سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۶

سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۶

تیغ خشونت
آن سوی ِشهرِ خاموش / زنی با اندوه خود تنهاست / و‌ فریادش / در گوش‌ ِسنگینِ پر ازدحام سکوت / گم می شود / شهر چشم وجدان / خود...
۶ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
در استقبال از صدور حکم جلب بین‌المللی نتانیاهو و گالانت به اتّهام ارتکاب جنایت علیه بشریّت!
سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) این اقدام جسورانهٔ دیوان کیفری بین‌المللی را می‌ستاید، از آن حمایت می‌کند و آن را گامی چشم‌گیر در جهت تلاش جامعهٔ جهانی برای مقابله با...
۵ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کنگرهٔ بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: کنگرهٔ بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
دروغ و جنگ درسیاست امریکا
هریک از این مراحل پشت سرگذاشتن خط‌های قرمزی است که اصولاً قدرت‌های با مسئولیت به آن می‌اندیشند و به رعایت آن پایبند هستند اما امریکائی‌ها و ناتو غره از پیشرفت‌های...
۵ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: اسد کشتمند
نویسنده: اسد کشتمند
۲۵ نوامبر، روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، تداوم خشونت و نقض حقوق اساسی زنان در ایران
به گزارش مرکز آمار ایران در بهار امسال درمجموع ۱۶ هزار و ۲۶۴ نفر به‌‏ دلیل همسرآزاری توسط سازمان پزشکی قانونی معاینه شده‌‏اند که از این رقم ۱۵ هزار و...
۵ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
يک نیمه‌روز
بوق ماشین آتش‌نشانی در همه جا پیچیده بود اما معلوم نبود که ماشین برای رسیدن به شعله‌های آتش چگونه می‌تواند راه خود را باز کند. راننده تاکسی با مسافری بر...
۳ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزير؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد
دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا،...
۲ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين

بحرانی فراگیر – فتنه چیست و کی تمام می شود

خوانش طبقاتی یا خوانش جامعه شناسانه

تفاوت امپراتوری روم با امپراتوری "پارس" این بود که اولی از تنوع به وحدت رسیده بود، و دومی، وحدتی بود ضد تنوع (مجذوب). در اولی، وحدت اصل نبود، بلکه موقعیتی بود که باید از استقرارش پرهیز می شد، در حالیکه در دومی، وحدت اصل بود، و باید از خدشه به آن پرهیز می شد

تفاوت امپراتوری روم با امپراتوری “پارس” این بود که اولی از تنوع به وحدت رسیده بود، و دومی، وحدتی بود ضد تنوع (مجذوب). در اولی، وحدت اصل نبود، بلکه موقعیتی بود که باید از استقرارش پرهیز می شد، در حالیکه در دومی، وحدت اصل بود، و باید از خدشه به آن پرهیز می شد.

