جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۴

جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۴

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!
هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد...
۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
سیمون دو بووار: فیلسوف آزادی و پیشگام فمینیسم مدرن
دوبووار در کتاب “جنس دوم” نشان می‌دهد که «زن» به عنوان یک «دیگری» در برابر «مرد» تعریف شده است، نه به عنوان موجودی مستقل. او می‌گوید زنان در طول تاریخ،...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
گسترش اشغالگری در سرزمین‌های فلسطین؛ تداوم نسل‌کشی زیرسایه سکوت جهانی
آیا نهاد های بین المللی که حتی در برابر یک حکم رسمی، مستند و بی‌سابقه ناتوان از اجرای عدالت می باشند، مشروعیت خود را از دست نمی دهند و در...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
ماه مه با عطر بهار میاید
سر می کشند خیزابها، از پیِ موجها، شعله های مواج راه افتادند، هوا آتش می گیرد، آب هم در آتش می سوزد، ققنوس…، از حریق و باد می گذرد.....
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: حسن جلالی
نویسنده: حسن جلالی
در پاسخ به نکاتی از اطلاعیه‌ی سازمان مجاهدین خلق ایران
بهزاد کریمی: گزینش چنین زبانی و امضای پای «اطلاعیه»، رفتاری متفاوت با هنجار تاکنونی این سازمان در قبال غیر خود به تماشا می‌نهد و سایبانی است بر سلامت فضای گفتگو،...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: بهزاد کریمی
نویسنده: بهزاد کریمی
قدرت انکار: چرا کشورها درباره اقدامات خود دروغ می‌گویند؟
این مقاله به بررسی نقش انکار در سیاست بین‌الملل می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه کشورها با انکار مسئولیت اقدامات خصمانه، می‌توانند از تشدید تنش‌ها جلوگیری کرده و افکار عمومی...
۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان رضا فانی یزدی
نویسنده: برگردان رضا فانی یزدی
محاصره غذایی غزه؛ ادامه جنایت علیه بشریت، جهانی شرمسار گرسنگان
یونیسف نیز هشدار داده که بیش از ۹٬۰۰۰ کودک با سوءتغذیه حاد مواجه‌اند. کامیون‌های غذا هفته‌ها پشت گذرگاه‌ها متوقف مانده‌اند. این وضعیت، نتیجه یک حادثه نیست؛ بلکه آشکارا محصول نسل...
۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی

انسان باوری گوهر مارکسیسم

من در واقع به دنبال اين هستم كه به يك سئوال بزرگ خودم پاسخ بدهم كه از كجا اين الگوى فكرى بر چپ ايران حاكم شد؟ مى شود دلايل زيادى آورد و گفت سرچشمه اين ديدگاه از روسيه و نحوه تشكيل حزب توده و تبعيت آن از سياست هاى شوروى بود. مى توان آن را ناشى از بيگانگى روشنفكرانى دانست كه از غرب به ايران آمده بودند. اما نكته ا ى كه مهم است و در اين كتاب بر آن تاكيد خاصى مى شود اين است كه ميل به آزادى و رهايى هر بار و در هر شرايطى با ضرورتى انكارناپذير نيروهاى جديدى را از اعماق جامعه به صحنه روشن آن مى آورد.

از حسن مرتضوى کتاب هاى متعددى خصوصاً در حوزه مارکسیسم منتشر شده است. گفت وگویى که مى خوانید به آخرین کتابى مى پردازد که او ترجمه کرده است: فلسفه و انقلاب، از هگل تا سارتر و از مارکس تا مائو» نوشته رایا دونایفسکایا. این گفت وگو را آقاى مرتضوى پس از پیاده شدن از روى نوار بازنویسى کرده است و حتى پرسشهاى مصاحبه کننده را تغییر داده است. و اگر مى بینید گفت وگو حالت محاوره اى ندارد و بیشتر به یک گفت وگوى مکتوب شبیه است به همین دلیل است.

* پیش از ترجمه این کتاب خانم رایا دونایفسکایا را نمى شناختیم. اما ظاهراً او در جریان هاى فکرى مارکسیسم در قرن بیستم نقش فعالى داشته است. بد نیست از اینجا شروع کنیم.

