حد اقل از سه سال پیش به اینطرف می باشد که خبرها و اطلاعیه های مربوط به وحدت چپ به صورت فراخوان دعوت از همه فعالین چپ جهت اینکه زیر یک چترواحد جمع شده ودر راه تدوین اسناد وتشکیل ساختارمنسجم واحدی برای نیروهای پراکنده این نحله فکری ازطرف سه سازمان مطرح می گردد. این خبرشور وشوق وامید های فراوانی را دردلها ایجاد کرد. اکنون بعد از گذشت درحدود بیش از سه سال فعالیتها وتلاشهای عمدتا پشت صحنه، این سه سازمان با فراخوان سیاسی جدیدی، با هدف، تشکیل ساختارواحدی برای جنبش چپ، به صحنه آمده اند. این فراخوان، ازتمامی سازمانها وافراد منفرد چپ دعوت مینماید، تا جهت تدوین اسناد و برنامه ها و تشکیل ساختار واحدی برای گردآوری نیروهای چپ دموکرات به حرکت درآمده و زیر یک چتر واحدی گرد بیایند.
اگراین فراخوان را با اطلاعیه های اولیه این سه سازمان مقایسه کنیم براحتی میتوان یک نتیجه واحد و قطعی گرفت. آن نتیجه این است که این سه سازمان بعد از حدود چهار سال درجا زدن، وعدم موفقیت درتشکیل سازمان واحد، به همان نقطه اول آغازین باز گشته اند. این درجا زدن چندین سوال بنیادین را در ذهنها ایجاد می کند. علتهای عدم موفقیت ودرجازدنهای چندین ساله این سه جریان در مورد پروژه وحدت چه بوده است؟ از کجا معلوم همان علتها و بیماریها همچنان بصورت گره های کوری دراین مناسبات بصورت لاینحل به بقا و حیات خویش ادامه نمی دهند؟ مشکلات بنیادین نظری این عدم موفقیتها در کجا بود؟ مشکلات اجرائی تاکتیکی این مساله درجا زدنها و بازگشت به نقطه اول درکجا می باشند؟
فکر می کنم مثل خیلی ها از خواندن اطلاعیه مربوط به فراخوان وحدت نیروهای چپ دموکرات ایران، احساس خوشحالی توام با تردید بە من دست داد. چرا بازگشت به نقطه آغاز بعد از سالها و تکرارهدفهای اعلام شده اولیه بعنوان برنامه وراهکار جدید وحدت چپ اعلام شده است؟ این امر نشانه آن است که هیچ پیشرفت جدی در زمینه وحدت صورت نگرفته است. آیا علتهای عدم پیشرفت وعدم موفقیت سالها تلاش همچنان پا بر جا هستند که باز هم از تحقق گامهای جدی در زمینه وحدت ممانعت به عمل بیاورند؟ ظواهرامر گواه بر آن است که آری.
به برداشت من جنبش کارگری سوسیالیستی ایران را میشود بصورت تاریخی به سه جریان مرحله ای تاریخی ساختاری تقسیم کرد. این سه مرحله شامل، یک- جنبش آغازین سوسیال دموکراسی ” اجتماعیون عامیون” وتشکیل حزب کمونیست ایران که تا آغاز سلطنت سسله پهلوی را در بر می گیرد. مرحله دو- گروه پنجاه و سه نفر و شکل گیری حزب توده ایران و سپس افت و خیزهای مربوط به آن تا اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه. مرحله سه- تشکیل نسل نوین جنبش فدائیان خلق. من در این زمینه که نسل نوین جوانان بنیادگرای ایران آرمانهای اردوگاه فکری کار وعدالت اجتماعی را به شیوه، زبان وساختارنوینی بیان نموده باشند، اطلاع دقیقی ندارم وفکر نمیکنم چنین اتفاقی مثل بروز جنبش فدائی در ایران صورت گرفته باشد. من با این ارزیابی های آقایان فواد تابان و برزویه طبیب موافق هستم که جنبش کنونی “چپ” بر شانه ها و پایه های سه نسل پیشین بنیان گذاشته شده است. لذا بعنوان پروسه طبیعی تکاملی این جنبش، باید وحدت نوین، برآمد و برآیندی از درون چنین پروسه مجموعه ای شکل گرفته وزائیده شود.
آنطور که از متن این فراخوان بر می آید اینطوراستنباط میشود این است که قبل ازاینکه ازهمه دعوت به عمل آورند تا از چنین فراخوانی استقبال کرده و در آن شرکت بکنند، اول خط قرمزی را می کشند که در آن مشخص می کند “چه کسان و چه جریانهایی نمی توانند در این وحدت شرکت بکنند”. به مصداق مثل ترکی ” دوز دوزداخدا، اشٌک ناخیردا، سسله یر دوز آلان دوزآلان” هنوز کس وجریانی را جمع نکرده، داد می زند کدام جریانها نمیتوانند در این وحدت شرکت بکنند. این خط قرمز نتیجه اعمال سیاستهای همان تشکیلاتی که خود را “شورای موقت اتحاد سوسیالیستهای ایران” می نامد، می باشد. جریانی که سه سال …بنام تلاش در راه وحدت چپ، ازاول هدف اعمال سکتاریسم چپ را تعقیب می کرد وچند نفرشان دراستعفا نامه خویش به روشنی اندیشه ها وعملکردهای پنج ساله گذشته خویش در زمینه …تحقق وحدت چپ را بیان کرده اند.
