بقول معروف “سالی که نکوست از بهارش پیدا است”، در حالی آیت الله خامنه ای سال ۱۳۹۳ را “سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی” اعلام می کند که سال گذشته، به گزارش رادیو فردا، سال خوبی برای هنرمندان و اهل ادب ایران نبود. در سال ۹۲ تعدادی از هنرمندان نسل قدیم کشورمان در سکوت و یا در کنج تنهایی و فقر در گذشتند و بی مهری های این نظام را با فرهنگ و هنر این سرزمین با خود به گور بردند. به گزارش رادیو فردا “محمود استاد محمد در مرداد ماه سالی که گذشت بعد از مبارزه با بیماری سرطان و آنگونه که نردیکانش میگویند در مبارزه با گرانی و کمیابی داروهای مورد نیازش درگذشت”. وی در ۱۸ سالگی با عضویت در کارگاه نمایش و ایفای نقش خر در تئاتر شهر قصه بیژن مفید کار هنری خود را آغاز کرد. “سعدی افشار هنرمند نمایشهای سنتی در سالهای اخیر نیز در فقر زیست و در نهایت، در سیام فروردین ماه سال پیش به علت عفونت ریه در تهران درگذشت.”
“سال ۹۲ سال چشم از جهان فروبستن جلیل شهناز، از سرشناسترین نوازندگان تاریخ موسیقی ایران نیز بود. او در دهه هفتاد و پس از قتلهای زنجیرهای به نروژ رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند و همچنان نوشت، تئاتر بر صحنه برد و شعر سرود”. در این سال همچنین منصور کوشان -نویسنده و شاعر- احمد ابراهیمی –استاد آواز ایرانی- پروین میکده و پروین غفاری –بازیگران سینما و تلویزیون- و محمود ذوالفنون و بسیاری دیگر از ستارگان آسمان هنر و ادبیات این مرز و بوم در گذشتند و جمهوری اسلامی در برابر وداع این هنرمندان – که عموما از نسل قدیمِ اهل هنر و ادب کشورمان بودند- سکوت پیشه کرد. مرگ خاموش آنان و گذران زندگی با درآمد های ناچیزشان از فعالیت های هنری در واقع انعکاسی بود از سردی و خزان زدگی جامعه هنری ایران در دوران حاکمیت ولایت فقیه و رهبری اسلامی این نظام.
“بهار انقلاب اسلامی” که رهبر آن اعلام می کند “انقلاب و جامعه ی اسلامی برای برقراری ارتباط و ابلاغ مکنونات قلبی خود به مخاطبینش به هنر فاخر و برجسته نیاز دارد.” در حقیقت خزان و برگ ریزانی بوده است برای هنرمندان این ملت. هنرِ مستقل، که گویای احساسات هنری و عشق این هنرمندان به زندگی، انسانیت و فرهنگ و ادب این سرزمین بود، توسط رهبر جمهوری اسلامی به “چیزهای غیرواقعی و دروغ متهم” می شوند. وی می گوید: “هنر اسلامی یعنی هنری که با محتوا و هدفها و آرمانهای اسلامی به وجود بیاید تا بتواند در مقابل آن هنری که انسانها و جوانها را گمراه میکند، بشر را با سرگرم کردن به چیزهایی غیرواقعی و دروغ از آرمانها و ایده های خودش باز میدارد و در صحنه های علمی به ظلم های عالَم کمک میکند، از مظلومین عالم هرگز دفاع نمیکند و در خدمت زر و زور استکبار است، بایستد.” در خزان یک جامعه اسلامی که به گفته رهبر “هنر باید منطبق با موازین اسلامی باشد و انحراف در مسایل هنری به هر شکل که باشد، پذیرفته نیست” طبیعی است که دوران سردی و برگ ریزان هنر مستقل این مرز و بوم به درازا بکشد و جوانه های نو و جدید هنر و ادب امکان شکوفایی نیابند و یا به زیر زمین پناه ببرند.
از دیده رهبر جمهوری اسلامی هنر اسلامی ابزاری است برای عرضه کردن ایده الهای اسلامی و انقلابی؛ وی می گوید: “اگر جمهوری اسلامی حرفی برای گفتن و یا ایده هایی برای عرضه کردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوه ها که همان هنر است، انجام گیرد.” و تاکید می کند که “مفاهیم انقلابی و حماسه های مردمی و آرمانهای انقلاب، وسیعترین عرصه ی جولان ذهن شاعر و هنرمند است.”
