بیش از۴ ماه است که ایران چهرهٔ به کلی متفاوت با گذشته به خود گرفته است. آنچه طی بیش از۴۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی بر مردم آوار شده، آنچنان زندگی را به آنان سخت کرده، که دیگر تحمل و ادامهٔ این شیوهٔ زیستن برایشان ناممکن شده، و در انتظار فرصتی برای تغییر این شرایط هستند. هنگامی که طاقت جامعه در برابرانواع فشارهای حکومت به پایان میرسد، هر حادثهٔ ناگوار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و محیط زیستی میتواند، موجب طغیان عمومی شود، چون آن حادثهٔ ناگوار آخرین قطرهٔ آب مازاد بر ظرفیت لیوان است، که از آن فرو میریزد، و در فرهنگ عمومی از آن با عنوان «لبریزشدن کاسهٔ صبر مردم» تعبیر میشود. قتل ژینا (مهسا)، در ۲۵ شهریور ماه امسال به دست نیروهای حکومتی همان آخرین قطرهٔ مازاد تحمل مردم در برابر فشارها و آغاز اعتراضات است، که در ۴ ماه گذشته سراسر کشور را فراگرفته، و از اعتراض به قتل او، و مطالبهٔ آزادی پوشش زنان فراتر رفته و خواستههای تلنبار شدهٔ گذشته فریاد زده میشود. ولی حکومت همچون گذشته بیاعتنا به مطالبات مردم سیاست سرکوب در برابر معترضان را در پیش گرفته است. به طوری که تا امروز بیش از ۵۰۰ نفر را به قتل رسانده، هزاران نفر را مجروح، و بیش از ۲۰ هزار نفر را زندانی کرده، و نزدیک به ۱۰۰ نفر را هم درمعرض اعدام قرار داده و تعدادی را نیز اعدام کرده است.
در اعتراضات میدانی، زنان، مردان و جوانان به ویژه دانشجویان و دانشآموزان با بیشترین مشارکت در پیشانی اعتراضات میدانی قرار دارند. گرچه به لحاظ تعلق طبقاتی آمار دقیقی در دسترس نیست، اما بر پایهٔ آمار کشتهشدگان، بیشترین تعداد از میان زحمتکشان و سپس از میان اقشار بینابینی جامعه است. گرچه نسبت جمعیت معترضان، به نسبت جمعیت کشور زیاد نیست، اما به لحاظ سیاسی و اخلاقی از حمایت اغلب مردم برخوردارند. این روزها اگرچه از دامنهٔ اعتراضات خیابانی کاسته شده، اما نمیتوان آن را به توقف اعتراضات تعبیر کرد. چون دیگر اشکال اعتراضی مانند برگزاری مراسم کشتهشدگان، شعارهای شبانهٔ مردم، دیوارنویسی، و انتشار بیانیههای نهادهای مدنی، صنفی – سیاسی، کارگران، احزاب ، دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان، ورزشکاران، بازنشستگان در رسانهها و فضای مجازی در مخالفت با سیاست سرکوب حکومت و پشتیبانی سیاسی از معترضان همچنان ادامه دارد، و متوقف نشده است. به موازات این اقدامات، هموطنان خارج از کشور نیز با همهٔ امکانات خود از اعتراضات داخل کشور حمایت و پشتیبانی میکنند. ارزیابی میشود که در چشمانداز، روند اعتراضات بدون توقف و به صورت سینوسی ادامه پیدا خواهد کرد.
