شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۳

شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۳

جنگ همه را به نوعی می‌کشد
جنگ همه را می‌کشد و آن اربابانِ مرگ که فرمان می‌رانند و خود نمی‌میرند، از پیش مرده‌اند و مرگ را از قلب‌های مرده‌شان به سمت شهرها، خانه‌ها و قلب‌های هنوز...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد خلفانی
نویسنده: احمد خلفانی
بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل
حزب اتحاد ملت ایران، این اقدام وحشیانه، تروریستی و غیرقانونی که امنیت ملی ایران را هدف قرار داده است، قویا محکوم می‌کند ... این حمله، نقض فاحش حقوق بین‌الملل و...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!
حزب توده ایران تجاوز نظامی و اقدام تروریستی اسرائیل را که نقض حا کمیت ملی کشور است به شدت محکوم کرده و با تاکید بر پایبندی بر حفظ منافع ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب توده ایران
نویسنده: حزب توده ایران
حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم
اتحاد جمهوری‌خواهان ایران: حملات نظامی اسرائیل بر ضد قوانین بین المللی است . از شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا، و بویژه آمریکا و کشورهای منطقه و مجامع بین المللی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!
دولت دست راستی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو، سال‌‌هاست که سیاست گسترش تنش و نظامی‌گری را دنبال می‌کند... این جنایتکار که در داخل اسرائیل درگیر پرونده‌‌های فساد مالی و سیاسی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است
حمله اخیر اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران هدفی فراتر از نابودی گام‌های متقابل هسته‌ای دارد؛ حمله‌ای با نقشه‌هایی ژئوپولیتیک و پیامدهایی جهانی، از تعویق کنفرانس فلسطین تا روش‌های جدید فشار...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: میز خبر
نویسنده: میز خبر
تجاوز نظامی به ایران و کشتار  مردم بیگناه محکوم است
ملت فهیم و صبور و صلح‌دوست و دردآشنای ایران شایستۀ زندگی توام با ثبات و صلح و آرامش است. در عین حال همواره در دفاع از کیان و شرف ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: مادران صلح ایران
نویسنده: مادران صلح ایران

مسخ شدگان شهر کافکا

در شهر پراگ هیچ اثر و نشانه ای از غرور و شکوه دولت سابق نبود. مجسمه های رهبران کمونیست جایشان را به صلیبهای زشتی داده بودند که با رنگ مجسمه های سیاه شده از شرم تاریخ، همگونی نداشتند. مجسمه های خمیده ی به صلیب کشیده شده در زیر آفتاب گرم و تراکم جمعیت، خمیازه میکشیدند

در شهر پراگ هیچ اثر و نشانه ای از غرور و شکوه دولت سابق نبود. مجسمه های رهبران کمونیست جایشان را به صلیبهای زشتی داده بودند که با رنگ مجسمه های سیاه شده از شرم تاریخ، همگونی نداشتند. مجسمه های خمیدۀ به صلیب کشیده شده در زیر آفتاب گرم و تراکم جمعیت، خمیازه میکشیدند و توریستهای شاد و خسته دکمه های دوربینهای کهنه و تازه خود را فرسوده می کردند. بومیهای شهر برای گرفتن سکههای رنگ و وارنگ از توریستهای عجول و بیخبر و یا باخبر از تاریخ، با شگردهای کهن و لبخندهای تصنعی با یکدیگر کلنجار میرفتند و چشمهای آنها کیفها و جیبها را میدریدند. آنها از توریستها بیزارند، زیرا که تغییر نمیکنند؛ اما آنها چرا، یکروز به رهبران کمونیست شان مینازیدند و روزی دیگر به مسیح و مادر باکرهاش و امروز خسته از هر دو. آنها میدانند که برای توریست فرقی ندارد که در کنار کدام مجسمه عکس بگیرد و کدام تاریخ معرفی شده از رهبران شهرش را بپذیرد. در این میان زن و مرد توریست ایرانیتبار که خود از توریستها متنفر بودند، در لابلای جمعیت به چپ و راست خیره میشدند. آنها هر دو به عشق نشانهای از سوسیالیسم، پاهای تاولزده از راهپیماییهای شادشان را در کفشهایشان تحمل میکردند و به دنبال تصویر واقعی از زندگی روزانه مردم بومی شهر روانه شدند. شیفته پراگ فرانس کافکا و میلوش فورمان و موسیقدانهای آن شهر، هر دو در جستجوی مردم سوسیالیستی که فرهنگیتر و آگاهتراز مردم سایر کشورهای سوسیالیستی بودند، نفسهای انباشتهشده از شوق در ریههایشان را بر لبهای یکدیگر جاری میکردند. شوق آنها اما تنها در رویاهای منسجمشده از خواندهها و بدخوانیهایشان، از قصههای پناهندگان چک، یا تجربیات دشمنان دوست و دوستان دشمن خلاصه شده بود. ساختمانهای زیبا مزین به مجسمههای گوناگون و کریستالها، با شنیدهها همخوانی داشت اما مردم شهر همان نبودند. به راستی که در این چند سال اخیر به هر کجا که سفر میکردند به جز بناها و طبیعت، از تشابه مردم اروپا آزرده میشدند. همان لباسها، همان موزیکها و همان ناآرامی در چشمها، پس لعنت به هرچه رسانه سراسری که فرهنگهای خاص را با تحقیر به زباله انداخته است. شاید هم نه، لعنت به دنبالهرویهای بیرویه و عدم اعتماد به نفس! آدمها هم شدهاند عین کوکاکولا. همه جا کمابیش یک مزه و یک رنگ و یک قیمت و یک اسم!