آقای محمود راسخ درمصاحبه ها و گفتگوهای “پال تاک” مشخصا و بصورت روشن بیان میکردند که “خواهان وحدت چپ نیستند وفقط خواستار همکاریهای محدودی با سازمان اکثریت می باشند”. کس و کسانی که آشکارا می گویند، خواهان وحدت نیستند ومخالف آن هستند، ولی بعنوان یکی از سه پایه سازمانی وحدت چپ در آن شرکت می کنند، …هدفی غیر از وحدت شکنی وممانعت از تحقق آن نمیتوانند داشته باشند. با محور قرار دادن این سه سازمان در شرایطی که یکی از آنها نقش محوریش وحدت شکنی وسکتاریسم میباشد، امر وحدت چپ تحقق نخواهد یافت.
اگر پروژه وحدت چپ می خواهد بصورت یک فراخوان عمومی صورت بگیرد که تمامی سازمانها وافراد منفرد متعلق بە جنبش چپ را دربربگیرد، چنین فراخوانی نمی تواند از یک طرف سوسیال دموکراسی، واز طرف دیگر بخشی که آنها آن را به نام “آنهایی که به سوسیالیسم واقعا موجود معتقدند” را منفک کنند. این فراخوان از یکطرف مطرح میکند که پیروان آرمان سوسیال دموکراسی نمی توانند در امر وحدت شرکت کنند، چون آنها بە سمت گیری سوسیالیستی معتقدند، نه به استقرار سوسیالیسم بعنوان هدف برنامه ای در شرایط فعلی. این دوستان از طرف دیگر تمامی نسل جنبش “پیروان نسل گروه پنجاه و سه نفر” را بعنوان بخشی که متعلق به “باورمندان به سوسیالیسم واقعا موجود” می دانند را طرد کرده به کنار می گذارند.
در سند فراخوان آمده است که کار تدوین اسناد، برنامه ها و اساسنامه چنین فراخوانی باید با مشارکت هر چه فراگیرتری نوشته شود. وقتی صحبت از نوشتن اسناد به میان می آید، مصرع مشهور “نشستند و گفتند ونوشتند برخواستند” درذهن من تداعی می گردد. وقتی که آرمانها، ارزشها، اهداف وپرینسیپهای جنبش چپ به سطح عمومی این جنبش به سطح شعور سیاسی واحدی رشد کرده و تبدیل شده است، نوشتن اسناد هدف نیست، بلکه استحکام پیوندهای ارزشی، آرمانی و قلبی آن هدفی می باشد که باید با گره خوردن به آن به سطح وحدت ساختاری ارتقا پیدا کرد. چنین وحدتی نه از طریق فراخوان دیالوگ جهت تدوین اسناد، بلکه از طریق وحدت ارزشی آرمانی فراگیر جنبش چپ جهت شکل دهی به ساختاری واحد قابل تحقق می باشد.
امر وحدت باید براساس و پایه های پروسه طبیعی وصال گسسته گیهای گذشته بر پایه های بلوغ جریانها، افراد و سازمانها بر محور تجربه ها، دیالوگ های ارزشی و باورمندیها به فرهنگ وارزشهای نوینی ازسوسیال دموکراسی شکل بگیرند.فکر نمیکنم الان از نسل اجتماعیون وعامیون و حزب کمونیست کسانی در قید حیات باشند که بتوانند در پروسه وحدت شرکت داشته باشند و بتوانند نقش کارسازی ایفا بکنند. می ماند دونحله های بعدی مربوط به رهروان ” جنبش پنجاه و سه نفر” و “جنبش فدائیان خلق” وافراد منفرد و جریانهای کوچکی که اطراف این دو نحله بصورتهای منفردوپراکنده به فعالیت های سیاسی شان ادامه می دهند.
