گذر از
دوزخ ِ پر هول و
پر آشوب و تبی است
پر ز ماران ِ به کین کرده کمین،
و افعیا نی همه رنگ
گوش خوابانده
به ره
از پی کین!
درجهنم دره ای از این دست،
دود ابهام اگر ننشانیم
چه بسا که به خطا پنداریم،
کا ین دو جرثومه هماره به ستیزند با هم
نقشه هامی کشند از بهر هلاک هم
در سر
هر دم!
لیک گر پرده از این شِعبدهها بر گیریم
جنگ این دو باهم
زرگرانه جنگی می یابیم
پی سودی و سودایی چند…
در جهنم،
آری می گویند
بوالعجب جانورانی هستند
که زبیمشان گاه اولی تر
هم به افعی پناه آٌوردن…
پرسش اما این است:
زیر ِ این چهره ی مهر و یاری
که نهان جز دد ِ مردم خواری ست؟!
و اشک تمساح اگر چه جاری ست ،
نه خود ازنفس ِ جنایت کاری ست؟!