بخشی از سخنان پریروز آقای خامنه ای برای گروهی از کارگران، به انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، که تا یکماه و نیم دیگر برگزار خواهد شد، اختصاص داشت. موضوع مرکزی این بخش از سخنان خامنه ای ترسیم ویژگیهای رئیس جمهور آتی، چنان که او می پسندد، بود. سخنان خامنه ای حاوی پیامی آشکار و موهن بود.
مخاطب پیام خامنه ای کسی جز آقای خاتمی نبود. مضمون پیام هم جز این نبود که “من با کاندیداتوری و ریاست جمهوری خاتمی موافق نیستم؛ خاتمی فاقد قدرت و جرأت مملکتداری است و خوب است این را هم بداند که شورای نگهبانی وجود دارد که در صورت آمدن او به میدان، می تواند صلاحیت او را تأئید نکند. اعتراض به نظام انتخاباتی ما هم منطقی نیست”.
تردید نباید داشت که خامنه ای این زاویه برخورد با خاتمی را درست از متن دغدغه های ابراز شدۀ خاتمی برای کاندیداتوری اش برگرفته است. در روزهای اخیر مکرراً از خاتمی این معنا را شنیده ایم که بزرگترین دغدغه اش این است که به میدان آید، اما صلاحیت اش تأئید نشود؛ نه به عنوان دغدغه ای شخصی، بلکه او در بروز چنین وضعی “خطر تعمیق شکاف میان پشتوانۀ اجتماعی اش و حاکمیت” را دیده است. شکافی که می تواند در موقعیت شکنندۀ فعلی به رودرروئیهای قریب الوقوع انجامد.
خامنه ای این دغدغه را دریافته است و بنابراین در سخنرانی خود برای پس زدن خاتمی درست بر این دغدغه انگشت گذاشت. او عمد داشت که مخاطب اش جز خاتمی کس دیگری فهمیده نشود و عمد داشت خاتمی را درجنبه ای از منش اش خطاب گیرد و حتی تحقیر کند که ظاهراً نقطۀ ضعف اصلی او است.
از این قرار خامنه ای به خوشبینی اندکی که به ابراز واقعبینی او در برخورد به اوضاع بحرانی جامعه و الزام رویکردی منعطف نسبت به نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی وجود داشته است، پاسخ رد داد و دیگر تردیدی باقی نگذاشت که سودای یک انتخابات تماماً مهندسی شده را در سر دارد[۱].
این نکته ناگفته ای نیست. نکته مهم اما در این میان اقدام احتمالی آقای خاتمی و مشخصاً پاگذاشتن به میدان انتخابات یا پا پس کشیدن از آن است. قابل پیش بینی است که سخنان خامنه ای، که به نظر می رسد به عمد نیز در دمدمای شروع ثبت نام کاندیداها ابراز شده اند، شخص خاتمی و کسانی را که مخالف ورود پرقدرت اصلاح طلبان به میدان انتخابات اند، در دغدغه ها و استدلالاتشان که خاصه بر پرهیز از تنش متکی اند، راسختر کنند. اما وضع قدری پیچیده تر و حساس از آن است که بتوان به پرهیز از تنش اکتفا کرد. در تمام استدلالاتی که تاکنون اصلاح طلبان را از حضور پرقدرت – یا به عبارتی با حضور خاتمی و نه هر چهرۀ دیگری از آنان – برحذر می داشته اند، و از جمله استدلالهای خود خاتمی، این سؤال مرکزی بوده است: ” اگر خاتمی بیاید، چه خواهد شد؟”. و روشن است که با سناریوپردازیهای مختلف حول این سؤال، این نتیجه که خاتمی نباید بیاید، از آنها استخراج می شده است. اما این استدلالها را با سؤال مرکزی دیگری باید تکمیل کرد: “اگر خاتمی نیاید، چه خواهد شد؟”.
در این جا قصد ترسیم سناریوهای مختلفی که این سؤال در درون خود دارد، نیست. بلکه قصد طرح سؤال تبعی دیگری است: “فرض کنیم خاتمی نیاید. آیا در این صورت در کادر توازن کنونی سناریوئی در مقابل، یا همچون، سناریوهائی که حاکمیت جمهوری اسلامی و خاصه شخص خامنه ای در صدد پیشبرد آنها است، متصور خواهد بود که کشور را بر باد ندهد؟ کار را به تنشهای آبستن جنگ یا فروپاشی اقتصاد و سیطرۀ سرکوب و از این دست نکشد؟ اگر چنین سناریوئی متصور و محتمل باشد، آن گاه این مقدمتاً به عهدۀ مخالفان ورود پرقدرت اصلاح طلبان به میدان انتخابات است، که در عین توضیح مخالفتشان، این سناریوی بدیل را نیز معرفی کنند.
گفته اند و به درستی هم گفته اند که گاه باید رقیب را به تسخیر یک موضع معین ترغیب کرد. ای بسا در برابر از دست دادن آن موضع، موقعیتی حاصل شود که می تواند پیروزیهای بزرگ بعدی را به بار آورد. اصلاح طلبان باید با قدرت به میدان انتخابات آیند. در برابر هر و همۀ سناریوهای خطرآفرین برای کشور، عدم تأئید صلاحیت کاندیداتوری خاتمی آن موضعی است که حسب ضرورت کنونی، می توان حاکمیت را به تسخیر آن ترغیب کرد[۲].
[۱] من پیشتر نوشته ام که این یک سودا است و اصرار خامنه ای برای تحقق یک انتخابات مهندسی شده و در عین حال “پرشور”، تنها با سازشی با اردوی احمدی نژاد ممکن به نظر می رسد.
[۲] سیاستورزی در جامعۀ سیاسی ما ، حداقل در برخی از لایه های آن، چندان ارتقاء یافته است که کارزارهای انتخاباتی را دیگر “شخصیت محور” نکند. باید از هر کاندیدا برنامۀ عمل خواست. “حداقلی ترین” برنامه ای که امروز می توان از کاندیدای ریاست جمهوری خواست، نمی تواند در رأسش خاتمه دادن به تنش حول پروندۀ هسته ای جمهوری اسلامی و به طور کلی تحقق سیاستی عادی و بی تنش در مناسبات خارجی، و از زمره اجزایش نجات اقتصاد کشور از فروپاشی و نیز حراست از حقوق آحاد مردم، خاصه زندانیان سیاسی و باز هم خاصتر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد نباشد.