رهبری و هژمونی پرولتاریا، به جای دیکتاتوری آن
از جملهٔ ترکیبات لغوی «طبقه» در دانشنامههای چپ و لیبرال: منافع طبقاتی، کینهٔ طبقاتی، مبارزهٔ طبقاتی، جامعهٔ طبقاتی، آگاهی طبقاتی، حکومت طبقاتی، منفعتطلبی طبقاتی، آشتیناپذیری طبقاتی، تئوری طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، ساختارطبقاتی، اقشار طبقاتی، انقلاب طبقاتی، عشق طبقاتی و غیره است. انگلیسیها گاهی به طبقه میگویند «قشر». خمینی به کانون نویسندگان میگفت «طبقه». گلوبالیستها به «ملت» میگویند طبقه. سلطنتطلبها به دموکراتها و چپها میگویند «گلوبالیست». کاشف اصطلاح «مبارزهٔ طبقاتی»، مورخین بورژوایی مانند: تیرز، تیری، میگنت، و گویزوت هستند. طبقات یک پدیدهٔ تاریخی در جوامع پیش از سوسیالیستی هستند. مهمترین خصوصیت افراد یک طبقه، رابطهٔ آنها با وسایل تولید در نظام اقتصادی است. در بعضی از جوامع، طبقات اصلی و فرعی وجود دارند. تاریخ جوامع بشری تاکنون؛ به استثناء جوامع اولیه، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است.
در تاریخ بشر، انسان بعد از جامعهٔ اولیه، از مراحل: بردهداری، فئودالی، و سرمایهداری گذشته و اکنون در آرزوی عملی ساختن و ورود به مرحلهٔ جوامع سوسیالیستی و کمونیستی است. مارکسیستها بر این باورند که مبارزات طبقات، نیروی اصلی حرکت و تحولات در جوامع طبقاتی آنتاگونیستی آشتیناپذیر بوده است. جامعهٔ طبقاتی عنوانی است برای جوامعی که در آنان طبقات اجتماعی به شکل آشتیناپذیر مقابل هم ایستادهاند. در جامعهٔ طبقاتی مبارزهٔ طبقاتی یک قانونمندی عینی تحولات اجتماعی و نتیجهٔ ضروری آشتیناپذیری و منافع متضاد طبقاتی ناشی از آن است.
مبارزهٔ زحمتکشان علیه سرمایهداران و استثمارگران موجب آگاهی طبقاتی میشود. آگاهی طبقاتی انقلابی مخالف: ناامیدی، عرفان اعتیادی، خردگریزی، و سوءاستفادههای ابزاری است. آن انعکاس شرایط مادی یک طبقه یا فرهنگ یک جامعه در یک مرحلهٔ تاریخی است که روابط طبقات و اقشار را نسبت به هم مطرح میکند. مارکسیستها بر این باورند که فقط طبقهٔ کارگر میتواند به یک آگاهی علمی نائل آید. آن متکی است به یک جهانبینی ناشی از افکار: مارکس، انگلس، و لنین. هدفش کسب قدرت سیاسی دولتی است. آگاهی طبقاتی پرولتاریا حین مبارزه با ایدئولوژی بورژوازی و حین ایجاد سوسیالیسم، تبدیل به آگاهی سوسیالیستی همهٔ زحمتکشان و آحاد خلق میگردد.
در عصر جدید، بورژوازی مدعی تأسیس یک «امپراتوری ابدی عقلگرایی» شامل شعار: برابری، برادری، آزادی شد که به قول مارکس؛ نتیجهٔ شعار برابری و عدالتش، قانونگذاری بورژوایی شد و به معنی برابری بورژوازی در مقابل قانون است. دولت عقلگرای آن، قرارداد اجتماعی روسو؛ یعنی جمهوری بورژوایی دموکراتیک بود. آگاهی طبقاتی پرولتاریا محصول تضاد اصلی نظام سرمایهداری و عوامل اقتصادی – اجتماعی ناشی از آنست. کمونیستها اشاره میکنند که مبارزه، نیروی محرک تعیینکنندهٔ پیشرفت اجتماعی در جامعهٔ طبقاتی است. در این گونه جوامع آنتاگونیستی و آشتیناپذیر، پرولتاریا و بورژوازی در یک مبارزهٔ آشکار و رو در رو قرار دارند. برای مبارزهٔ طبقاتی باید تفکرات: سیاسی، فلسفی، اقتصادی، و هنری علیه فرهنگ بورژوازی با هم متحد شوند؛ گرچه اندیشههای سیاسی مبارزه، مهمتر از آن دوی دیگر است.