رایا دونایفسکایا سوسیالیستى آمریکایى و روس تبار است. در ۱۹۱۰ متولد شده است و در نوجوانى همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. در دهه هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادى در جنبش هاى کارگرى و سوسیالیستى شرکت فعالى داشت. یک سال منشى تروتسکى بود اما به دلیل دفاع تروتسکى از شوروى به عنوان دولت کارگرى از او جدا شد. پس از جدایى از تروتسکى تئورى سرمایه دارى دولتى را مطرح کرد که متکى بر مطالعه و بررسى ساختار اقتصادى شوروى و سه برنامه پنج ساله آن حکومت بود.

در دهه ۱۹۴۰ به تعمیق پژوهش انتقادى خود از سرمایه دارى دولتى و مباحثه با روشنفکران چپ ضداستالینیست و اهمیت بازگشت به فلسفه هگل پرداخت. برجسته ترین جنبه نظرى دونایفسکایا این است که با بررسى شالوده هاى هگلى اندیشه مارکس نظریه اى را تکامل داد که بعدها انسان باورى مارکسیستى نام گرفت. در این رابطه وى براى نخستین بار دست نوشته هاى اقتصادى و فلسفى ۱۸۴۴ مارکس و نیز دفاتر فلسفى لنین را به انگلیسى ترجمه و دنیاى غرب را با این آثار آشنا ساخت. در دهه ۱۹۵۰ مکاتباتى طولانى با هربرت مارکوزه و اریش فروم از اندیشمندان مکتب فرانکفورت درباره دیالکتیک داشت که با برخوردارى از تجارب مبارزات کارگرى، جنبش آزادى زنان، جنبش سیاهان و جوانان و بازگشت مداوم به دیالکتیک هگلى دیدگاه انسان باورانه خود را تکامل داد.

* شالوده نظریه انسان باورى مارکسیستى از نظر دونایفسکایا کدام است؟

اصل و اساس این دیدگاه از دست نوشته هاى اقتصادى و فلسفى ۱۸۴۴ مارکس گرفته شده است. دونایفسکایا با جستن دیدگاه انسان باور مارکس در دست نوشته ها، دغدغه نهایى او را نه کمونیسم که تکامل نیروهاى انسان مى داند. بارها در این کتاب مارکس به کمونیسم خام اندیش مى تازد که با توجه صرف به ساختارهاى اجتماعى و اقتصادى، فرد و تکامل نیروهاى او را نادیده گرفته است. از نظر مارکس کمونیسم چیزى بیش از یک وسیله نبوده و قرار هم نبود که به خودى خود مقصود و هدف باشد. این تفسیر به کلى با تفسیر مارکسیسم سنتى از کمونیسم متضاد است. شناخت دیگرى که دونایفسکایا از قرائت آثار جوانى مارکس مى گیرد تاثیر قاطع دیالکتیک هگل بر مارکس است که در آثار دوران پختگى اش نیز نمایان است.

نتیجه نهایى این بود: سوژه انسانى فراتر از هر تغییراجتماعى و اقتصادى به انقلابى مداوم در حال حرکت است. در حالى که هگل تاریخ عینى را چون نمودهاى پى در پى روح جهان مى دانست، مارکس حرکت عینى را بر فرایند تولید استوار ساخت. وى هسته روش هگلى – یعنى خودجُنبى self-movement که از لحاظ درونى ضرورى است زیرا شیوه تکاملِ خود اندامواره است – را در خودکُنشى self-activity پرولتاریا مى دید. این بینش با تشخیص اینکه تولید تعیین کننده است، ریشه پروژه مارکسیستى را در فَعلیت actuality قرار مى دهد. چنانکه مارکس به نحو چشمگیرى در دستنوشته ها بیان کرده است، کارگران یقیناً براى غذا و شرایط کار طغیان مى کنند اما مهم تر از آن به این دلیل که فعالیتِ نوعیِ حیاتیِ آنها یعنى شیوه تکامل آنها به عنوان انسان، از آنان بیگانه یا جدا شده است. بنابراین انقلاب صرفاً سرنگون کردن نیست بلکه تحقق درونى ترین وجود ماست. انقلاب ضرورتاً فرایند آزادى تمام عیار است.