بر این اساس، وقتی شرایطی می شد که رومیها را به سمت وحدت تمام (مجذوب) می برد، بحران نمایان م یشد یا نشانه آن بود. در امپراتوری “پارسها”، وقتی شرایطی می شد که آنها را به سمت تنوع می برد، بحران نمایان می گشت و یا نشانه آن بود. در رومیها، وحدت مفهوم “آرمانی” ویا “عقیدتی” نداشت؛ در حالیکه، در پارسها وحدت مفهوم “آرمانی” و یا “عقیدتی” داشت. “غرب” حاصل نبرد “تایتانها” (خدایان) بود، و نبردی دایمی که همراه با پیروزی موقت یکی بر دیگران بود؛ “شرق” حاصل چنین نبردی نبوده است. در “غرب” خدا حاکمیت آسمان بر زمین بود، در حالیکه در “شرق” خدا حاصل یا حاکمیت زمین بر زمین بود، و یا زمین بر آسمان (سکولاریسم مطلق؟- این اشگال بنیادی خداشناسی و اساسا شکلگیری یا استحاله مذاهب در شرق بوده است). نتیجتا، خدای غربی آسمانی متولد شد و آسمانی ماند، در حالیکه خدای شرقی، زمینی بود و زمینی ماند، و یا به آسمان رانده شد. در اولی، خدا بازمین کاری نداشت چون وجودش سابقه زمینی نداشت، در حالیکه در دومی، پس از تصاحب زمین، بر آسمان حاکم می شود. خدای “شرقی” در تمام جزییات زمینی که خود حاصل تصاحبش بود، دخالت مطلق داشت- اساسا از این دخالت شکل گرفته بود در ذهنیت “شرق”، پدیده ها پس از “شستشو و پالایش”، به ثبت می رسیدند، در حالیکه در ذهنیت “غربی”، پدیده ها ناشسته و پالایش نشده، به ثبت می رسیدند؛ خدایی که جایگاهش آسمانی بود قادر بود همه چیز را “نشسته و نرفته” ببیند، در حالیکه خدای زمینی به آسمان منعکس شده، حاصل “شستشویی و پالایشی” کامل بوده است– شاهان و دربار و حاکمان را شسته و پالایش داده و بعد به آسمان میفرستند که خدایی کند. “مولوی و حافظ” و سایرین، دایما کارشان و حرفشان این بوده است. هردو از مضمون اصالت مطلق وحدت (از دست رفته) حرکت می کنند و در تمنای بازگشت به آن هستند. مولوی صحبت از “بمیرید بمیرید…” میکند- پاک شوید .. پاک شوید تا لایق جانان (کنایه همگانی به خدا) شوید. جهان زمینی محل “جداییهاست (ناپاکیها)- خدای “غرب” چون زیر و روی زمین را دایما می بیند، می داند که حاکم بر همینهاست، در حالیکه خدای “شرق” چنین نیست، خود را مظهر پاکی ها می داند و اساسا حاصل آنها، و درگاهش خلوص مطلق است و تنها چنین خلوصی را می پذیرد. خدای “غرب” خود حاصل “نبرد خدایان” است، و حاکمیت موقت یکی، و تداوم این نبرد ازلی و ابدی، و بهمین دلیل، “تفاوت و نبرد” را ناپاکی نمی شمرد و خود را بری از آن، و پس محتاج به “شستشوگریهای” حافظ و مولوی و مشابهین آنها نیست.

کلیسا این خدا را بزمین آورده بود، “شرقی” اش کرده بود- رنسانس در سیاست از این اتفاق پیشگیری کرد، و خدا نیز به “آسمان خودش” باز گشت.- به این اقدام بخطا “سکولاریسم ” گفته اند، در حالیکه خدا را به “خانه” اش که آسمان بود راندند و میکل آنجلو ها نیز با آثارشان از او تجلیل کردند. در “شرق” خدا از اول سکولار بود، و مشکل این بود که “خدای سکولار” به آسمان رفته بود، و در زمین، “پادشاهان و حکام” خود را وکیل او می دانستند، یا در حقیقت، روح خود را بعنوان خدا به آسمان فرستادند. بهمین دلیل، در شرق خدا نیست که باید سکولار می شد، بلکه باید خدا آسمانی می شد و نه دیگر بعنوان روح شاهان و حکامان – باستانی گری، و شاهی و سلطنت گری، در حقیقت، باید از خدا سلب میشد- اسلام در حقیقت مقهور “خدایان زمینی” شده بود، و سمت آسمانی خدا را فراموش کرده بود – بهمین دلیل، تمام کوششهای علمی و فلسفی را همراه با جنگهای “صلیبی” به کلیسای خدای زمینی شده باخت – این دستآوردها هنگامی شکوفا شدند و مبدل به تمدن جدید که خدای آسمانی که کلیسا بزمین آورده بود دوباره به آسمان باز گردانده شد – و اینچنین، انسان نیز در جایگاه خویش قرار داده شد. باید از “جمع آوری” سلطنت و خدایان زمینی پشتیبانی کرد که این مشگل تاریخی حل شود، و نه در بدر به خراطی اسلام ، دین ستیزی، و اسلام ستیزی پرداخت که عملا راه به جایی نخواهد برد و تنها زنجیره فتنه ها را طولانی تر خواهد کرد و جامعه را در عصر” قربانی انسان” برای خوشنودی و یا فرو نشاندن خشم خدا، نگه خواهد داشت.

