«احساس درد در محکومیت اعدام سه جوان در بند»(رامین – لقمان- زانیار)
[در حین پر زدن بود،
که پرنده را زدند
سپیدهدم بود که مارهای هفت سر،
به باد سپردند خبر مرگ «پرنده» را …»
٭چگونه با شعر گفتن می شود
قلبهای شکسته را ترمیم کرد
وقتی که شعرا!
شهرتشان به ژولیده گی و پریشان حالی ست!
٭اما با شعر می شود
جهانی را به تصور دید
که در آن دل شکسته مادرها
تا چه حد زحمی و پر از درد است
٭با واژه های هر چند ساده
با خط های کج و معوج
می شود با عشق
سروده ای
برای شناگران خلاف جریان آب نوشت
که با زیبایی غرور در نهایت اوج
خود نمایی کنند.
٭من در این نصف شب
برای سر دادن گریه
برای در خود شدن
بدور از هر دلی
به جای تسلیت به کسی
یا برای نوشتن پیام همدردی
فقط اشک می ریزم
چه غم انگیزه است احساس پدرانه
وقتی که در میان ناباوری گم شده باشد
در تصوری تار! فرزندم
٭احساس می کنم هنوز انسانیت در وجودم هست
هنوز اشک همدردی در چشمان ترم جاریست
که از درون دلم به یادشان
اشک پدرانه می ریزم
.
٭شاید هم همچون یک زن –
با احساس مادرانه
در میان موجهای خون
در رقص عاطفه ها
که به ساز بی موقع غم می رقصند،
هنوز رویای بازگشت پسرم را به خانه
از دست نداده ام
علرغم اینکه جانیان ترسوترینند
ولی شاید شنیدن مرگ فرزند در بندم
فقط یک شوخی ساده زندگی باشد
که جانیان برای آزارم به باد سپردند.
۹سپتامبر ۲۰۲۲میلادی