگریستم. در هر صفحەای چندین تصویر با شرحی کوتاە در زیر هر کدام. بیش‌تر رخ و نیمرخ، و گاهی تمام‌قد. چهرەهای عبوس، مصمم، مهربان، خیال‌آلود با نگاه‌هایی کە انگار از اعماق می‌آمدند. و پیش از این‌کە بپرسم سعید نجوا کرد کە این شهدایند! و من قدمی بە عقب برداشتم، و بە سعید خیرە شدم. سعید نگاهش را از کتاب آلبومی برگرفت و پرسش‌گرانە بە من خیرە شد. گفتم یعنی این آدم‌ها همە مردەاند؟ سعید سرش را بە علامت تصدیق تکان داد. گفتم در جنگ؟ گفت نە، در مقاومت! و تاکید کرد بهتر است گفتە شود کە کشتە شدەاند. و او از سال‌های طولانی گفت کە در این مملکت آدم‌ها بر سر آرمانشان کشتە شدە بودند. و من کە تصورم این بود کە انسان‌ها تنها در جنگ کشتە می شوند، با تعجب بە سعید و بە آلبوم نگاە کردم. ورق زد و ورق زد.

فرصتی برای خواندن نبود. بیش از کلمات، این تصاویر بودند کە توجە را بە خود جلب می‌کردند. تصاویر جوان، و گاهی بسیار جوان. و سعید گفت کە خوشبختی هزینە دارد. و گفت کە همۀ آن‌هایی کە بە جایی رسیدەاند، این هزینە را دادەاند. او به شدت معتقد بود کە بدون چنین تصاویری همە چیز از آن معنایی کە باید داشتە باشد، تهی می‌شود. او گفت کە بهترین ایدەها و آمال و آرزوها بە خون آغشتەاند! و تاکید داشت کە این واقعیت به ویژە در کشورهایی مثل کشور ما برجستە است!

و من شب خواب‌های عجیب و غریب می‌بینم. همۀ آدم‌های درون کتاب آلبومی سعید زندە می‌شوند و انگار جایی کە من نمی‌دانم کجاست دور من جمع می‌شوند و بە گفتگو می‌نشینند. همۀ همان‌گونە سیاە ـ سفید و جوان‌اند. و ما با هم تا دیروقت صحبت می‌کنیم. من گاهی دستی بر شانۀ آن‌ها می‌زنم و از این‌کە محکم بر دو پای خود ایستادەاند و زندگی را دوبارە تجربە می‌کنند، به شدت خوشحالم. اما انگار می‌دانم کە چیزی اشتباە است و آن‌چە من می‌بینم واقعیت ندارد. از خواب می‌پرم. غرق عرقم. در آن نصف شب سیاە کە انگار سیاهی جامۀ سیاە دیگری نیز پوشیدە است، بە سقف ناپیدا خیرە می‌شوم. دوبارە دراز می‌کشم و بە فکر فرو می‌روم. سعی می‌کنم به یاد بیاورم چی گفتیم، اما بی‌فایدە است.

فردا کە مادر در حیاط مشغول بە کار است، و مطمئنم کارش طول می‌کشد و فعلاً بە داخل خانە نمی‌آید، کتاب مقدس را پایین می‌آورم، تند تند آن را ورق می‌زنم و سعی می‌کنم بخوانم. و می‌خوانم بدون این‌کە آن را بفهمم. روح مقدس کتاب کە انگار از طریق نگاە و دستان من بە درون من رسوخ می‌کند، بە من آرامش می‌دهد. چشمانم را می‌بندم و دوبارە بە کتاب آلبومی سعید فکر می‌کنم. دوست دارم بە یاد همۀ آن آدم‌ها بە خاطر آمرزش روحشان دعایی بخوانم. و این‌کە این‌چنین در ایام جوانی زندگی‌اشان را دادە بودند، به شدت آشفتە می‌شوم. نمی‌دانم این حالت چقدر طول می‌کشد، اما به خودم کە می‌آیم می‌بینم مادر در درون اتاق، درست پشت سر من ایستادە و با تبسمی بر لب بە من خیرە شدە است. من با عجلە کتاب مقدس را دوبارە سر جای خودش قرار می‌دهم. و در همان لحظە فکر می‌کنم کە می‌شد با داشتن چنین کتابی در خانە، جان آن‌همە انسان جوان را نجات داد، درست مثل همین قرآنی کە جان ما را حفظ کردە بود.

و تازە شب همان روز است کە یادم می‌آید کە هیچ‌کدام آن آدم‌ها نە تنها بە هیچ مذهبی باور نداشتەاند، بلکە منتقد آن هم بودەاند. بە خودم می‌گویم پس قرار نیست هیچ کتابی جان چنین آدم‌هایی را محفوظ نگەدارد. سعید بعدها بە آن روز من خندیدە بود، و گفتە بود کە اوائلش همیشە این‌گونە است، اما زمان کە بگذرد آدم عاقل‌تر می‌شود! پیش سعید، عقل یعنی توکل انسان بە توانایی خود، حتی آن‌گاە کە قرار است جانت را بستانند.

ادامه دارد…

تاریخ انتشار : ۲۸ دی, ۱۴۰۱ ۱:۲۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