 

برخورد ما – مهم نیست در سیاست یا غیر- نیز چنین است- این فرهنگ ماست و جاری در “خونمان”. حتی تمام نظرات و تجربیات “غرب” ( شامل مارکس) را گرفته و با “هفت آب شسته از کینه ها”، وانگه “لایق جانانشان” کرده ایم. برای ما، اصولا، فتنه به مفهوم همین “ناپاکیها و شستشو هاست”.- نه شروع دارد و نه پایان. شاعران ما، در مقابل، تنوع را در اشعارشان به حد “تنهایی زاهدانه” رسانده اند. مولوی در حالیکه از از دست رفتن وحدت می نالد، و همینطور حافظ، اما هردو جمع را تا مرزهای از هم پاشیدگی مطلق می برند – مولوی از این بابت فوق العاده است وقتی که می گوید “هر کسی از ظن خود شد یار من، و از درون من نجست اسرار من”- هیچکس شبیه هیچکس نیست، و این تنها تصوری باطل است که ما مشابه یکدیگر هستیم- اگنوسیتسیزم به بالاترین حد ممکن رسیده است؛ شکاکیت در اوج – ما به گفته “دانش من بجای رسیده است که میدانم که نادانم” ارزش اعلای اوج دانایی را داده ایم و هنوز می دهیم؛ بدینترتیب، ندانستن را ارزش می دانیم و کوشش برای دانستن را “عبث” می دانیم.

قرنها ما از یک پهلو به پهلوی دیگر چرخ زده ایم؛ وحدت گرای مطلق و زاران از “تفرقه” و سوخته در”تمنای”وحدت” (وصال)، و همزمان شکاکان مطلق که “هرکس از ظن خود شد یار دیگری” – سولیپسیسم مطلق.

این فرهنگ “دولت ساز” (استیت بیلدر) نمی تواند باشد زیرا به خود نیز مشکوک است. در تفکیک “دولت” (استیت) از “حکومت” (گاورنمنت)، اساسا، ناتوان است. زیرا، هم از درد مینالد و هم از درمان- درمان را باطل می داند چون درد را “بی دوا” می داند- برایش، نفس بودن هم منشاء درد است و هم خود درد “دردیست ورای مردن که آنرا دوا نباشد.” این سردرگمی، همان حالت حافظ است و “ضد و نقیض” مولوی. “جامه آلوده به می” – ناهوشیاری، مست شکاکیت ناشی از لاادریگری مطلق؛ از سر بازار تا “خانه”- تمنای وصال، و یقین به پاکی. شاید روزی قصدشان نقد و نشاندادن “مشگلات” بوده باشد، اما، در واقع پس از شکست از لشگر غم، بهمان “پایین و بالاکردن در بازار” یا ادامه دادند و یا “عارفانه کرانه گرفتند”.

 