* مى بخشید حرفتان را قطع مى کنم. از تاثیر قاطع دیالکتیک هگل بر مارکس سخن گفتید. این تاثیر چه بود؟

سنت مرسوم دانشگاهى فلسفه را به انتزاعى جدا از جهان واقعى تبدیل کرده است. اما فلسفه از نظر تبار متفکرانى چون دونایفسکایا، درست معناى متضادى مى داد: انتزاع. بله اما از دیدگاهى خارجى و سطحى براى آنکه حرکت امر واقعى درک شود. رابطه اساسى که این دو مفهوم از فلسفه را از هم متمایز مى کند، پراکسیس است، صرفنظر از اینکه اندیشمند تعهد واقعى به دگرگونى واقعیت و رهایى آن را مورد تصدیق قرار مى دهد یا نه. در چنین شرایطى، فلسفه حقیقتاً «اهمیت» خواهد داشت.

از همین جاست که هگل آغاز کرد و مارکس با چیره شدن بر ایده آلیسم هگل، اندیشه او را رادیکالیزه کرد. دونایفسکایا نیز به همین مضمون یعنى حرکت از تئورى به عمل و از عمل به تئورى پرداخت. به زبان فلسفى آنچه در نطفه گذشته قرار دارد حضور آینده است، خواه از آن کاملاً آگاه باشیم خواه نباشیم. حضور آینده که در «اینجا و اکنون» نهفته است، همچنین مشخصه نخستین واکنش خود به خودى است که از لحاظ فلسفى «نخستین نفى» نامیده مى شود. آنچه باعث حرکت به دومین نفى مى شود، خاک برگِ جدیدى براى تکامل آتى است. زنجیرگشایى چشمگیر، خلاقانه و تاریخى مارکس از دیالکتیک همانا خلق خاک برگ جدید بود.

مسلماً این زنجیرگشایى با طرح این موضوع از سوى مارکس آغاز شد که مفهوم هگل فقط به اندیشه مربوط نیست. هنگامى که مارکس قاره جدیدى از تفکر و انقلاب را کشف کرد، وظیفه اى که براى خود تعیین کرد وحدت فلسفه با واقعیت بود. دلیل این وحدت با آشکار ساختن سوژه پنهان – نیروهاى محرک انقلاب آتى – پرولتاریا، و در همان حال تمرکز بر رابطه موجود میان مرد و زن، به عنوان رابطه اى بیگانه شده و بیگانه کننده پدیدار شد، رابطه اى که مى باید به تمامى از ریشه برانداخته شود تا راه براى مناسبات کامل انسانى گشوده شود.

* ما با طیفى از اندیشمندان مارکسیست روبه رو هستیم که خاستگاه هگلى اندیشه مارکسیستى را بررسى کرده اند: متفکرانى چون کارل کرش، گئورگ لوکاچ، اریک فروم و هربرت مارکوزه… تفاوت رویکرد دونایفسکایا با آنان چیست؟

به طور خلاصه در تفسیرهاى آنان گسست میان دوران جوانى و سالخوردگى مارکس مرکز ثقل است در حالى که تفسیر دونایفسکایا تداوم اندیشه هاى انسان باورانه مارکس را در آثار متاخرى چون گروندریسه و سرمایه نشان مى دهد. در حالى که بسیارى از مارکسیست هاى غربى (به استثناى مژاروس و اولمان) مارکس جوان و «فلسفى» را بر مارکس سرمایه ترجیح مى دادند، دونایفسکایا تکاملى پیوسته را در مارکس مى دید. به همین منوال، وى با مقولات اقتصاد سیاسى مستقیماً از دیدگاه منطق هگل برخورد مى کرد بدون آنکه از هدف تحقق آنها عقب نشینى کند.

به گفته وى اقتصادى ترین کتاب هاى مارکس فلسفى ترین کتاب هاى اوست و فلسفى ترین آثار او اقتصادى ترین آنها. در حالى که مارکسیست هاى غربى گرایش داشتند که با بدل شدن به نخبگان به دانشگاه عقب نشینى کنند، دونایفسکایا کارگران عادى را ارزش نهاد و تمام ستمکشان و سلب مالکیت شوندگان را عامل منفیت مطلق دانست. از نظر دونایفسکایا، ما مبارزه مى کنیم تا وجود کامل، هم درونى و هم بیرونى، ستمکشان را تحقق بخشیم. هنگامى که این موضوع درک شود، هیچ دیوانسالارى، هیچ سرمایه دارى دولتى و هیچ سلطه اى نمى تواند به پروژه رادیکال لطمه بزند. براى پیشبرد این هدف، وى همچنین وقت خود را به ساختن سازمانى به نام نیوز اند لترز News and Letters اختصاص داد که ابزار چنین انقلابى بود.