اگر قرار باشد پروژه وحدت چپ بر راستا و محور پروسه تکامل طبیعی آن، بر پایه های ریشه های تاریخی جنبش چپ طرح ریزی شده و پیش برده شود، چنین پروژه ای میتواند سناریو و یا طرحی دو مرحله ای را مورد نظر قرار بدهد. در وحله اول، این پروژه چگونه می تواند وسیعترین نیروهای نسل جنبش فدائیان خلق را زیر یک چطر جمع کند؟ افراد منفرد و سازمانهای کوچک دیگر فعال بخاطر پیوستگیهای تاریخی وهمکاریها مشترک، بمراتب راحتتر می توانند با نسل جنبش فدائیان جوش بخورند، تا اینکه با گروه دیگر. مرحله دوم چنین پروسه ای مربوط میشود به اینکه چگونه میتوان وحدتی بین خانواده واحد جنبش فدائیان خلق ازیکطرف و پیروان نحله رهروان ” جنبش گروه پنجاه و سه نفر” را تحقق بخشید؟ تجربه تلخ جنبش چپ نشان داده است که همیشه نیروهایی خواهند بود که با اتهام خیانت به افراد و جریانهایی ، نا آگاهانه یا آگاهانە و یا از روی کینه های تاریخی و همینطور وابستگان بە حکومت جمهوری اسلامی ایران تلاش خواهند کرد همیشه این مناسبات را گل آلودنگه دارند. اینجا صحبت از کسان و جریان هایی می رود که به آن سطحی از بلوغ فرهنگی سیاسی دمکراتیک رسیده اند که ارزشها، سیاستها، اخلاقیات سیاسی وباورمندی به رهائی مردم از این اختناق سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی را برجسته تر از کینه های شخصی چهل ساله خویش بها می دهند.
کلمه “چپ” و یا “چپ دمکرات” مفاهیم، کاراکتر ومضامین ویژه ای را نمایندگی میکنند که آرمان خواهی جبهه “کار” در برابر سرمایه را نمایندگی می کنند. باور مندان جنبش چپ، گرچه تلاش زیادی کرده اند تا با گذشت زمان خود را جامع تر وکاملتر نمایند، ولی هنوز درعین پویایی وتکامل خویش، عرصه وسیعی ازدیدگاهها را در بر میگیرند. این دیدگاهها متاثر از ویژگیهای ساختاری و بافتی نهادها و مناسبات اقتصادی اجتماعی امروزین می باشند.ولی جوهره و محور فعالیت های همه آنها در راستای تامین عدالت اجتماعی، تضمین حقوق بشر، آزادی ودمکراسی استوار می باشند.
پروژه وحدت “چپ”، درواقع پروژه وحدت جبهه “کار” رهروان کاروان راه “عدالت اجتماعی”، “حقوق بشر” و دموکراسی می باشد. گرچه این کاروان عمدتا رهروان گذشته راه آرمانخواهی سوسیالیستی، کمونیستی با ایدئولوژی مارکسیستی لنینیستی را شامل میگردد، مفهوم امروزین آن از این محدودیتها به مراتب فراتر رفته است. لذا اصرار در قرار دادن این مفاهیم درتنگنای قالبهای ایدئولوژیک فوق، چنین حرکتی را در نطفه خفه می کند. دوستانی که چنین راستائی را برای این کاروان تجویز میکنند باید متوجه باشند که مناسبترین شکل مضمونی چنین فراخوانی میتواند نماد مضمونی مناسبتری داشته باشد. شاید استفاده کردن از همان تعریف “سوسیال دموکراسی” به جای استفاده از کلمه “چپ” با توجه به اینکه هم در دوره آغازین جنبش اجتماعیون عامیون، هم در دوران بعد از انقلاب اکتبر استفاده می شده و هم امروز کاربرد ملموستری دارد بمراتب مناسبتر باشد. پروژه وحدت جبهه سوسیال دموکراسی بمراتب بازتاب ملموستر و مناسبتری از واقعیت عینی حرکت این کاروان به سمت و سوی اولین کنگره فراگیر آن میتواند باشد.
پروژه وحدت چپ باید بصورت پروژه به راه افتادن کاروانی تبدیل گردد که منزلگاه اولین آن تشکیل کنگره واحد جنبش سوسیال دموکراسی ایران می باشد. این پروژه با زمان بندی واقع بینانه، با هدف در برگرفتن همه آنهایی که “خود را چپ می دانند” و به ارزشهای سوسیال دموکراتیک باورمند وپایبند می باشند، باید به حرکت دربیاید تا با نزدیکترکردن قلبها، ارزشها وفکرها چنین پروژه و کنگره ای را هرچه فراگیرتر برگزار کنند. نیروهایی که رسالت تاریخی برگزاری موفقیت آمیز این پروژه را میتوانند برعهده داشته باشند، رهروان نسل حمید اشرفها، بیژن جرنی ها، صمد بهرنگیها و هزاران فدائی شهیدی میباشند که با عشق بی پایان به ارزشهای مردمی وفداکاری و از جان گذشتگی بی دریغ در دست یابی به آنها این شایستگی تاریخی را درقلبهای مردم به دست آورده اند.
این قلب حمید اشرف هاست که هنوز در سینه ما می تپد. این خونهای بیژن، مسعود، توماج، بهروزها است که در رگهای ما جاری می باشد. هنوز ماهی سیاه کوچولوی صمد در قعر سیاهی های شب ما را با فکر پیوستن به دریا آرام نمی گذارد. این ارزشها را خیلی به زحمت میتوان تشریح کرد، ولی اینها ارزشهایی هستند که همه نسل فدائیان خلق را به همدیگر پیوند می دهند. به همین دلیل است که رسالت تحقق پیروزمند پروژه وحدت پیشاهنگان اردوگاه کار، فقط توسط اتفاق و اتحاد محوری نسل فدائیان خلق میتواند میسر باشد.
دنیز ایشچی