مبارزه اجتماعی و اصولا نقد برای ما هدفش تحول وپیشرفت نیست، بلکه “تعالی” است، و از تعالی مفهوم “پاکی” را مد نظر داریم، و نه “تجزیه و تحلیل مستهلک به بحران رفته، و ترکیب در سطحی بالاتر و سازنده برای جانشینی”. تعالی نیز بمعنی پاکیزگی ذهنی است- روی کاغذ و در کلام – چیزی که با “مقوله ” تقیه هم معنی می باشد. در مبارزه اجتماعی هدف از گرفتن قدرت سیاسی و روش رسیدن به آن اینست که “پاکیزگی” را حاکم کنیم، و هرجا نشد، “تقیه” را شایع کنیم. همیشه حاصل جمع باید یا صفر و یا عددی ثابت شود- موفقیت یا ناکامی، شکست و پیروزی را نیز بر این اساس ارزیابی می کنیم. بهمین دلیل است که “سایتهایمان” فرقی با ورودی زیارتگاه ها ندارند، و افراد بعنوان مظاهر پاکی- معصومیت- نشان داده شده اند، و حتی، نوشته هایی با نام یا امضای افرادیکه پیش از وقایعی که در باره اش نوشته و اظهار نظر کرده اند از جهان رفته اند، نیز منتشر می کنیم. مقالات، بیشتر “قایم موشک” می شوند تا اظهار نظر – همان مشگل “حافظ و مولوی”. نظرات اعتبار ارزشی دارند و آنها را با واقعیت نمی سنجیم، بلکه واقعیت را با نظرات –ارزشها- اندازه می یریم و “املا یا انشاء مانند”، “غلطگیری و تصحیح” (تقیه) می کنیم. در پایان، حاصل جمع صفر یا عدد ثابت است و همگی برابر با عددی بنام “تقیه”. جدا “مرد” می خواهد که اصالت “وحدت نخستین”، و ناله “از دست رفتن آن” و تمنای “سوزان بازگشت به آن”، و بالاخره، هرکسی از ” ظن خود شد یار من” را به جمعبندی برساند. هگل را شاید بتوان بزرگترین مرد “جمعبندی” دانست- او نیز ناتوان است چون “واقعیت” دروغگوست و تقیه گر (لا پوشان) و این، کار تحقیق را اساسا ناممکن می کند، و یا بسیار مشگل. هرکس را مورد “پرسش” قرار میدهد، یا تقیه گراست، و یا بین دو قطب “ادعا و تکذیب” در نوسان است. بعلاوه هگل ، چون مدعی بود که “واقعیت گسترش اندیشه اوست”، می ترسد که او نیز “دروغگو و تقیه گر” از آب در آید- اتفاقی که اگر با آن سر سازش داشت، حتما، عمرش را بپای “جمعبندی اش” نمیگذاشت. سقراط را ارزشی کردن، شوکران نوش کرد، و گالیله را مصداق عینی “بهرحال میچرخد” نجات داد.

اگر نظریه “حفره سیاه” (بلک هول) درست باشد، مولوی و حافظ، و ما در “دهانه بلعنده” آن بوده و هستیم، و هگل “مخرج شکوفنده” آن می باشد. نه بدبینانه و شکاکانه، ما هم زمان و هم مکان را از دست داده ایم، و باید “مشق” را از سرنو شروع کنیم؛ متاسفانه بنظر می رسد که بسیاری اینرا یا نمی فهمند، یا نمی خواهند بفهمند، و یا هنوز به رستگارگری “حافظ و مولوی” و فرهنگ غالب و فراگیرمان مومن هستند- اشگال نظام حکومتی و جامعه یکیست؛ یا حداقل یک ریشه دارند. باید از اتهام زدن و جنگید ن پرهیز کرد، و بفکر عبور از این “حفره سیاه” و خروج از آن شد- خطای بسیار بزرگی است که حکومت موجود را “حفره سیاه” بدانیم؛ اینها نیز بخشی از آن هستند- ضمنا فراموش نکنیم که جهان تقریبا در قعر بحران است – بشر مرزبندی اش را با طبیعت از دست داده است، و این، شاید، بزرگترین بحرانیست که می شناسیم. اگر از “کشتی نوح” درکی کنایه یی داشته باشیم، امروز مشابه آنزمان است، هر کس در این کشتی بنیشیند “هم ماندگار خواهد بود و هم هستی بشر و موجودات دیگر را نیز تضمین کرده است”. جهان خود در حال بلعیده شدن در این “حفره سیاه” است، و از جهتی بنظر میآید که بسوی ما می آید و بخطا اینرا “حقانیت” خود دانسته و ادعا می کنیم “همگان در حال مثل ما شدن” هستند – نه بحران است که دارد فراگیر می شود. آیا ما قادر خواهیم شد نجات بیابیم، و همراه “همگان” از خروجی بگذریم، و یا پاکی را به “آلودگی” باز هم ترجیح داده و تصور می کنیم بدون “نقشه راه و فکر” می شود “به “رستگاری” –خروجی شکوفنده، نایل آمد. و وحشتناکترین وضعیت زمانی است که تصور شود که با “لوله تفنگ” میتوان، در تاریکی “حفره سیاه”، راهی به خروجی پیداکرد (به کی باید شلیک کرد)- خروج از “حفره سیاه” به “نقشه راه و فکر” محتاج است؛ پس “اعتقادی” می باشد، و تا لحظه خروج اصلا “نوری” را نمی توان دید یا رصد کرد که بسوی آن رفت- “حفره سیاه” همان “جهنم کمدی الهی ” دانته است که بر سر در آن نوشته شده بود ” تمام شک و تردیدهایتان را بیرون بگذارید و وارد شوید” – ما نیز باید “حافظ و مولوی و گذشتگان” را جلو این در رها کنیم- باید احساس و تصور و خیال موجوداتی را پیدا کنیم در لحظه یی که بسمت “کشتی نوح” می رفتند و بر آن سوار می شدند.