در زمینه نقش و جایگاه هنر بحثهای فراوان و گوناگونی مطرح است. از جمله، برخی از هنرِ متعهد، برخی دیگر از هنرِ مستقل و یا “هنر برای هنر” صحبت می کنند. اما جدا از این نظریاتِ مختلف، در این حقیقت نمی توان شک داشت که یک اثر هنری بازتابی است از کشفِ احساس و زیبایی- آنگونه که هنرمند می بیند- و بیانی است از احساسات و روحیات درونی او در برابر این کشف. به این اعتبار می توان گفت که هنر تجلی یکی از متعالی و برترین فعالیت های بشر در عرصه زندگی است، زیرا این نوع از فعالیت با احساسات و شور او برای این حیات پیوند مستقیم دارد. به همین دلیل اثرات هنری و ادبی که با احساسات خالق آنها پیوند خورد باشند همواره نقش موثری در حفظ و دوام احساسات انسانی در روابط اجتماعی داشته اند. تولستوی می گوید: فعالیت هنری بستگی به توانایی هنرمند در انتقال و نفوذ احساسات خود به دیگران و تاثیر پذیری خودش از احساسات دیگران دارد. احساسات “قوی و یا ضعیف”، احساسات “مهم و یا بی اهمیت” و یا احساسات “خوب و یا بد” تنها زمانی می توانند در غالب یک هنر موفق درآیند که خواننده، شنونده و یا نظاره گرِ خود را آلوده بخود سازند. “
از این جهت که هنر چیزی جز تلاشِ خلاقانه هنرمند برای بیان احساسات انسانی نیست، نمی توان تفاوتی اساسی بین احساسات معمولی انسان و احساسات و ذوق هنری قائل شد. نقش هنر در روابط انسانی شبیه یک “کاتالیزاتور”، یا “محرک” و یا “انتقال دهنده” احساسات هنرمند به نظارگران، خوانندگان و شنوندگان خویش است. همانگونه که انسان به اشکال دیگر نیز احساسات خود را به دیگران منتقل می کند. به سخن دیگر هنر تجلی زندگی و حیات انسان از دریچه احساسات و نظرگاهای یک هنرمند است؛ و در حقیقت، هنرمند از این طریق، احساسات و برداشتهای خود را از زندگی و این دنیا با دیگران در میان می گذارد.
حتی می توان گفت که هنر محرکِ زندگی است، به اعتقاد فردریش نیچه هنر در درجه اول محصول ذوب شدن احساس و اَشکال مختلف هنری است که بگونه ای سمبلیک توسط هنرمند ارائه می شوند. وی معتقد بود که ارزش هنر در اَشکال و فرمهای هنری و حتی خودِ هنر (به مفهموم هنر برای هنر) نیست بلکه در این نهفته است که تا چه اندازه یک اثر هنری احساس زندگی را می تواند تقویت کند. بدیده وی هنر در حقیقت محرک و انگیزه بخشی است برای زندگی انسان و بنابراین نمی توان آنرا به اشکال خاص هنری محدود کرد و یا هنر را فقط برای هنر دانست و آنرا پدیده ای خنثی پنداشت.
برخلاف تصور برخی مبنی بر پوچگرا و منفی نگر بودن نیچه، وی اتفاقا هنر را وسیله ای برای مبارزه با بی تفاوتی و پوچگرایی می دانست؛ زیرا معتقد بود که هنرمند با ایجاد یک رابطه احساسی و مثبت با حیات -با وجود حضور مصائب و سختی های زندگی- با شجاعت دست به خلق آثاری هنری می زند؛ و بدین وسیله سعی می کند که به جهانِ در حقیقت بی معنی و بی هدف، معنا بخشد. وی در این رابطه برای نمایشنامه و اثرات هنری تراژیکِ یونان باستان اهمیت بسیاری قائل بود و آنرا سمبل و نمادی از بیان احساسی درک انسانِ آنزمان از حیات می دانست. اثراتی که به همین دلیل تاثیرات شگرف و ماندگاری بر فرهنگ اروپائیان داشته اند.