خسته از این یکدستی ظاهری، بالاخره موفق به دیدن رقصهای فولکلوریک اما رنگپریده و مصنوعی، ساختهشده برای توریستها شدند. موقع خرید کارهای دستی، فروشندهها اما به طرز آشکاری از چانه زدن آنها که معمول آن بازار بود عصبانی میشدند و با دیگری که مو بور بود و چانه میزد خوشرفتار و مودب رفتار میکردند. زن از این تبعیض نژادی آنهم به شکل دست دوم خسته بود و آزار میدید. مرد او را دلداری میداد و از فقر آنها سخن میگفت و به او اطمینان میداد که مردم مهربان و آگاه، خارج از بازار و محیط خرید هستند. ایراد از خود زن بود، چشمهای او زیباییها را میبلعید و بر زشتیها خیره میشد. اما او میدانست که توریست حق سوال ندارد، میبایستی وجدانش را در خانه بگذارد و به لذت خود فکر کند. خیابانخوابهای شهر که به رنگ مجسمهها بودند به توریستها خیره میشدند و زیر لب با خود نجوا میکردند.

مشتاق و بیتاب، زن ومرد تصمیم گرفتند که تاولهای پا را درمان کنند و ساعتی را در رستورانی که بومیها در آنجا جمع میشدند بگذرانند، به این امید که سیر طبیعی زندگی در پراگ را بدون بیرحمیهای بازارهای توریستی دنبال کنند. با جوانها کاری نداشتند، اما به پیرها خیره میشدند و از خود سوال میکردند که این جوانهای جنگ جهانی دوم، امروز چه میکردند و امروز با داشتن ۱۴ درصد آرا از طرف حزب کمونیست در پارلمان چگونه با این فقر عمومی فرهنگی و اقتصادی برخورد میکنند. اکثر مسنترها زبان آلمانی بلد بودند و البته زن و مرد هم با این زبان آشنایی نداشتند. در راه از جوانی جویای رستورانی که تنها چکها به آنجا میروند، شدند.

جوان لاغر بود و بیشتر از ۱۸ سال نشان نمیداد و چهرهاش از شرم سرخ میشد. او با فشار، کلمات انگلیسی را در کنار هم قرار داده و با خوشحالی به آنها گفت که چنین رستورانی را میشناسد و آن دو میتوانند با او سوار تراموا شده و به آنجا بروند. در راه میگوید که مترجم پناهندگان به زبان آلمانیست و فوقلیسانس رشته حقوق است. زن و مرد مشتاقانه از او سوال میکنند و جوان با شرمی که صورت او را سرخ می کند و لکنت او را بیشتر، دانش خود را با متانت و آرامی تا رسیدن به مقصد (که کمی هم خارج از شهر است) در اختیار آن دو شیفته قرار میدهد. در مقابل رستوران که پیاده میشوند، او با خوشحالی میگوید که اتقاقا با صاحب رستوران که فردی آلمانیست قرار دیدار دارد و زن و مرد را با احترام به داخل رستوران که از دو بخش تشکیل شده هدایت میکند. رفتار گرم جوان با گارسونها و گرفتن جایی در بخش مدرنتر رستوران برای زن و مرد، اعتماد آنها به جوان را بیشتر میکند. زن و مرد از بخش قدیمی رستوران که جای خالی برای نشستن نداشت عبور کرده و افسوس میخورند که چرا در بخش قدیمی محلی برای خیره شدن به زندگی عادی نوید داده شده پیدا نکردهاند. آن دو مسخ شده از این همه مهر و تربیت این جوان، از او تقاضا میکنند که دعوت آنها را حداقل به یک گیلاس نوشیدنی بپذیرد. جوان میزی را نشان میدهد و خود در مقابل زن و مرد قرار میگیرد. کارت ویزیت خود را با آرامی و لبخندی گرم درآورده و به آنها میدهد. نام او لوکاس است و او فوقلیسانس حقوق میباشد. زن شرمنده از این همه لطف این جوان آدرس خود را به او میدهد و از او میخواهد که هر زمان به شهر و کشورشان آمد با آنها تماس بگیرد و مهمان آنها باشد.