* از وحدت تئورى و عمل نزد دونایفسکایا سخن گفتید. این چیزى است که بعدها در فرانسه هم باب شد و گفتند کارگر باید ابزار بیان را پیدا کند و خودش باید خود را بیان کند….

گمان مى کنم باید میان اینان و نظریه دونایفسکایا تفاوت قائل شد. اوضاع و احوال دهه ۱۹۵۰ را باید در این میان در نظر گرفت. در دهه ۱۹۵۰ به هیچ وجه بقاى سرمایه مسلم پنداشته نمى شد. در آن زمان جهان با امید به رهایى که با بى ثباتى جنگ جهانى جان گرفته بود، شعله ور بود. با رهایى ملت ها یکى پس از دیگرى، از هند گرفته تا ویتنام، غنا، مصر، الجزایر و کوبا، نوعى امید غیرارادى در همه جا مردم را فرا گرفته بود. زمانى که بسیارى از انقلابات به کجراه رفتند و همراه با خود امید میلیون ها نفر به نابودى کشیده شد، رایا دونایفسکایا برانگیخته شد تا از نو به وعده مارکسیسم به عنوان تئورى عام آزادى بیندیشد.

در آن دوران یعنى در دهه هاى ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ وى ضمن تحلیل رویدادهاى بزرگى از دیدگاه انسان باورى مارکسیستى چون پیروزى انقلاب چین، انقلابات رهایى بخش آفریقایى و آسیایى، حوادث ماه مه ۱۹۶۸، آغاز جنگ چریکى در آمریکاى لاتین به مخالفتى همه جانبه با قدرت هاى حاکم هم در شرق و هم در غرب پرداخت. در این دوران چهل ساله وى به نخستین نظریه پرداز سرمایه دارى دولتى تبدیل شد. وى با بررسى نیودیل روزولت در آمریکا، برنامه ریزى دولتى در روسیه و فاشیسم هیتلرى به این نتیجه رسید که روند عمومى تکامل سرمایه دارى در آن دوران همانا سرمایه دارى دولتى بوده است. فضیلت برجسته و پایدار منطقى که دونایفسکایا از آن خود کرده بود در توانایى آن در تایید انقلاب سوسیالیستى بدون تسلیم شدن به این سردرگمى عمومى بود که شوروى ابزار مناسب این اعتقاد است.

این افتخارى است براى دونایفسکایا که مدت ها پیش از بسیارى افراد دریافت که «سوسیالیسم» شوروى تنها در نام یک بدیل سوسیالیستى است. از نظر دونایفسکایا، هیچ کدام از دو ابرقدرت نمى توانستند برنامه اى رهایى بخش که سزاوار آدمى باشد عرضه کنند. تفاوت عمده آنها در شیوه هاى تصاحب محصول مازاد کار استثمارشده است: در حالى که سرمایه دارى بورژوایى غربى آزادى فروش روح فرد را در بازار ارائه مى کند، نوع شوروى بدیل ساختگى اطاعت از انضباط خشک دولت حزبى را فراهم مى آورد. از آنجا که دولت در نظام شوروى هم موتور انباشت و هم وسیله کنترل کار بود، دونایفسکایا اصطلاح توصیفى «سرمایه دارى دولتى» را به آن نسبت داد. این شناخت به عامل اصلى گسست او از تروتسکیسم بدل شد.

* ظاهراً اختلاف اساسى اش با تروتسکیست ها از همین جا ناشى مى شود.

بله. نمى شود گفت کشورى که دست به سرکوب طبقه کارگر خود مى زند و تمامى بنیادهاى اقتصادى اش به شکلى بیگانه با منافع کارگران اداره مى شود دولتى کارگرى است. در حالى که موضع تروتسکى این بود که شوروى به هر حال یک دولت کارگرى است هر چند منحط شده و وظیفه نیروهاى انقلابى را دفاع از آن در برابر دنیاى سرمایه دارى مى دانست.

* یکى از ویژگى هاى دونایفسکایا را مخالفت وى با حکومت هاى کمونیستى مستقر در شرق دانستید. آیا این موضع موجب نمى شد تا با کشورهاى غربى و به ویژه خود آمریکا هم صدا شود.