واقعیت این است که معترضان میدانی تا کنون نقشهٔ راهی برای دستیابی به اهداف خود عرضه نکردهاند. اما طی چهار ماه گذشته از درون مجموعهٔ شعارهایی که صدا میزنند، چندین شعار بیشتر و برجستهتر از بقیهٔ شعارها ازمیان مجموعهٔ آنها سر برآورده و عمومیت پیدا کرده است، که میتوان کلیات اهداف معترضان را از طریق آنها دریافت. این شعارها عبارتند از: «زن، زندگی، آزادی» ، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر سپا هی و بسیجی»، «آزادی، آزادی، آزادی!»، «هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه» و «شهید نامری» «از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران». یقیناً این فرایند پالایش شعارها، که ظاهراً بدون رهبری آشکار و متمرکز صورت گرفته، با هوشیاری و دوراندیشی شرکتکنندگان در اعتراضات مرتبط است. مضافاً اینکه نه فقط این شعارها بلکه همهٔ شعارهایی که استفاده میشوند، ماهیت سکولاریستی دارند و از اتحاد و همبستگی اقوام ایرانی و پیروان مذاهب در کشور میگویند، و نشانی از حزب، سازمان و گروهی خاص ندارد، از این رو به اتحاد و همبستگی میان جامعهٔ متکثر کشور بسیار کمک میکند.
همانطوری که اشاره شد، در پیشانی جنبش اعتراضی، زنان و مردان جوان پرشور قرار دارند که برغم محدودیتهای زندگی اجتماعی و فردی، بیکاری و فشارهای اقتصادی برای خلاصی از این شرایط، به خیابانها آمدهاند ومطالبات خود را فریاد میزنند. آنان با دستان خالی با نیروهای مسلح به سلاح سرد و گرم حکومت مقابله و جانهای عزیز خود را فدا میکنند، و یا با ضرب و جرح، به اسارت و زندان برده، شکنجه، اعدام و یا به زندانهای طویلالمدت محکوم میشوند، اما همچنان مصمم به ادامهٔ راه خود هستند. انگیزه و پایداری آنان در ادامهٔ این راه، علاوه بر اشتیاق آنان به تحقق آرزوهایشان، به خاطر آن است که از عقبهٔ قدرتمندی برخوردار و به پیروزی خود باور دارند. عقبهٔ قدرتمندی که به شیوهٔ حکمرانی نظام فساد و ناکارآمد، که کشور را با منظومهای از بحرانها مواجه ساخته و ناتوان در حل مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی – فرهنگی و زیست محیطی است، اعترا ض دارد و از این نظر با معترضان خیابانی همراه است.
این نیروی فعال اجتماعی که از کارگران، کشاورزان و دیگر اقشار بینابینی از جمله کارمندان، تولیدکنندگان و توزیعکنندگان خرد تشکیل میشود، هماکنون زیر فشار شدید اقتصادی، سیاسی، اجتمایی – فرهنگی و محیط زیستی قرار دارد، و حاکمیت از پاسخگویی به ابتداییترین نیازهای این جامعهٔ بزرگ ناتوان است. این نیرو ناامید از تحقق مطالبات، با شناخت عوامل وضع فلاکتبار خود، با جنبش اعتراضی همدل، و به لحاظ سیاسی پشتیبان آن، و اما در مبارزهٔ میدانی و تاکتیک و احتمالاً استراتژی، نگاه متفاوت با آن دارد. این نیرو با بیش از چهار دهه مبارزهٔ صنفی – سیاسی، تجربهٔ لازم و کافی را برای پیگیری موثر مطالبات خود با عنایت به هزینههای آن دارد. از همینرو تا کنون برغم حمایت سیاسی از جنبش اعتراضی و اقدامات مسالمتآمیز صنفی – سیاسی محدود، در عرصهٔ عمل و رویارویی با حکومت، با هویت سازمانی خود به میدان نیامده است.