لوکاس با آب و تاب نام غذاهای مخصوص چک رامیبرد و پیشنهاد میدهد که مطبوعترین غذای مردم چک را انتخاب کنند. او با ادب فراوان برای خود سیگاری به همراه یک آبجو سیاه سرد سفارش میدهد. زن و مرد شرابی سفارش میدهند و دوباره بحث درباره جوانان و کارگران و فقر مالی سر میگیرد. لوکاس غمگین و سرخچهره از حقوقهای پایین و مخارج بالا، قطع بیمه رایگان عمومی و تحصیلات رایگان، شکاف طبقاتی و نارضایتی عمومی سخن میگوید. زن و مرد شاد از آگاهی و تحلیلهای متین این پسر به هم لبخندی میزنند و از مباحثات خود با این پراگی واقعی صمیمانه لذت میبرند. در همین حین غذا آورده میشود. او کباب دنده میخورد و زن و مرد، دست کباب شده خوک را که برای چهار نفر کافیست با چشمهای خود زیر و رو میکنند. جوان با همان ادب و متانت به آرامی غذا میخورد و به بحثهای زیبایش ادامه میدهد. چه سفری! غذای روح و جسم هر دو آنها را از خود بیخود کرده بود. لوکاس سرمایهداری را عامل این فقر عمومی میدید و با چشمانش عکسالعمل زن و مرد هیجانزده را دنبال میکرد. لحظهای چشمان غمگین او به دوردستها خیره میشود. ناگهان عذرخواهی میکند، موبایلش را روی میز قرار میدهد و از آن دو میخواهد که اگر زنگ زده شد جواب ندهند. زن در دل از اعتماد او به آنها سرشار از شادی میشود و احساس احترامش به این جوان را در لبخندی به نمایش میگذارد. جوان با نیمه تعظیمی به دنبال قرارش با صاحب رستوران میرود. زن و مرد هر دو شادمان از این ملاقات به اطراف نگاه میکنند و از برخوردهای گرم مهمانان رستوران با هم لذت میبردند. پس از نیم ساعت لوکاس برمیگردد، عذرخواهی میکند و با خوشحالی و مهر به زن و مرد توصیه میکند که هر چه میخواهند سفارش دهند زیرا که صاحب رستوران بیست درصد به آنها تخفیف خواهد داد. بعد هم با مهر و ادب بیش از پیش عذرخواهی میکند و موبایلش را با خود میبرد، اینبار با دستپاچگی و صورتی با لکههای سرخ، یا بهتر بگویم صورت کهیری میز را شتابان ترک میکند. زن و مرد خوشحال از این همه اطلاعات موثق به لکههای صورت او فکر میکردند، نکند غذای سفارشی جوان برای او حساسیت ایجاد کرده بود.

زمان میگذشت و آن دو با بیحوصلگی نقشه شهر را زیر و رو میکردند و منتظر جوان بودند که از او خداحافظی کنند. در جستجوی کمک، سرانجام از گارسونی که چند کلمه انگلیسی بلد بود درباره جوان پرسیدند. او گفت که پسر را نمیشناسد. دقایقی طولانی گذشت و دوباره زن و مرد آن گارسون انگلیسیزبان را پیدا کرده و گفتند که جوان با صاحب رستوران قرار دارد. گارسون عصبانی فریاد کرد که صاحب رستوران دو روزیست که به سفر رفته و او هرگز این جوان را ندیده است. زن و مرد با بهت به او نگاه کردند و خواستار صورتحساب شدند. گارسون با عصبانیت به آنها هشدار داد که پول غذای جوان را هم آنها باید پرداخت کنند. زن و مرد به این مرد عصبانی توضیح دادند که جوان را نمیشناسند و او درباره این جوان اشتباه میکند و بهتر است دوباره سری به دفتر رئیسش بزند. گارسون عصبانی شک میکند و آنها را ترک میکند. زن و مرد گیچ و خسته از انتظار هنوز به آمدن جوان اعتماد داشتند. سرانجام گارسون دیگری که انگلیسی را سلیستر صحبت میکرد به طرف آنها آمده و از آن دو خواست که توضیح دهند چطور با پسر آشنا شدهاند. پس از پایان داستان دوباره از آنها خواستند که حساب لوکاس را هم بپردازند. زن برافروخته به آنها اعلام کرد که نخواهد پرداخت و هنوز صحبتش تمام نشده بود که دو پلیس با خنده به میز آنها نزدیک شدند. کمکم از سر و صداها دیگران هم به دور آنها حلقه زدند، صداهای خنده آزاردهنده بود. دست آخر پس از پچپچها با دو پلیس خندان، گارسون زن از آنها خواست که فقط حساب خودشان را بپردازند و از این به بعد با هیچکس در پراگ صحبت نکنند.

