شکست عباس میرزا از لشکریان روس، تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمانچای بە ایران، وضعیت نیمە استعماری ایران در زمان قاجاریە، کودتای سید ضیاء ـ رضاخانی با پشتیبانی انگلیس کە منجر بە ساقط شدن قاجاریە شد، ورود متفقین بە ایران در سال ١٣٢٠، کودتای ٣٢ با پشتیبانی انگلیس و آمریکا، تماسهای نزدیک رژیم شاە با آمریکا، نقش ژاندارمی آن در منطقە و قرارداد مشهور کاپیتولاسیون، مردم ایران را کە زمانی یکی از امپراطوری ها و قدرتهای مطرح در سطح جهان بودند را با یک نوع حقارت تاریخی روبروکرد کە هنوز کە هنوز است در روانشناسی این ملت خود را منعکس می کند. خصلت پر قدرت ضد خارجی و ضد امپریالیستی در انقلاب بهمن، و تداوم آن از جملە در نظام حاکم و سرمایەگذاری فراوان در این زمینە از سوی حاکمان جدید، باز حاکی از آن است کە این حقارت تاریخی در رفتار نیروهای معینی در سطح جامعە نقش بسیار مهمی بازی می کند و داستانهای بزرگ، از جملە با ابعاد فاجعەبار می آفریند.
نظام اسلامی حاکم بر کشور، در تمامی این سالها، از این وضعیت تاریخی و حقارتی کە بە درازای تاریخی معین بر کشور تحمیل شد، کمال سوء استفادە را می برد. آنان با پافشاری ویژە بر آن، تلاش می کنند از حالت روانشناسی ای کە بە درازای دو سدە مردم با آن در مصاف بودەاند، بهرە بردە و چنین بنمایند کە این آنانند کە می خواهند بر آن فائق آمدە و عزت ملی را دوبارە احیاء کنند.
در واقع خصیصە ضد غربی و ضد لیبرالی آنان، در هیئت شیعەگری، همان بازگشت بە روح امپراطوری ایرانیست کە می خواهد زخم خود را، نە از شکست طرف مقابل، بلکە از درگیری و مصاف مداوم با آن التیام بخشد. بیهودە نیست کە این چنین علیرغم همە ضربەهای وحشتناکی کە بر کشور و مردم فائق می آید، اما آنچە برای آنان مهم است ادامە همین مصاف بهر قیمتی است؛ زیرا کە نفس مصاف، بیشتر با آن حقارت روحی ارتباط برقرار می کند تا جوانب دیگر قضیە.
در واقع آنچە حاکمان مذهبی از تاریخ بە ارث بردەاند همانا همان حقارت تاریخی است و بس. و این حقارت در فرهنگ آنان قرار است در مصاف دائم خود را التیام بخشد.
اما حاکمان غافلند کە زخمهای تاریخی را اگر تنها بە بعد روانشناسی تنزل دهیم، همان روح بە زخمهای دیگر مبتلا می شود. ملتی کە در مصاف با دشمنان و رقبایش نتواند قادر بە تامین مایحتاج خود باشد، همان زخم تاریخی اش هم عمیقتر و وحشتناکتر خواهد شد.
بودەاند کە در مقاطعی تاریخی، ملتها در خلال جنگها بە حداقلها ساختەاند، اما آنجائی کە جنگ در معنای کلاسیکی وجود ندارد، نمی توان شرایطی حداقلی را بە درازای دهەها بە مردم تحمیل کرد. جنگهای کلاسیکی از لحاظ زمانی بسیار کوتاهتراند.