در میدان تقسیم
ازدو هفته پیش من در استانبول هستم و درباره تظاهرات دراین شهر گزارش تهیه می کنم. وقتیکه به میدان تقسیم رسیدم پارک گیزی هنوزدر تصرف تظاهر کنندگان بود. آنها همه خیابانهای مجاور راسنگر بندی کرده بودند و نیروهای امنیتی و محافظین خودشان را سازمان داده بودند و ازافراد این مجموعه دفاع میکردند. و در واقع کسانی که در این مجموعه و در این مرکز اعتراض شهر قرارمیگرفتند احساس بخصوصی به آنها دست می داد. احساس من این بود که دردرون یک موزه برای دموکراسی قدم میزنم. درهرحال و در مجموع مسئول امنیت این منطقه با چپها و ناسیونالیستها بود. همجنس گرایان هم دراین مجموعه بودند؛ آنها پتوهایشان را به مسلمانان مخالف سرمایه داری قرض می دادند. افراد زیادی از خانواده های مرفه هم در این جمع بودند که برای تامین مواد غذایی آنها همکاری میکردند، که در شرایط معمول کمتراتفاق می افتاد. من خیلی سریع مبهوت این جهان کوچک و بسته ای که در اینجا بوجود آمده بود، شدم. چادرهای زیادی برپا شده بودند: چادربیمارستان، چادر داروخانه، چادر نانوایی، چادر محل بازی بچه ها و همچنین چادر محل تمرین یوگا هم دیده می شد.
جمهوری چپاول!
اردوغان نخست وزیرکشورترکیه دریک نمایش حزبی درمیان هوادارن خود طی یک سخنرانی علیه تظاهرکنندگان در پارک گیزی، آنها را افراد چپاولگر نامید. من بندرت درجریان حرفه روزنامه نگاریم، تا این حد به یک جمع یا مجموعه ای فشرده، نزدیک شده بودم. آنها اینجا راتبدیل بە یک مکان بدون قانون کرده بودند. ماشینهای پلیس رابه آتش میکشیدند وازاتوبوسهای شهری به عنوان سنگراستفاده می کردند. درچند روز اول حضورمن درپارک گیزی، تا حدود ٢٠ ساعت را در چادرها بسرمیبردم، حتی بعضی روز ها شایدهم بیشتر از این مدت، در چادرها سر کردم. درپنجمین روز اقامت من در “جمهوری چپاول”، بیشترساعات را در چادرهای مسلمانان ضد سرمایه داری بسربردم. چادرهای آنها درصف مقدم مبارزه بودند که ناگهان ماشینهای آب پاش و نفرات نیروی زمینی ارتش وارد میدان تقسیم شدند. آنها نارنجکهای گازی را به سوی تظاهرکنندگان و داخل چادرهای آنها پرتاب می کردند و در حالیکه به سوی تظاهرکنندگان حمله میبردند و یا آنها را تعقیب میکردند، همزمان دائما فریاد کنان تکرارمی کردند: ما قرارنیست به پارک حمله کنیم، ما باشما کاری نداریم، خیالتان راحت باشد! پارک را به میدان جنگ تبدیل کرده بودند؛ تمام فضای پارک را ابری ازگاز های اشک آور پوشانده بود، من ماسکی همراه نداشتم. ما نمیتوانستیم تنفس کنیم. ما بە سوی چادر بیمارستان فرارکردیم. بعد ازهرحمله و برپا شدن دود و دم و انفجار کپسولهای گازاشک آور، مجروحان را با برانکادهای برزنتی به چادربیمارستان حمل می کردند. بیشترزن ها با آسیبهایی درصورت و چشم های آماسیده مواجه شده بودند و اکثر مردها هم با بالاتنه سوخته. من هم خودم را مورد هجوم احساس میکردم . من ناظر این صحنه ها بودم که چگونه پلیس های جوان کپسولهای گاز را به داخل چادرها پرت میکردند، همان چادرهائی که خودشان مادام میگفتند ما به آنها حمله نخواهیم کرد!
جبهه های متفاوت
حقیقت این است که جبهه ها مشخص شده بودند. معنی فاصله بین اینجا و آنجا کاملا روشن بود. من هم اکنون یک ” چپاولگر ” بودم. من هم اگر فرارنکرده بودم به دست پلیس می افتادم و دستگیرمی شدم. این حمله ها مانند حمله روز جمع آوری میدان که درروزهای بعد انجام گرفت، بگونه ای دور از انتظار با خشونت تمام انجام گرفت، و مجروحین بیشماری ازخود به جا گذاشت. من به شدت از دست اردوغان عصبانی بودم، زیرا که او این میدان را برای خود به یک صحنه تئاتر تبدیل کرده است تا اعمال قدرت کند و خودش را به نمایش بگذارد. ازمطبوعات ترکیه هم خیلی خشمگین بودم که به این وقایع اهمیت نمیدادند و ازآنها گزارش تهیه نمیکردند و همکاری مطلوب، نشان نمی دادند. اما برعکس، افراد تظاهرکننده درمقابل مطبوعات آلمانی خیلی بازبودند وبسیارراحت با آنها تماس میگرفتند ومسائلشان را مطرح می کردند. مردم تظاهرکننده از ما تشکر میکردند که آنها را فراموش نکرده ایم و آنجا در کنارشان هستیم. اکنون من با کمک همکارانم که از نشریات مختلف آلمانی هستند، درهتل محل اقامتمان، یک اتاق گزارش تاسیس کرده ایم. ما باهمدیگر در ارتباط هستیم و در طول شبها با هم مشغول گزارش کردن می شدیم. کسانیکه تا کنون در ” تو یتر ” نبودند، اکنون با آن شروع به کارکرده اند. ما می بایست برداشتها و استنباط خودمان را هر چه سریعتر گزارش می کردیم.
نگاه و نظر خانوادگی
بعد ازدوهفته که با تظاهرکنندگان در میدان تقسیم استانبول بسر بردم، برای اولین بار، عمویم را ملاقات کردم. او یکی از طرفداران سرسخت اردوغان است. او بە من توضیح داد که گرچه تو مدتی در چادرها با تظاهرکنندگان بودی و از نزدیک همه چیزرا دیده ای، اما آنها نمایندگان ما، یا نمایندگان مردم ترکیه نیستند. جالب اینکه پدر من در همان زمان درهامبورگ بود و صحبت ازانقلاب علیه سلطان می کرد! ازطرفی پسرعموی من هم جزو اعتراض کنندگان بود و درهمان چادرها می خوابید. این حوادث و کشمکشها، افکارمردم زیادی را به خود مشغول کرده است و منهم بخوبی میبینم که چطور و تا چه میزان خانواده من را هم در گیرخود کرده و در آن شکاف انداخته است.