تنها دو روز پیش از آنکه اعدام شود نامه اش را خواندم نامه شیرین علم هولی را و شرح تلخی هایی که بر او روا داشته اند . و با خواندن آن نامه ایمان آوردم به عظمت و شجاعت آن دختر کرد.
او در سحرگاه نوزدهم اردبیهشت وقتی همه خواب بودیم با چشمانی بیدار و دستانی بسته ،بی دفاع و مظلوم به پای چوبه دار رفت و پیش از دمیدن آفتاب چشمانش بر زندگی بسته شد. بی گمان آن دختر کرد ،اسطوره مقاومت و سمبل آزادگی است که نه زیر بار ازدواج اجباری رفت و نه حاضر شد در مقابل دوربین های تلویزیونی ،هویت و آرمان خویش را انکار کند. او ایستاد و این ایستادگی به قیمت جانش تمام شد. او دیگر رفته است و با مرگ افتخارآمیزش شرمساری را برای آنهایی رقم زد که حداقل حقوق ملتی را از آنان دریغ نموده اند.مگر شیرین چه می خواست غیر از یک زندگی برابر و انسانی؟ چه میخواست غیر از احترام به هویت کردی اش؟و چه می خواست غیر از آزادی؟ آزادی همیشه بهای گزافی داشته است ، بهای گزافی چون جان های آزاد مردمان شریفی چون شیرین. او زندان رفت ،شکنجه شد و ایستاد تا از او گشت سر دار بلند. شیرین علم هولی نتوانست آزاد زندگی کند آزادی از او دریغ شد ،حتی آزادی نوشتن و سخن گفتن به زبان مادری ،اما مرگش مرگ پاک دیگری است که آزادی را به پیشواز رفته است.
او سه سال در زندان بود . در این سه سال از او بی خبر ماندیم. کسی ندانست آن دختر کرد در زندان است. کسی ندانست موهای سیاهش به سفیدی گراییده است. کسی از سردردهایش آگاه نشد. هیچ کس از کابوس های شبانه او بیدار نشد.همه اینها را وقتی دانستیم که خودش در رنجنامه اش نوشت. حتی همان را هم جدی نگرفتیم تا خبر هولناک مرگش را شنیدیم.چرا؟ جوابش شاید ساده باشد، چون شیرین علم هولی کرد بود. از روستایی که بسیاری از ما به دشواری روی نقشه جغرافی ایران پیدایش می کنیم. چون از فضیلت فارس بودن بهره ای نبرده بود!
چرا؟ چون وجدانهای ما آنقدر هم که تصور می کنیم بیدار نیستند! حالا شیرین علم هولی اعدام شده است، و دیگر نیازی به یاری هیچ کس ندارد چه آنها که جانش را ستاندند و چه آنها که نگران تباه شدن حقوق بشرند.اما ای کاش مظلومیت او نهیبی باشد بر وجدانهایی که گاه بیدار نیستند.