در دورانهای پس از نیچه که ایده آلهای بزرگ، داستان های بی پایان و بزرگ و اتوپیایی در برابر خورشید واقعیت های سرسخت این زندگی و تاریخ انسان ذوب شده اند و یا در حال ذوب شدن هستند، این سوال میشل فوکو نیز همچنان قابل فکر و طرح است که “اگر هنر بیان زندگی و احساسات انسانی است پس چرا انسان نکوشد که از زندگی خود یک اثر هنری نسازد؟ و همانطور که یک اثر هنری موجودیتی خود مختار – به اعتبار جلوه و بیان احساسات خود مختار هنرمند- دارد، چرا انسان – که در خود مختاری و اصالتش نباید شک داشت- از زندگی خود یک اثر هنری خلق نکند؟
البته در شرایط حاضر برخی از اثرات هنری همانند سایر جنبه های زندگی انسان امروزی، در دورانی که اقتصاد و بازار حرف اول را می زنند، تبدیل به یک کالای تجاری شده اند و قبل از ینکه محرک و کاتالیزاتوری برای انتقال احساسات و معنای زندگی – آنگونه که هنرمند می بیند- باشند، ارزش خود را از مکانیزمهای مرسوم در زمینه بازار و معاملات تجاری، بویژه تبلیغاتی که در این زمینه هزینه می شوند، می گیرند. و یا در نظام جمهوری اسلامی بر اساس اهداف انقلاب اسلامی و نقشی که در تبلیغ اسلام و فرهنگ انقلابی دارند ارزشگذاری و سنجیده می گردند.
اما هنرمندانی که در سالهای حاکمیت ولایت فقیه بر این مرز و بوم در غربت زیستند و در غربت با زندگی وداع گفتند و یا در فقر و تهیدستی در ایران آخوند زده زندگی کردند و حاضر نشدند که اثرات هنری خود را در سبد ایدئولوژی- سیاسی جمهوری اسلامی بفروش بگذارند؛ با زندگی مستقل خود نشان دادند که همانطور که هنر یک اثرِ خودمختار است، هنرمند نیز یک موجود خودمختار و مستقل می باشد. آنان با زندگی و حتی مرگشان نشان دادند که هنر در واقع همان خودِ زندگی است، و اثر هنری در حقیقت تلاشی است برای خلق یک دنیای انسانی تر و مستقل تر، در کنار و در برابر دنیای واقعا موجود.
در دنیای واقعا موجود جمهوری اسلامی اما “شورای مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی” آیین نامه سبک زندگی ایرانیان” را به وزارتخانه ها و نهادهای دولتی ابلاغ می کند، رادیو زمانه در این زمینه می نویسد: “به گزارش دبیرخانه شورای عالی انقلاب سند نقشه مهندسی فرهنگی آماده شده. به گفته محسن پرویز در این سند، برنامههای مدون و مسیرهای مشخص برای دستیابی به اهداف فرهنگی نظام اسلامی که همه جنبهها و شئون زندگی را در بر میگیرد تبیین و ترسیم شده است. به گفته آقای محسن پرویز در نقشه مهندسی فرهنگی مباحثی مانند پیوست فرهنگی، سبک زندگی، جنگ نرم و همچنین ساماندهی مدیریت دستگاههای فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است. نخستین بار آیتالله سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در دیدارش با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از تعبیر «پیوست فرهنگی» استفاده کرد. او در آن دیدار گفته بود: “برخی اوقات ممکن است، تصمیمگیریها و مصوبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی علمی، تبعات منفی فرهنگی در جامعه به وجود آورد که دلیل آن نبود پیوست فرهنگی است”.
در دنیای واقعی جمهوری اسلامی کانون نویسندگان، کانون حامیان “فتنه” معرفی می شود و با مسجد ضرار در صدر اسلام مقایسه می گردد. در دنیای واقعیِ آقای خامنه ای “فعالیت های فرهنگی و هنری مستقل هنرمندان رخنه های بسیار خطرناک فرهنگی” معرفی می گردند. در زیر پرچم این ولایت هنرمندان و ادیبان مستقل ملت ما در تنهایی، غربت، خاموشی و فقر با زندگی وداع می گویند. در دنیای واقعی جمهوری اسلامی هم هنرمندان و هم اثراتشان کم ارزش و بی مقدار جلوه داده می شوند، همانگونه که با مجسمه های برنزی و سرامیکی آقای تناولی به هنگام تخلیه منزل ایشان برخورد شد.
آری، هنر در نزد جمهوری اسلامی فقط سمبل و وسیله ای است برای تبلیغ اسلام و فرهنگ انقلابی، ابزاری است برای “ارشاد” مردم، همانطور که وزارت خانه مربوط به امور فرهنگی در جمهوری اسلامی همواره تحت عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نامگذاری شده است که آن نیز شعبه ای است از “دارالتبلیغ اسلامی” در حوزه علمیه قم. اصولا روحانیت وظیفه ای جز ارشاد و راهنمایی مردم برای خود قائل نیست، که در این میان هنر مستقل که وظیفه ای جز بیان احساس و زیبایی هایی زندگی ندارد، اولین آماج حمله های ارشادگرایانه روحانیت بوده و خواهد بود.