ارسطو مرد جهان بود و افلاتون (platon 427-347 پ.م.) مرد خدا. نیچه نوشت “مسیحیت یعنی افلاتون گرایی توده های بیچاره و بخت برگشته”. سیسرو می گفت سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد و افلاتون آن را دوباره از میان مردم به آسمان برد. از نظرسیاسی افلاتون یک مصلح اجتماعی است که خواهان مسئولیت فیلسوفان و روشنفکران در بالای هرم قدرت دولتی است.
فلسفه افلاتون فلسفه عاشقان است ولی باید پرسید معشوقه کیست یا چیست؟ او عشق را کوششی برای رسیدن ابدی به زیبایی می دانست و می گفت عشق جسمی و احساسی باید با عشق فلسفی و فکری واستتیک تعویض گردد. اساس جهانبینی افلاتون متکی به زیباشناسی و نیکوکاری بود. درنظر او عاشقی یعنی عشق به فلسفه، به زیبایی، به شناخت، به حقیقت، به ایده و به عدالت. تنها جایی که زندگی معنی وارزش می یابد مکانی است که انسان را زیبایی ها احاطه کرده باشند. زیبایی باید آدم را به یاد حقیقت بیاندازد.
افلاتون پیرامون حقوق زنان نماینده وضعیت مردسالاری و پاشاگرایی شرقی است. در آثار او هیچ جا سخن از برابری زن و مرد نرفته است. او ارزش واحترام خاصی برای جنس زن قائل نبود و زنان را موجوداتی سطحی و خرافاتی و احساساتی و پرخاشگر و تندخو و ترسو و مردد می دانست و می گفت زنان از نظر تقوا و پرهیزکاری در سطح و پله ای پایین تر از مردان قرار دارند. او زن بودن را نوعی نفرین و لعنت خدایان می دانست و می گفت مردانی که از وظایف خود کوتاهی کردند و ترسو وغیرعادل و زورگو بودند و تسلیم نفس و اراده شدند بعدها بر اساس جریمه و جزای خدایان بصورت زن به دنیا می آیند. او توصیه می کرد در دولت آرمانی آینده بهتر است با کمک قوانین دولتی در زندگی زناشویی مردم دخالت گردد.
افلاتون همچون شاگردش ارسطو در طرح مکتب فلسفی ایده الیسم و متافیزیک یک نابغه بود. بزرگ ترین شاهکار او غیر از نظریاتش درباره دولت و سیاست عقایدش پیرامون ایده بود. به نظر او ایده علت آغازین هستی و وجود است. افلاتون پایه گذار فلسفه ایده الیستی بود و تئوری هایش غالباً براساس فلسفه ایده آلیسم اند. سه چهارم فلسفه سیاسی او پیرامون تئوری دولت و سیاست و عدالت است. او خلاف سوفسطائیان پیش از سقراط که انسان را میزان همه چیز می دانستند، حقیقت را پایه هر قضاوتی بشمار می آورد. به نظر او شناخت یعنی دوباره شناسی و بیاد آوردن مجدد. شناخت هایی که براساس شکل ظاهرجهان و اشیاء باشند نظرات و عقاید شخصی مشاهده گر می شوند. برای سیاست عادلانه، مردم باید با روشنگری و شناخت نظرات گوناگون آشنا گردند.
شاگردان افلاتون قرنها فلسفه و فرهنگ رنسانس و مکتب ایده آلیسم و الهیات مسیجی را تحت تاثیر قرار دادند. افلاتون، چون ارسطو، مسیحیت و اسلام را تا عصر جدید زیر تاثیر خود داشت. افلاتون چون ارسطو یک نابغه ایده آلیست بود. دولت آرمانی وی سبب طرح ده ها اتوپی سیاسی بعدی گردید. گوته می گفت هر چه او بیان کرده در رابطه با نیکی و عدالت و حقیقت و تکامل و زیبایی است.
عشق و علاقه افلاتون نسبت به فلسفه بدلیل سرخوردگی وی از اوضاع سیاسی بحران زده آن زمان آتن و حکم اعدام سقراط بود. نظریه دوجهانی این دنیا-آن دنیای او از طریق مسیحیت، عقیده عمومی در غرب گردید. ایده آلیسم او را نیز مانند مورد ارسطو، رئالیستی می نامند. او در آثارش از سبک و طنز خاص سقراطی برای روشنگری فاصله گرفت و با کمک دیالوگهایش راهی برای طرح موضوعات فلسفی یافت.
افلاتون نوشت که اعدام سقراط توسط دولت اشرافی برده دار آتن به دلیل کوششهای سقراط در راه عدالت و تقوا بود و اعدام وی نشانه سقوط و ابتذال و فساد و شکست های نظامی و سیاسی آن دولت بود، چون سقراط پرسید “چرا باید دو دولت و دو طبقه داراها و ندارها در جامعه وجود داشته باشند؟”
آشنایی افلاتون با سقراط سبب شد که او اشعار ونمایشنامه های تراژدیک خود را بسوزاند و به تحصیل فلسفه بپردازد. از جمله آثار او “دفاعیه سقراط”، “آخرین لحظات سقراط”، “شجاعت و شهامت”، “تقوا”، “خویشتنداری نفس”، “تقوا دانایی است”، “دانش شناخت مجدد”، “جلسه بحث و مهمانی”، “ابدیت روح”، “دولت سیاست ماهیت نیکوکاری”، و “آفرینش جهان” اند. او میان سالهای ۳۴۷-۴۲۷ پیش از میلاد در آتن زیست. آثار افلاتون شامل آموزشهایی پیرامون تئوری شناخت، تئوری روح، جهان شناسی، اخلاق و تئوری دولت و سیاست اند. او در دیالوگهای روشنگرانه اش به انتقاد از دولت و سیاست حاکم و علوم آموزشی آن زمان پرداخت.