ایران به واسطه ی وجود لایه های اجتماعی متعدد، ساختار پیچیده ای دارد. این پیچیدگی خود را در عرصه های گوناگون به نمایش می گذارد، نمونه ی این پیچیدگی را در وقوع ۲ انقلاب در نزدیک به ۱۰۰ سال، وقوع یک کودتای نظامی و خنثی شدن چندین نمونه ی دیگر آن اشاره کرد. نمونه هایی که در جوامع دیگر هر کدامش پروسه های طولانی تری را برای تثبیت، وقوع و یا شکست می طلبد.
این چند لایه بودن تغییر آن را بسیار سخت خواهد نمود، چرا که همواره نهادهایی وابسته با حاکمیت موجود است که بخواهد در صورت ریزش در یکی ، آن دیگری به سرعت جایگزین شود.
این چند لایگی بعد از انقلاب ۵۷ اشکال دیگری به خود گرفت و عمق بیشتری یافت، فقط در عرصه ی نظامی ما شاهد ۳ رسته ی موازی هستیم که حتی در زمان دفاع مقدس نقش های متفاوت خود را به نمایش گذاشتند، ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج در عرصه های گوناگون درجه ی اهمیت خود را بر اساس سیاست گذاری های کلان نظام از یکی به دیگری تغییر می دادند. این تنها عرصه ی نظامی نظام است. در همین راستا ما در عرصه ی اقتصادی و صد البته سیاست نیز شاهد لایه هایی هستیم که گاه در خارج از حاکمیت اند اما تعیین کننده ی سیاست ها هستند.
از همین روی تلاش برای انقلاب – تغییر طبقه ی حاکم – عملا امری است که نمی تواند در کوتاه مدت حاصل شود. شاید اساسا از همین دید است که بسیاری از صاحب نظران، اصلاح و تغییرات در حاکمیت موجود را راه حلی عملی و قابل دسترس تر برای دموکراتیک کردن آن می دانند. این اصلاحات را مردم ایران در دوره ی ۸ ساله دولت سید محمد خاتمی امتحان کردند. اصلاحاتی که عرصه ی های گوناگونی را باید شامل می شد، اما دغدغه ی خاص مردم فقط امور اجتماعی و سیاسی نبود .
پر واضح است که اقتصاد مهمترین دغدغه ی روز و شب مردم بوده و هست، سیاست های اقتصادی دولت اصلاحات به دور از تبلیغات و استفاده از پروپاگاندای رسانه ها بود و حتی ما گاه شاهد ارائه آمار اشتباه از سوی رسانه ملی بودیم، امری که در دولت محمود احمدی نژاد هم همچنان ادامه داشت اما این بار به نفع سیاست های دولت. به هر صورت عدم تمرکز کاندیدای اصلاح طلبان بعد از دولت اصلاحات – دکتر معین – به روی مسائل اقتصادی و سوء استفاده تبلیغاتی جناح مقابل از همین ضعف و دلسرد شدن مردم از اصلاحات، با رای به محمود احمدی نژاد می رفت که حداقل فضای اصلاحات را بمیراند و در طول ۴ سال اول دولت مهرورز! بارها بر پایان دوره ی اصلاحات و مرگ آن مطلب ها نوشته شد. اما اقبال مردم از انتخابات ریاست جمهوری دوره ی نهم نشان داد هنوز مردم به صندوق سفید رای به عنوان راهی کم هزینه ی برای تغییر سرنوشت خود باور دارند.
تجربه ی دوره ی هشتم انتخابات ریاست جمهوری ثابت کرده بود که تقلب در مشارکت حداقلی بسیار آسان خواهد بود و حتی وزارت کشور دولت اصلاحات با همه ی راه کارهای خود نتوانست سیستم از پیش مهندسی شده ی ریختن رای به نفع یک کاندیدا را خنثی کند. حتی نامه ی مبسوط سید محمد خاتمی در آخرین روز ریاست جمهوری اش به سید محمود هاشمی شاهرودی رییس قوه ی قضاییه وقت در مورد تقلبات انتخاباتی مثل بسیاری دیگر از این شکایت ها به بایگانی دستگاه عدلیه روانه شد. با این تجربه حضور حداکثری اولین هدف نیروهای اصلاح طلب بود که ضریب تقلب را به کمترین درصد موجود برساند و تنها راه پیروزی در انتخابات را برای جناح مقابل کودتای انتخاباتی قرار دهند که چنین هم شد.
بعد از کودتای انتخاباتی مردم اما به دنبال برگه هایی بودند که به صندوق ها ریخته بودند، اینجا بود که ‘موج سبز به ‘جنبش سبز’ بدل شد که تنها طرفداران مهندس موسوی را شامل نمی شد، در این راه طرفداران شیخ مهدی کروبی و حتی بسیاری را که حتی در انتخابات به هر دلیلی شرکت نکرده بودند شامل شد. درست همین جا بود که شعار ‘ رای من کجا است’ به زودی به ‘حق من کجا است’ بدل شد. تبدیل شعار نشان از تغییر در جنس جنبش را نیز با خود همراه داشت. تغییری که مفاهیم کاملا نوینی را نیز با خود وارد عرصه ی سیاست ایران کرد. رفورمیست های انقلابی، سبزهای برانداز و چندین نمونه ی دیگر که در ظاهر ترکیب واژه هایی کاملا متضاد می نمایند. البته هیچ گاه نمی توان واژه های کلاسیک را به عنوان قانونی تغییر ناپذیر در نظر داشت که اگر چنین شود درست مشکلی را به وجود می آورد که گریبانگیر بخش عظیمی از نیروهای اپوزیشن برون مرز است، اما نسل امروز به خوبی با درک آموزه های سیاسی – اجتماعی به بازتعریف آن پرداخته و فصل نوینی از سیاست ورزی را در درون و برون مرز رقم زده اند.
یکی از مهمترین تغییرات در تعاریف را می توان در واژه ی انقلاب یافت، واژه ایی که بسیاری از جوانان را از خود هراسان می کند، به واقع تغییر ناگهانی طبقه ی حاکم با اعمال قهر انقلابی برای اکثر جوانان ایران امروز امری است که با ترس بیان می شود، چرا که آنان تجربه های تلخ اعمال این قهر انقلابی را در تاریخ به وضوح دیده اند و به همین جهت بخش وسیعی از آنان مبارزات مسالمت آمیز را هم تاکتیک و هم استراتژی مبارزه ی خود علیه دیکتاتوری قرار داده اند. اکثریت مردم خشونت گریز شده اند چرا که می دانند خشونت خشونت به بار می آورد و دستگاه سرکوب حاکمیت اقتدارگرا با در دست داشتن تمام ابزار های سرکوب، ماشین آدم کشی خود را وسیع تر از اینکه هست به کار خواهد انداخت.
شهادت آقا سلطان ها و اعرابی ها هم باعث خروج مردم از حرکت های مسالمت آمیز نشد، در همین مسیر البته باید توجه داشت که ما وقتی از مبارزه ی مسالمت آمیز و قیام های بدون خشونت صحبت می کنیم به این معنی است که مبارزین عامل ایجاد و اعمال خشونت نیستند و در همین مسیر دفاع مشروع یکی از حقوق بنیادینی است که می تواند و به نظر من باید مورد استفاده قرار بگیرد.
با این همه وقتی تمام عرصه ها و روزنه های اصلاح بسته و حق اعتراض مسالمت جویانه گرفته شده است ، نمی توان به راحتی حرکت های معترضین را از رادیکال شدن و به سوی انقلاب و ساختار شکنی رفتن دور نگه داشت. در این میان نیروهای اصلاح طلب نیز تعریفی جدیدی از مبارزه خود ارائه می دهند و تغییرات ساختاری مد نظر خود را در سیستمی تعریف می کنند که در بسیاری موارد با خواست های انقلابیون یکی است اما پروسه ی رسیدن به آن بسیار متفاوت است.
اساسا اصلاح طلبان واقعیت های موجود را به رویای یک دست آورد انقلابی ترجیح داده و واقع گرایانه تر از شرایط موجود تعریفی ارائه می دهند و برای دست یابی به آن به روی زمین راه می روند و از طرح شعارهای آرمان گرایانه ایی که در اکثر غریب به اتفاق انقلاب ها حاصل نشده است، خودداری می کنند.