نخستین شماره مجله گروه نیوز اند لترز در همدلى با شورش کارگران در آلمان شرقى انتشار یافت. و سپس در شماره هاى مختلف آن از طغیان مردم اروپاى شرقى از جمله مجارستان، چکسلواکى و لهستان دفاع شد. این موضعى بود که بسیارى از روشنفکران غیرکمونیست اتخاذ نکردند چه رسد به روشنفکران کمونیست. شخصیت روشنفکرى چون ژان پل سارتر صراحتاً از سرکوب مردم مجارستان توسط قواى شوروى دفاع کرده بود. حمله دونایفسکایا به اردوگاه شوروى به هیچ وجه به معناى قبول داشتن نظام سرمایه دارى نبود. او سخت ترین انتقادها را از همین آمریکا مى کرد و پیوسته مدافع انقلاب بود. اما انقلابى که او منادى اش است از گونه اى دیگر است.

وى جنبش هاى ضد شوروى را در بلوک شرق اشکال بدیعى از قیام پرولتاریا بر ضد نظام سرمایه دارى مى دانست که افق هاى تازه اى را پیش روى جنبش چپ مارکسیستى گشوده اند. در خود آمریکا از قیام مردم ویتنام دفاع و بمباران این کشور را به شدت محکوم مى کند. تا آنجا پیش مى رود که سیاست دولت چین را در قبال ویتنام در جریان جنگ به دلیل عدم همراهى با آن به عنوان شاخص سیاست ارتجاعى دولت چین مى شناسد.

* با توجه به همه این حرف ها مى خواهم بدانم چه ضرورتى باعث مى شود که شما در این روزگار و از میان این همه متفکر و اثر به سراغ این کتاب خاص از این نویسنده بروید؟

فکر مى کنم مسئله مورد بحث این کتاب و کلاً همه کتاب هاى دونایفسکایا خیلى متمایز از شرایطى که چپ ایران گذرانده نیست. هنگامى که روشنفکرانى در این مملکت بوده اند که شوروى، چین، کوبا و حتى آلبانى سرمشق راهشان قرار مى گرفت و تئورى هاى آنان را بدون کوچکترین شناختى از واقعیت موجود پیاده مى کردند و مى خواستند الگوهاى دوران آنها را بر کشور ما تطبیق دهند، یک پرسش براى من طرح مى شود:

چه عاملى سبب مى شود که چنین کنند؟ چه انگیزه اى باعث مى شود که مثلاً در شرایطى که جامعه ایران اساساً یک جامعه دهقانى نبوده بحث ارتش خلقى و محاصره شهرها از دهات به سبک مائو مطرح شود و نسل بزرگى از چپ هاى ایران طرفدار آن شوند؟ چه الگوى فکرى باعث مى شود احمدزاده با ترجمه کتاب رژى دبره تئورى هاى مشخص وى را در شرایط آمریکاى لاتین در ایران پیاده کند و همراه با گروه خود دست به مبارزه مسلحانه بزند، بگذریم از اینکه در اعتبار همان تئورى ها در آن منطقه تجربه چیز دیگرى را نشان داد.

من در واقع به دنبال این هستم که به یک سئوال بزرگ خودم پاسخ بدهم که از کجا این الگوى فکرى بر چپ ایران حاکم شد؟ مى شود دلایل زیادى آورد و گفت سرچشمه این دیدگاه از روسیه و نحوه تشکیل حزب توده و تبعیت آن از سیاست هاى شوروى بود. مى توان آن را ناشى از بیگانگى روشنفکرانى دانست که از غرب به ایران آمده بودند. اما نکته ا ى که مهم است و در این کتاب بر آن تاکید خاصى مى شود این است که میل به آزادى و رهایى هر بار و در هر شرایطى با ضرورتى انکارناپذیر نیروهاى جدیدى را از اعماق جامعه به صحنه روشن آن مى آورد.