اکنون جامعه در برابر این پرسش قرار دارد، که سرانجام حرکتی که از چهار ماه پیش آغاز شده به کجا میانجامد. واقعیت این است که اعتراضات در این مدت، بدون سازمان و رهبری متمرکز بوده، و تا همینجای کار متحمل هزینههای سنگینی شده است، اما دستاوردهای بازگشتناپذیری نیز داشته است. به هزینههایی که پرداخت شده اشاره شد، اما لازم است که از دستاوردهای آن هم گفته شود. این دستاوردها عبارتند از: توقف فعالیتهای گشت ارشاد و انعطاف گفتمانی حکومت دربارهٔ حجاب و پوشش اسلامی زنان، تقویت اتحاد و همبستگی میان اقوام و پیروان مذاهب گوناگون در کشور، تمرکز شعارها بر علیه دیکتاتوری و دیکتاتور، با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» از یک طرف و آزادی و دموکراسی با سراسری شدن شعارهای «زن، زندگی، آزادی» و « آزادی، آزادی، آزادی!» از طرف دیگر، تعمیق شکاف بین اکثریت مردم با حکومت و همدلی آنان با معترضان میدانی، ایجاد تردید و تزلزل در میان نیروهای سرکوب و وفادار نظام و ریزش هواداران بدنهٔ آن، سکوت همراه با مخالفت برخی از چهرههای شناختهشدهٔ نظام با سیاست ارعاب و کشتار مردم و مخالفت با سیاست سرکوب معترضان در میدانها، زندانها و دادگاههای انقلاب، پشتیبانی بیسابقه و هماهنگ هموطنان خارج از کشور در حمایت از جنبش اعتراضی مردم ایران و همصدا کردن مردمان دیگر کشورها با مردم ایران، تعمیق انگیزهٔ مبارزه با حکومت در میان اغلب مردم و تقویت روحیهٔ فداکاری با اطمینان به پیروزی .
ارزیابی موقعیت کنونی جنبش مطالباتی وآزادیخواهانهٔ مردم ایران و اقتدار حکومت، با پیش از آغاز اعتراضات خیابانی، حاکی از آن است که جنبش مطالبهمحور و ضدحکومتی امروزدر جایگاه به مراتب رفیعتری در قیاس با گذشته قرار دارد. جنبش با هزینههایی که در این مدت متحمل شده، و دستاوردهایی که در این فرایند دشوار داشته، اکنون با دو احتمال مواجه است.
الف- مقاومت حکومت در برابرمطالبات مردم و ادامهٔ سیاست سرکوب: با این رویکرد حکومت مانند چهار دههٔ گذشته در برابر مطالبات مردم به مشت آهنین و داغ و درفش و زندان و اعدام متوسل میشود. با انتصاب مسئولان بیرحمتر، و شدت عمل بیش از پیش در برخورد با مطالبات قانونی واعتراضات خیابانی مردم، و به کارگیری انواع شکنجه در زندانها و احکام سنگین در دادگاهها، و برپا کردن چوبههای دار بیشتر تلاش میکند تا روحیهٔ مقاومت و حس فداکاری مردم را درهم شکسته و آنان را مرعوب و از ادامهٔ مبارزه برای پیروزی باز بدارد. در مقابل این سیاست حکومت، جنبش اعتراضی و رادیکالیسم حاکم بر آن قرار دارد که همهٔ ظرفیتهای خود را بر ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی و همهٔ مظاهر آن به ویژه ولی فقیه و اصل ولایت فقیه متمرکز کرده است. این نیرو، جز ساقط کردن قهرآمیزنظام، و بیاعتنایی یا بها ندادن به دیگر اشکال و راههای نیل به هدف، عملاً جنبش را از همهٔ ظرفیتهای موجود و همدل با خود محروم میکند. چون آشکار است بدون پیوستن دیگر اقشار و طبقات به ستوه آمده از شرایط حاکم بر کشور، هنگامی که حکومت عزم خود را جزم کرده تا با شدت بخشیدن به سرکوبها شرایط را به چهار ماه قبل بازگرداند، برغم شکاف عمیق میان دولت – ملت و مناسبات نظام با جامعهٔ جهانی، این رویکرد حاکم بر منازعه، نتایج و پیامدهایی ویرانگر در پی خواهد داشت .
ب- استمرار مبارزه با نظام با اشکال متنوع و تغییرموازنهٔ قوا: همهٔ شواهد حاکی از آن است که معترضان میدانی به طور خاص و اکثریت مردم کشور به طور عام با همان رویکرد ماههای اخیر بر اجابت مطالبات خود از طرف نظام تاکید دارند. این خواستهها در شرایطی پیگیری میشود، که حکومت نه فقط تا کنون به خواستههای معترضان اعتنا نکرده، بلکه بیش از ۵۰۰ نفر را به قتل رسانده و چند ده هزار نفر را هم مجروح و زندانی کرده است. علیرغم شدت عمل حکومت و افت و خیز اعتراضات خیابانی، مردم میدان مبارزه را وانگذاشتهاند، و همچنان به اشکال گوناگون آن را ادامه میدهند. آنان برای ادامهٔ مبارزه و پیروزی در رویارویی با حکومت انگیزهٔ زیادی دارند.