اما نکته ی مهم در مسیر اصلاح طلبی ایرانی این است که این شیوه و این نوع مبارزه هم تعریفی نو و ایرانی دارد و تجربه ای کوتاه، ۸ سال تجربه ی دولت اصلاحات کوچکترین زمان برای شروع این پروسه بود، در این میان اشکالاتی موجود بود که باید از آن تجربه کسب نمود، که مهمترین آن در شعار ‘ فشار از پایین و چانه زنی در بالا ‘ نمود پیدا کرد. مشکل آن بود زمانی که قوه ی مجریه و قوه ی قانون گذاری به دست نیروهای اصلاح طلب افتاد و قدرت بزرگی برای چانه در بالا به دست آمد، نیروهای اصلاح طلب فشار از پایین را رها کردند و با این امید که عقبه ی عظیم رای کافی است تا بخش غیر منتخب حاکمیت را وادار به تمکین خواست مردم کنند. اما همین جا بود که نقطه ی ضعف نیروهای اصلاح طلب شد و مردم را دچار سرخوردگی کرد چرا که آنها هم به این اطمینان سکوت کرده بودند که حداکثر امتیازها در حداقل زمان به دست آید.
این مهم اما پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ شکلی دیگر به خود گرفت و چانه زنی در بالا را به حداقل و فشار از پایین را به حداکثر رساند، البته توجه داشته باشیم هر کدام از این دو در زمان خود مطرح نشود می تواند اثر آن دیگری را کمرنگ و حتی بی رنگ نماید، نمود این استراتژی را می توان در بیانیه ۱۷ میر حسین موسوی یافت که شرایط ۵ گانه ی برون رفت از بحران را ارائه می دهد و اجرای آن را خارج از مذاکره – چانه زنی – می داند، اما شرایط با به گروگان گرفتن و حصر میر حسین موسوی ، شیخ مهدی کروبی و همسرانشان کاملا تغییر کرد. در این میان شرایط پیش روی و انتخابات مجلس فرصتی را پیش می آورد تا با شرکت در پروسه ی انتخابات بتوان مطالبات جنبش را به صورتی وسیع تر بیان کرد.
توجه به این نکته داشته باشیم که شرکت در پروسه ی انتخابات تنها به معنی حضور در رای گیری و انداختن برگه های رای به صندوق نمی تواند باشد. فرض – نزدیک به واقع – انتخابات مجلس شورا به صورتی آزاد برگزار نخواهد شد، اما نیروهای اصلاح طلب به هیچ عنوان اصل نهاد انتخابات را زیر سوال نمی برند و البته در هر انتخاباتی شرکت نمی کنند و عدم شرکت در ان را حتی با شرایط خاص مطرح می کند، در این راستا طرح ۳ شرط سید محد خاتمی برای شرکت در انتخابات را که جدا از ۵ طرح میر حسن موسوی برای برون رفت از بحران نیست در همین راستا است.
اما حمله به سید محمد خاتمی را اساسا خروج دوستان از خواست اصلاح طلبی می بینم، بیان توجیهاتی چون اصلاحات خاتمی محور و متقابل کردن آن با اصلاحات موسوی محور بیشتر پنهان شدن پشت چهره ی میر حسین موسوی است، چرا که او نیز صندوق رای را تنها مرجع واقعی سنجش نظر مردم می داند و کلام سید محمد خاتمی هم غیر از این نیست. متاسفانه بخشی از دوستان به بهانه ی نقد – و گاه انتقام – از دوران اصلاحات اصولی را زیر سوال می برند که اساس یک حرکت رفورمیستی را زیر سوال می برد. البته این موضوع را در نظر باید داشت که شاید بخشی از دوستان از دایره ی رفورم خواهی خارج شده و خواهان ساختار شکنی و تلاش برای وقوع انقلابی اجتماعی شده اند. آنانی که به اصلاحات خرده می گیرند که در شعارهای خود خفته است و عملگرا نیست مرا به یاد جمله ای از مرحوم شریعتی می اندازد که در جواب کسانی می داد که باور داشتند او با حرف هایش انقلاب مردم و سرنگونی سلطنت پهلوی را به عقب می اندازد و عملگرا نیست، گفت : بعضی وقت ها حرف زدن نوعی عمل کردن است، بعضی حرف ها هستند که باعث حرکت در زمان می شوند.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.