به قول مارکس در هر مقطع با نیروهاى جدید و شور و شوق هاى تازه اى روبه رو هستیم: زمانى جنبش هاى کارگرى، گاهى دهقانى، زمانى جنبش زنان، گاهى جنبش جوانان و زمانى دیگر جنبش هاى ضدجنگ. هر بار براى تغییر جامعه و انسانى کردن مناسبات آن نیروهاى جدیدى که هیچ تئورى اى از پیش آن را پیش بینى نکرده است از ژرف ترین اعماق جامعه سر بر مى آورد. چپ ما یعنى همان چپ مارکسیستى که سال ها در این مملکت در تلاش پیاده کردن نظرات دیگران بود به چیزى که توجه نداشت همین نیروها بود. یعنى با الگویى بسته و فرمول هاى برگرفته از کتاب ها به جنگ وضعیتى عقب مانده رفته بود. در این اثر ما شاهدیم که رایا دونایفسکایا با دست گذاشتن بر ریشه هاى هگلى مارکس راه را براى حرکت، تلاش و تغییر دائمى باز مى گذارد و هیچ نقطه پایانى براى آن قائل نیست.

او با بررسى هگل و به قول خودش زنجیرگشایى از او افکارش را زمینى مى کند. هگل بر زمینى خیالى گام برنمى دارد، او محصول تفکر دو هزار و پانصد سال تفکر بشر تا زمان انقلاب فرانسه بوده است.

* نویسنده در این کتاب به هگل فقط به عنوان نیاى مارکس نگاه نمى کند بلکه پس از همه این جریانات به او رجعت مى کند. چه چیزى در هگل دیده و احساس مى کرده و چه جنبه اى از اندیشه هاى او هنوز زنده مانده که دوباره به سراغش مى رود؟

مفهوم مرکزى برگرفته از هگل در این کتاب منفیت مطلق است. در دیالکتیک هگل این مقوله به معناى رشد بى وقفه ایده آزادى است که خود از مفهوم فرآروى ریشه مى گیرد و در آن مقوله اى منطقى مقوله اى پیشین را نفى اما محتواى آن را درک و به مرحله اى بالاتر ارتقا مى دهد. مارکس در نقد دیالکتیک هگلى این مقوله را اصل جنبنده و زاینده مى نامد. «ایده مطلق» که غایت فلسفه هگلى تلقى مى شود در دیدگاه دونایفسکایا به عنوان وحدت تئورى و عمل یعنى یک تمامیت پنداشته مى شود اما این همان جایى است که تازه کار آغاز مى شود. «ایده مطلق» به عنوان آغازگاهى جدید تمام نسل ها را به مصاف مى طلبد تا به طور مشخص چنین آغازگاه جدیدى را براى عصر خویش درافکنند. هر آغازگاه براساس نفى مسیرى که طى کرده ایجاد مى شود یعنى ما هیچ نقطه پایانى نداریم.

دونایفسکایا معتقد است نقطه کلیدى اندیشه مارکس این است که برخلاف سنت رسمى مارکسیستى که جامعه کمونیستى را غایت و فرجام خود مى داند، هیچ پایانى براى حرکت رو به جلو و انقلابى قائل نیست. همین امر در برداشتى که از دیالکتیک به عنوان روش اندیشه وجود دارد تغییرات چشمگیرى مى دهد. ما دیگر با الگویى که از پیش ساخته و پرداخته شده باشد روبه رو نیستیم. هر بار دیالکتیک در این مسیر طى شده و باز طى شده از نو ساخته مى شود. به عبارتى دیالکتیک روش اندیشه نیست بلکه هر بار در خود و براى خود در جریان نوزایى جامعه باید تبیین شود.

تاریخ انتشار : ۱۸ تیر, ۱۳۸۳ ۱۰:۴۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

مطالعه »
پيام ها

جان شما، جان ایران و سوگ شما، سوگ ایران است!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) وقوع این فاجعۀ شوم را به مردم میهن‌مان، به شهروندان بندرعباس و خانواده‌های داغ‌دار و آسیب‌دیده تسلیت می‌گوید. ما در این لحظات سخت همراه و هم‌دوش مردم  بندرعباس سوگوارِ جان‌های از دست رفته و نگران و چشم‌به راه بهبود زخمی‌های این حادثه‌ایم.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

سیمون دو بووار: فیلسوف آزادی و پیشگام فمینیسم مدرن

گسترش اشغالگری در سرزمین‌های فلسطین؛ تداوم نسل‌کشی زیرسایه سکوت جهانی

ماه مه با عطر بهار میاید

در پاسخ به نکاتی از اطلاعیه‌ی سازمان مجاهدین خلق ایران

قدرت انکار: چرا کشورها درباره اقدامات خود دروغ می‌گویند؟