در روزگاری که فضای مجازی را پهلوانان بسیاری است، سخن گفتن از جوانمردی در دنیای عینیت، گاه غریب و مهجور می نماید. افرادی که در تمام عمر خود طاقت یک بازجویی جزیی و رخصت لختی ریاضت برای فراغت از کامجویی و فرصت جهدی اندک جهت جَستن از “نازپرورد تنعم” گشتن را هیچ گاه نیافته اند، به نوشتن نسخه های شفا بخش و رهایی بخش مشغولند. جایی که ابو سعید ابوالخیر می گوید: “ما را برای شنودن آورده اند و نه گفتن”، این جماعت را انبان از گفتار پر نمی شود.
اما هاشم خواستار درد را زندگی می کند و در جان پر رنج خود هموار می کند و در دهه ی هفتم زندگی خود انواع محرومیت ها را عاشقانه به سپهر جان خود می نشاند و می نوشاند. استاد مصطفی ملکیان در تفسیری از ۴ شرط خوشی آلبرکامو “زندگی در هوای آزاد، عشق به موجودی دیگر، رهایی از جاه طلبی و آفرینش” آنگاه که به عشق می رسد، آن را داد و دهش بی حساب می نامد یعنی:”بخشیدن همه چیز و فدا کردن همه چیز بدون کمترین میل به دریافت عوض.”
هاشم خواستار در مسیر مبارزه همیشه چنین بوده است. او از دهه ۶۰ تا کنون چند دوره زندان را تجربه کرده است و اکنون نیز که دهه ی هفتم زندگی خود را از سر می گذراند، بیش از ۵ سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان است و در حالی که از بیماری و کهولت سن رنج می برد، محرومیت های دیگری چون ممنوع الملاقات بودن و ممنوع التماس بودن را هم بارها و بارها تجربه کرده اما استوار و ثابت قدم در مسیری که حق می پندارد، لحظه ای پا پس نکشیده است.
در مواجهه با انسانی چون هاشم خواستار یک نکته دست آموز و معلمانه بیش از هر چیز باید محل توجه باشد؛ چه که او برای اندیشه ای که حق می پندارد هر نوع ریاضتی را با رضایت تمام استقبال می کند. اینچنین با شور و حرارت در ۷۱ سالگی به سر بردن و آرمانخواهی تمام را در جان پردرد خویش آفریدن و رنج و ملال را به پشیزی نخریدن و از هزاران دام و دانه ی این جهان پر از حرص جَستن و بسته ی هر دام نویی هر لحظه نشدن و بر تقریر حقیقت ولو به قیمت تشدید مرارت پیوسته گام نهادن و از هجوم هراس افکنان، آنی و لحظه ای نهراسیدن حکایت از اراده ی مستحکمی است که عنایات حق را می توان در این مسیر به عینه دید که موجب شده اندوهی هرگز به دل مردانی چون خواستار رخنه ننماید:
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
چون عنایاتت بود با ما مقیم
کی بود بیمی از آن دزد لئیم
هاشم خواستار از حس دنیوی و نردبان این جهانی رسته و پای در نردبان آسمانی افکنده است. معموری تن را رها کرده و تخریب بدن و ویرانی جسم را برای آبادانی جان انتخاب کرده است:
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس زمعموری تن
صحت آن حس به تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وزهمان گنجش کند معمورتر
پیرمرد چشم و چراغ ماست. ستم بر او را روا ندانیم برای آزادی اش از زندان مطالبه گری را ارج نهیم. از او باید گفت و نوشت و آزادی “خواستار” را خواستار شد. فراموشی گناهی بزرگتر از خاموشی است. بسیاری از ما سالهاست که از یاد برده ایم هاشم خواستار از السابقون جنبش معلمان و از بنیانگذاران کانون های صنفی معلمان در اواخر دهه ۷۰ بوده است. او اکنون بیمار است و زندانی و هم کهولت سن دارد. آزادی خواستار که حق قانونی او و خانواده رنج کشیده ی اوست، همتی معلمانه و غیرتی جوانمردانه می طلبد.
عزیز قاسم زاده لیاسی
زندان لاکان، بند میثاق
یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
منبع: 🆔 @kasenfi