با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقاى عزیز شبانى شاعر و هنرمند و از مبارزان زمان شاه سابق درگذشت. ایشان عموى زنده یاد حمید رضا شبانى عضو تشکیلات سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) بود که در سن ٢۴ سالگى در حالیکه شعار “زنده باد انقلاب” و زنده باد فداییان خلق ایران(اکثریت) میداد، توسط کوردلان و سنگدلان حاکم به جوخهء إعدام سپرده شد. عزیز شبانى همچنین از بستگان نزدیک رفیق فدایی محمد هادى فاضلى از بنیانگذاران گروه سیاهکل بود.
دکتر شبانی سالها دبیر دبیرستانهای فیروزآباد، شیراز و مدرس دانشگاه و دانشسراهای تربیت معلم بود و طی این سالها به عنوان مدرس (استادیار مدعو) در دانشگاههای شیراز تدریس میکرد و در همین شهر روزگار میگذراند. دکتر شبانی شاگردان بسیاری را طی چند نسل تربیت کرد که هر کدام صاحب نام و آوازهای هستند و خاطرات فراوانی از ایشان و شیوهی منحصربهفرد تدریسشان دارند. نخستین کتاب ایشان با نام «از بوف کوریها و…» (مجموعهی رباعی) در سال ۱۴۰۱ از سوی انتشارات بامداد نو منتشر شد که در کمتر از یک سال به چاپ دوم رسید. دومین کتاب عزیز شبانی هم که برگزیدهی از غزلهایش بود، با نام «آهِ آهو» در مهرماه ۱۴۰۲ منتشر شده است.
سازمان فداییان خلق ایران(اکثریت) ضمن ابراز همدردى با اقوام و اشنایان، درگذشت دکتر عزیز شبانی را تسلیت مى گوید و یاد همهء رزمندگان راه عدالت، ازادى، سربلندى میهن و سعادت مردم را گرامى مى دارد.
جاری در جاری یِ جهان
از گرما گرم کدام هنگامه
باز می گردیم ؟
که از دهان باز زمین
گام به گام
جنازه می بالد
و گور می روید
از گرداگردِ ” گیتی ی ناهموار”
مرگ
بلعیدن را
دهان گشوده است .
این بار
می کارم
حنجره ام را
در زیر صخره های سنجار و
جار می زنم
جاری ی جهان را
– : پنجه های آفتابم را
در پشت شکیبایی کدام سنگ
پنهان کنم ؟
تا غبار کهنه ی کنیزی
تابناکِ تنشان را
کفن-پوش حجله های تاریک
نکند
– هزار و یک حجله ی تاریک
آواز های حنجره ام را
در ضیافت خنجر
در خون غلتیده است .-
-: برازنده ی قامتِ پسر بچه ها را
در پشت تلخ کدام خاربوته
پنهان کنم؟
تا تیغ های آخته
گلو-گاهشان را
در بوسه بارانی سرخ
شرحه
شرحه
نکند.
جر می دهم
حنجره ام را و جار می زنم
جاری ی جهان را
تا در صحراهای سوخته
زنجیرها
از تمام پاهای مغیلان – بوس
جرینگ
جرینگ
جرینگ
پاره شود.
این بار با حنجره ی کاشته در زیر سنگ
و ریخته روی خاک
از سنجار
جار می زنم
تا جهان جارو کند
غبار کهنه ی کنیزی را
جار می زنم
هی
جار می زنم
که همه ی تیغ های آخته
در غروب غلاف
به خاک
ریزد….
جار می زنم
تا دیگر هیچ گلویی
در هجوم هیچ خنجری
در دریچه های سرخ
آواز مرگ و تباهی
سر ندهد
***
سنجار و هجوم
حنجره وجار
جهان و جارو
(دکتر عزیز شبانی ۲ آبان ۹۳)
1 Comment
خاطره شان گرامی و یادشان ماندگار باد.