 

اظهار نظرها و مصاحبات را با کلید مارکس و لنین و طبقات نخوانیم، و با کلید جامعه شناسانه نیز چنین نکنیم- تا روز خروج از “حفره”، تنها باید با این کلید خوانده شوند- تنها “نور” نور “نقشه راه و فکر” است، و “ایمان” به رستگاری خروج از “حفره” – در “حفره” یکی از بزرگترین مشگلات اینستکه تاریک و روشن وجود ندارند که در لبه تلاقی آنها “پی” به چیزی ببریم.

همه از یک چیز می نالند- از تاریکی، و این برابریست – همه باید خلاص شوند.

یک چیز قطعی است که با کلید اول، این وضعیت “انقلاب” می نماید؛ و با کلید دوم، “عدم مطلق”.

بحث و گفتگوها و جانبداریها، متاسفانه، کلید “عدم مطلق” و طرفدارانش را بیشتر مستولی کرده اند.

“انقلاب”، نتیجتا، بعنوان ضد ارزش، بکناری نهاده شده است- و مفهوم ساختن را به تعبیر رذیلانه “خشونت” باخته است.

کسانی که درکشان “عدم مطلق” باشد، اجبارا خشونت طلب و خشونت آفرین هستند- عبرت “مجاهدین”- چون ترس راهنمای آنهاست، و پس تلافی جویی عملشان.

این شرایط، بسیار، مشابه پیش از پیروزی “ناسیونال- سوسیال” هاست و آلمان – دنباله “سازندگی” است.

قبلا، از مرحله “تجربه ایتالیا” گذشته است و از آن با شکست خارج شده است (خرده ناسیونالیسم کوته بین)- “اصلاحات” و پرچمش “ایران مال تمام ایرانیانست” که ما ایرانی میدانیم.

آیا اتصال قدرت سیاسی به “حافظان روحانی اسلام” قادر خواهد بود که “فاجعه” را دفع کند و یا اینکه فاجعه هولناک تر خواهد شد- (ائتلاف ایتالیا و آلمان- خرده ناسیونالیسم و “دنباله سازندگی”).

یعنی کسانی که درکشان “عدم مطلق” است، همه چیز را با هم خواهند “شست و برد”. این نکته متاسفانه در وقایع سالهای اخیر یا دیده نشده است و یا عوضی درک شده است. این همان ” ترس” است که بعنوان علت “به میدان آمدن” مطرح شد. هنوز سایتهایی با استناد به ” گذشته خطا”، اسرار دارند که “مواظب باشید” که ارثیه ها از بین نروند- اینها نیز، از همان کسانی که درکشان “عدم مطلق است” می باشند، منتها با پرچمی و کلامی”دگرگونه”.

آیا در خشونت شرکت داشته و یا خواهند داشت.

تحولات خواهند گفت.

تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت, ۱۳۹۰ ۷:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

تیغ خشونت

در استقبال از صدور حکم جلب بین‌المللی نتانیاهو و گالانت به اتّهام ارتکاب جنایت علیه بشریّت!

دروغ و جنگ درسیاست امریکا

۲۵ نوامبر، روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، تداوم خشونت و نقض حقوق اساسی زنان در ایران

یک نیمه‌روز

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد