ابر تیره، چو سیه کرد افق: ـ نعره زنان!
آبی ژرف فلک را ز میان برد که برد
سایه ی ابر سیه، بر همه ی دشت وزید
همچو شب، رنگ رخِ برگ و خزان برد که برد
بادِ پیچنده چو گرداب بچرخید وزان
هر چه را بر سر ره، چرخ زنان برد که برد
خوی ویرانگر باران چو رها گشت به دشت
هر چه مزرع، ز کران تا به کران برد که برد
دست توده چو به هم وصل شد و جلوه نمود
این تغابن ز سراپای جهان برد که برد
از دل تیرگی ژرف در آمد خورشید
تلخی شوم هوا، پرتو فشان برد که برد
پرتویی از رخ “پویای” حقیقت باید
تا که هر ناحقِ پنهان و عیان، برد که برد