۱
با خود “م”، زمزمه ای، زمزمه ی نرمی دارم؛
به خانه، به باغچه ی حیات “م” گُلی،
گلی زیبا، گُلی به دور مانده ز ناهنجار دارم،
زین رُو، از زمستانِ سختِ پیش رو، واهمه دارم.
۲
گُلم؛ از هوایِ خوشِ زمستانه، وهم دارم،
می دوم شاد در فضایی نسبتا باز،
لیک از تبِ سختِ این فضایِ ناپایدار وهم دارم.
۳
در پسِ هر زمستان، نوروزها در فهم دارم،
لیک در پسِ هر نوروز، کمی کمتر، سبزه در یاد دارم.
سبزه زارانِ این زمین، در خُمِ عشقِ به نفتْ،
بو وُ رنگِ سیاهِ نفتْ بر تنُ،
“من” جانی آغشته به نفت دارم.
۴
تا به کی لاف زنیم؛ “من طبیعت عاشقم!”؟
آن گُلم مُرد، بس که دود خُورد، دودِ نفتی.
حال گُلی دیگر، گُلی نفتی!!! در باغچه ام.
۵
بهر حفظِ این گُل!!! موشک در جیبشان،
و “من” مشغول قایم باشک م.
و “من”، نِیَم البرزِ تنها،
من “تو” ام، من “ما”یم.
۱۴ فروردین ماه ۱۳۹۵
البرز