در جوامع استثماری مبارزهٔ طبقاتی محصول قانونمندیهای عینی و منافع طبقاتی و نیروی محرک و مهم پیشرفت اجتماعی است. مارکسیسم – لنینیسم میان ۳ شکل اصلی مبارزهٔ طبقاتی یعنی: مبارزهٔ سیاسی، اقتصادی، و ایدئولوژیک، فرق میگذارد. حزب مارکسیستی باید نمایش اتحاد جنبش کارگری و تئوری کمونیسم علمی باشد. مارکسیستها پیشبینی میکنند که در مرحلهٔ کمونیسم، طبقات در جامعه از بین خواهند رفت ،ولی در مرحلهٔ سوسیالیسم هنوز طبقاتی مانند: طبقهٔ کارگر و طبقهٔ کشاورز؛ به شکل تعاونیهای دهقانی، و اقشاری مانند روشنفکر و پیشهور وجود خواهند داشت. در مرحلهٔ ساختن سوسیالیسم این ۲ طبقهٔ اصلی در وضعیت آنتاگونیستی، آشتیناپذیری،رقابت و مبارزه با هم نیستند.
ولی سرانجام در مرحلهٔ بازسازی کمونیسم از بین خواهند رفت. با روی کار آمدن سوسیالیستها در قدرت، طبقات ضدانقلابی جان بهدر برده میکوشند از طریق: ترور و جنگ داخلی و شایعات ضدکمونیستی سقوط نهایی خود را مانع گردند، یا از طریق فریب تودهها و اختلاط در بازسازی اقتصادی مردم را علیه دولت تشویق کنند. کروش؛ مارکسیست آلمانی و منتقد لنین، میگفت دیکتاتوری پرولتاریا یک «غلط مصطلح» است و به معنی رهبری و هژمونی طبقهٔ کارگر در ادامهٔ مبارزهٔ طبقاتی به شکل جدید است. در مرحلهٔ گذر از کاپیتالیسم به سوسیالیسم هنوز مبارزهٔ طبقاتی وجود خواهد داشت. در مبارزهٔ طبقاتی طبقهٔ کارگر، توجه به تاکتیک و استراتژی مهم است. ماتریالیسم تاریخی – دیالکتیکی اساس فلسفی و نظری آنست.
تا زمانی که هنوز امپریالیسم و نیروهای ارتجاع ضعیف نشده و حالت تهاجمی، فتنه و تخریب دارند، مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و متحدانش برای: صلح، دموکراسی، و سوسیالیسم، اشکال متنوع خواهند داشت. موضوع شوروی بعد از انقلاب اکتبر نشان داد که در مرحلهٔ گذر به سوسیالیسم از طریق رهبری پرولتاریا، ممکن است طبقات سرنگونشده و باقیماندهٔ دولت پیشین برای مدتی مبارزه را به ترور و جنگ داخلی بکشانند. رفرمیستها و اپورتونیستها میکوشند فقط روی مبارزهٔ اقتصادی تأکید کنند و مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک را فراموش کنند. وظیفهٔ مبارزهٔ ایدئولوژیک اینست که ایدئولوژی بورژوازی را عقب براند و طبقهٔ کارگر را برای پذیرش آگاهی سوسیالیستی آماده نماید. این نوع آگاهی باید مانع رشد و اشاعهٔ ایدئولوژیهای ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی و سپاراتیستی بشود و در راه نابودی ایدهآلیسم بورژوایی کوتاهی ننماید.
مبارزهٔ ایدئولوژیک زحمتکشان باید در کنار مبارزهٔ سیاسی و اقتصادی باشد. مبارزهٔ سیاسی برای کسب قدرت و تشکیل دولت جدید، مهمترین فرم مبارزهٔ زحمتکشان علیه دولت: بورژوایی سرمایهداری، سلطنتی، و مذهبی است. رفرمیستها و اپورتونیستهای رنگارنگ؛ مانند اکونومیستها فقط روی مبارزهٔ اقتصادی تمرکز میکنند؛ از جمله از طریق: اعتصاب، و اعتصاب عمومی سراسری که میتواند به مبارزهٔ سیاسی؛ برای سرنگونی دولت مبدل شود. برای آگاهی طبقاتی باید ایدئولوژی سیاسی را وارد فرهنگ زحمتکشان نمود و ایدئولوژی بورژوازی را عقب راند، تا سوسیالیسم علمی بتواند وارد فرهنگ طبقهٔ کارگر شود.
مبارزات سیاسی طبقهٔ کارگر ممکن است از طریق: تظاهرات، انتخابات، شرکت در مجلس، اعتصاب سیاسی، یا حتی مبارزهٔ مسلحانه علیه: افزایش قیمت، افزایش مالیات، افزایش هزینههای نظامی که روی دوش زحمتکشان باشد، انجام گیرد، و مبارزهایست علیه کل سیستم امپریالیستی. حزب کمونیست موظف است از تمام اشکال مبارزه استفاده کند. زحمتکشان از طریق مبارزهٔ ایدئولوژیک با: منافع طبقاتی خود، مسئولیت تاریخی، و وظایف انقلابی خود، آشنا میشوند. فرق بین استراتژی مارکسیست – لنینیست ها، و سوسیالیستهای راستگرا مانند: رفرمیستها، آنارشیستها، و رویزیونیستها، کوشش برای برقراری رهبری و هژمونی طبقه کارگر و روشنفکران انقلابی، در تشکیل دولت و ادارهٔ کشور است.