با شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری در دو دورە پیاپی، شکست آنان در انتخابات شورای شهر تهران و واگذاری تمامی کرسی ها بە اصلاح طلبان، کوچ جمعی طیفهائی از آنان بە اردوگاە اصلاح طلبان و یا اعتدالیون، سرنوشت جبهە اصولگرایان را در نظام جمهوری اسلامی با ابهامات و سئوالاتی چند روبرو کردەاست. سئوال در مورد اینکە، با شکستهای پیاپی آنان در عرصەهای انتخاباتی و رقابتی در درون کشور، سرنوشت آنان چە خواهد شد؟
با نگاهی بە تجربە کشورهای دمکراتیک، می بینیم کە هموارە دو جناح راست و چپ در این نظامها با هم بە رقابت پرداختەاند و بخشی از نیروهای راست هموارە اصولگرایان و یا محافظەکاران بودەاند. در ایران نیز اگرچە ما همان شرایط کشورهای دمکراتیک را از لحاظ پرنسیپها تجربە نمی کنیم، اما در چهارچوب وضعیت موجود دو نیروی اصلی در کشور شکل گرفتە اند کە هر چهار سال یکبار امکان آن را می یابند کە بنوعی خود را در محک رای مردم قرار دهند. اما ظاهرا اصولگرایان اصرار دارند کە هموارە بر اساس پرنسیپ های محافظەکارانە و در معرض تحول قرارنگرفتە خود، بە پیشواز این انتخاباتها بروند، امری کە بویژە در سالهای اخیر آنان را با دشواریهای عدیدەای روبرو کردەاست.
بخشی از فعالین اصلاح طلب اخیرا در این مورد قلم زدەاند و خواهان بازبینی مدبرانە از سوی خود اصولگرایان شدەاند، بازبینی ای ناظر بر پذیرش تغییر در مسیر تحولات روز.
بی گمان تغییر احتمالی در مواضع آنان، این طیف را بە اصلاح طلبان نزدیک خواهد کرد، اما در همان حال تغییر در آنان باعث رادیکالیزە شدن بیشتر اصلاح طلبان و اعتدالیون در مسیر تاکید بر وضوح مرزبندی های موجود خواهد شد.
شاید بخشا علت خودداری اصولگرایان از تغییر در دیدگاههای خود ناشی از همین امر باشد، پیشگیری از پیشرفت گفتمان اصلاحات و عمیق تر شدن مواضع آن در کشور. اما این ترس از طرفی دیگر باعث ماند آنان و از دست دادن موقعیتشان در میان مردم و رای دهندگان شدە است. موقعیت میان سنگ آسیابی، بدترین موقعیت متصور است!