خسته اما مبهوت از جوان زیرک از رستوران خارج شدند. در راه به حماقت خود و اعتمادشان میخندیدند و زیرکی جوان را تحسین میکردند، او گرسنه بود اما آگاه.

زن و مرد هر دو از ایرانیهایی در خارج یاد میکردند که همیشه دست به سرقتهای گوناگون میزدند و میگفتند پول نفت ملتمان رابرمیداریم . زن و مرد هرگز نفهمیدند که این پول نفت ملت چرا در جیب شخصی آنها میرفت!

هر دو خسته از بیاعتمادی و تشنه اعتماد به گرسنگی عریان شهر خیره شدند. نه! پراگ برای آنها زیبا نبود، چشمان از حدقه برآمده فقر بر شهر خیره شده بود و حالا خود آنها تبدیل به حشره قهرمان داستان کافکا شده بودند. اعتماد دریچه ناامیدی شده بود، توهمی کودکانه اما شیرین.

در اتاق خواب دو سوسک رختخواب مرد و زن را اشغال کرده بودند . مرد و زن در پراگ زیبا مبدل به مجسمههای دیگر شرمگین شهر شده بودند، محکوم به نظاره گری تاریخ. مجسمههای تازه سیاه بودند با سرخی قلبی متوهم. گوشهای سنگیشان از صداهای متداوم دوربینها ترک خورده بر سرآوارگان شهر فرومیریخت.

مهناز تمیزی. استکهلم. ۲۶ جولای دوهزارونه. mahnaztamizi@yahoo.com

با تشکر از نادر ثانی برای باز خوانی!

تاریخ انتشار : ۹ مرداد, ۱۳۸۸ ۹:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

ادامه »
سرمقاله

راهپیمایی به سوی غزه، عبور از مرزهای بی‌تفاوتی و بی‌عملی جهانی!

راهپیمایی جهانی به سوی غزه تلاشی است مسالمت‌آمیز برای بازگرداندن کرامت به مرکز گفت‌وگوی جهانی و واکنشی است بجا و مؤثر به سکوت، بی‌عملی و ناتوانی نهادهای رسمی و حقوقی بین‌المللی در برابر نقض‌ فاحش حقوق بشر در غزه، ارتکاب جنایات جنگی مکرر از سوی اسراییل و اقدام به نسل‌کشی آشکار.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

اجرای عدالت یا توحش ادواری حکومتی؟

صدور و اجرای چنین احکامی به غایت غیرانسانی‌اند و نه تنها نشانی از اجرای عدالت در خود ندارند که نوعی توحش سیستماتیک حکومتی و رواج‌دهندۀ خشونت بیشتر در جامعه‌اند. اجرای احکام منجر به قطع عضو بر مبنای قوانین بین‌المللی نیز مصداق شکنجه محسوب می‌شوند..

مطالعه »
یادداشت

خشونت، قانون، و زنانی که در کنار نظام ایستاده‌اند

وقتی مردان در برابر حقوق زنان می‌ایستند، ردپای حفظ قدرت و امتیاز را می‌توان در مواضعشان دید. اما هنگامی‌که زنی خواستار حذف قانونی می‌شود که برای نجات جان زنان طراحی شده، دیگر با مخالفتی ساده مواجه نیستیم؛ بلکه با بازتولید آگاهانه نظامی مواجهیم که حق انتخاب و امنیت را از زنان دریغ می‌کند.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

مطالعه »
پيام ها

پاسخ نهضت آزادی ایران به پیام تبریک سازمان فدائیان خلق (اکثریت)

از پیام تبریک صمیمانه شما به مناسبت شصت و چهارمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران سپاسگزاریم. نهضت آزادی همواره در راه آرمان‌های آزادی، عدالت و مردم سالاری، مبارزه مسالمت آمیز و تلاش صبورانه کرده است و اینک از اشتراک نظر در این موارد با آن سازمان که سال‌های طولانی به مبارزه و فداکاری ادامه داده، خرسند است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جنگ همه را به نوعی می‌کشد

بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل

حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!

حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم

حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!

روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است