اطمینان آنان به پیروزی سبب شده تا به مراتب بیش از گذشته برای نیل به اهدافشان، خطر را پذیرا باشند، به طوری که امروز این حس و روحیهٔ آنان را میتوان مهمترین عنصر و انرژی لازم برای ادامهٔ مبارزه دانست. آنان از این رو در مبارزه خطر میکنند، چون یقین دارند که آزادی و دموکراسی آنچنان هم دور از دسترس قرار ندارد. بخش وسیعی از مردم به ویژه جوانان که پرشورتر از دیگران هستند با این روحیه، صرف نظر از تایید یا رد این یا آن، میکوشند تا نیروی لازم را برای ادامهٔ حیات جنبش و افراشته نگه داشتن پرچم آن تامین کنند.
بهعلاوه بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتمایی، زیست محیطی، ناکارآمدی حکومت و فساد گسترده که اغلب مردم کشور را تحت تاثیر قرار داده، و همچنین زخمهایی که در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی بر پیکر جامعهٔ ایرانی وارد آمده، به تداوم اعتراضات و تقویت آن یاری میرساند. اما برای تغییر موازنهٔ قوا و هموار شدن راه دشوار مبارزه، و عقبنشینی حکومت در برابرمطالبات مردم، پیوستن تشکلهای مدنی و صنفی – سیاسی دیگر اقشار و طبقات چون کارگران، دهقانان و اقشار بینابینی مانند تولیدکنندگان و توزیعکنندگان خرد، دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان، ورزشکاران، به جنبش ضدرژیم ضرورت دارد. یقیناً پیوستن این نیروی عظیم به جنبش اعتراضی نقطهٔ عطفی است در مبارزه با حکومت، که با توان مادی و تجربهٔ خود در تدقیق اهداف و سازماندهی اشکال گوناگون مبارزه میتواند مانع از تحمیل هزینههای غیر موثر در پیشرفت و ارتقاء سطح مبارزه شود.
و در این فرایند با تغییر توازن قوا میان مردم و حکومت شرایط آسانتری را برای تحقق اهداف جنبش فراهم آورد. از این رو تلاش مدافعان جنبش اعتراضی باید معطوف به نزدیکی و پیوند آنان با این جامعهٔ توانمند و سرنوشتساز باشد. بیشک نمایندگان و مدافعان این نیرو هم به دلیل تجربه، مسئولیت سنگینی برای همراه کردن آنان با خود در مسیر موثر نیل به اهداف بر عهده دارند که نباید این امر مهم مورد غفلت قرار گیرد. در این فرایند هر آن اقدامی که جنبش انجام میدهد، برغم کوشش حکومت برای کشانیدن آن به سمت خشونت، باید ازافتادن دراین دام بپرهیزد، چه موفقیت در این مهم و کاستن از فضای امنیتی و نظامی زمینهساز شرایطی است که جنبش را با اقبال نیروهای بیشتری روبرو میکند.
با آنچه گفته شد ارزیابی میشود، که در آیندهٔ نه چندان دور، کشور آبستن حوادث سرنوشتسازی است، که پای خیلی از احزاب، سازمانها ، گروهها و شخصیتهای سیاسی را به تحولات جاری در کشور میکشاند. بدیهی است که مقدم بر این فرایند، تشکلهای مدنی و صنفی – سیاسی، نقش مهمی در ایجاد زمینهٔ مناسب حضور اقشار و طبقات پیشگفته و احزاب و سازمانهای سیاسی برعهده دارند. از این رو مشارکت فعالان سیاسی در این تشکلها، و پیگیری مطالبات دموکراتیک آنان و کوشش برای ایجاد ارتباط و هماهنگی میان آنان، امروز اصلیترین وظیفهٔ مبارزان راه آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی است.
گروه خرداد هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) – داخل کشور