پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۳

پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۳

تمرکز بر حفظ وضع موجود و فروپاشی گفتمان‌ها
انرژی نظام استبدادی ولایت فقیه  در حال حاضر به سمت حفظ وضعیت موجود متمایل است، نه به سوی تغییر ساختاری. اما مجموعه بحران‌های اجتماعی و زیست‌محیطی که هر روز فشرده‌تر...
۱۶ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی جنوبی
نویسنده: علی جنوبی
طرح ترامپ برای غزه؛ تهدید، اشغال نرم و استعمار اقتصادی
سیاوش قائنی: پاسداری از حقوق اساسی و استقلال سیاسی فلسطین تنها از رهگذر حمایت واقعی و نه صوری جامعه جهانی، و تمرکز بر حل ریشه‌ای و عادلانه مسائل سیاسی و...
۱۶ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
مارکس و جست‌وجوی رهایی در عصر سرمایه
مارکس در پسِ تحلیل‌ها، رویایی انسانی داشت: رهایی انسان از بیگانگی، بازگشت او به خویش، و همبستگی‌ای که از دل شناخت و آگاهی برمی‌خیزد، نه از ترس و اجبار. اندیشه‌اش...
۱۵ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
با فردا چه می کنید!
پرچمها دیگر در آتش نمی سوزند، دلواپسان-  زیرپوستی، خوشحالند، جیب های شان پُر از تحریم است، دست می کشم بر پوستِ شب، ماشه، در اینجا... فعال است....
۱۵ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
تداوم کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در هفته‌ی هشتادونهم در ۵۲ زندان، در آستانه‌ی روز جهانی علیه مجازات اعدام
کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام»: شمار اعدام‌ها در یک سال گذشته، از اول اکتبر ۲۰۲۴ تا امروز، به ۱۶۹۵ نفر و از ابتدای سال ۱۴۰۴ در شش ماه و نیم...
۱۵ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام"
نویسنده: کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام"
آنجلا دیویس: مسیر آزادی و مبارزهٔ بی‌پایان او، از جنوب آمریکا تا قلب اروپا!
گروه کار زنان سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت): مبارزات این زن شجاع و آگاه گواه آن‌ست که عدالت جنسیتی، نژادی و اقتصادی همگی در هم تنیده و به هم پیوسته‌اند....
۱۵ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
اختلاف بر سر بودجه, ایالات متحده همچنان در تعطیلی است 
 کارشناسان نسبت به هفته‌ها رکود هشدار می‌دهند. وضعیت اختلاف بر سر بودجه ایالات متحده همچنان در بن‌بست است. هیچ توافقی در کنگره دیده نمی‌شود.
۱۵ مهر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی

بهترین شغل دنیا

امروز جمعە بود. در خانە نشستەبودم. روزهای تعطیل همیشە در من احساسهای متناقضی ایجاد می کنند، هم خوبند و هم بد. خوبند چونکە از محیط کارم دور هستم، و بد از اینکە نمی دانم چکار کنم. البتە من انسانی تنبل و ضد مقولە کار نیستم، تنها اینکە شغلی کە دارم اساسا متناسب ذوق و توانائی های ذاتی من نیست. من دوست ندارم روز تا شب پشت یک کامپیوتر بنشینم و حسابداری کنم. حتی اگر حسابداری هم خواندەباشم. راستش این رشتە هم انتخاب خودم نبود. ملت گفتند در این دورە و زمانە کە همە چیز پول شدە و انواع و اقسام شرکتهای کوچک و بزرگ، دولتی و خصوصی سربرآوردەاند، حسابداری همیشە شغلی قابل اعتماد خواهدبود، شغلی کە می توان تحت هر شرایطی آن را یافت و راحت با حقوق نسبتا بالائی استخدام شد.

و این چنین من هم حسابدار شدم.

اما بیشتر از همە، جمعەها بود کە بە من اثبات می کرد کە وای این جوری هم نیست، و من شغلی مناسب حال خودم ندارم. جمعەها بود کە براستی می فهمیدم هفتەای کە گذشتەبود، چە بیهودە گذشتەبود! روزهای جمعە بودند کە یکدفعە کشف کردم کە زمان چە کوتاە است.  و دیری نمی گذرد کە فردا می آید، دوبارە شنبە می شود و باز بدون اینکە من زیاد متوجە شوم جمعە دیگری می آید. بی وقفە پشت سر همدیگر. و زندگی جلو چشمانم چە بی معنی شد. وای اگر همین جمعەها را هم مثل همیشە بە رفتن بە مراکز بزرگ خرید و انواع و اقسام پاساژهای کوچک و بزرگ اختصاص بدهم، و مشغول کارهای عقب افتادە هفتە شوم،  کارهائی از قبیل رختشوئی، تمیزکردن و جاروکشیدن اتاقها؛ تلفنی صحبت کردن با مادر پیرم کە در آسایشگاە زندگی می کند… آە خدایا چە فاجعە بزرگتری! پس خود زندگی کو؟ شاید تماشای فیلم آخر شب در حالیکە مشغول خوردن پاپ کورن و پپسی هستم بهترین معنای موجود در زندگی باشد، اصلا این خود زندگی است. و البتە با سیگارهایم کە همیشە روی میزاند، و در کنار فندک گازی قراردارند.

امروز تصمیم گرفتم کە در این عادت همیشگی ام تغییری ایجاد کنم، ا اگر فعلا امکان دیدن فیلم آخر شبی وجود ندارد، کاری دیگر انجام دهم. در این مورد زیاد اندیشیدم. راستش زیاد هم نە، چونکە مرتب حوصلەام سر می رفت و حواسم پرت می شد. اما یکهو بە این خیال افتادم کە می توانم روی مبل تکی ام نشستە و از پنجرە بە بیرون نگاەکنم. برای همین مبل را کشان کشان بە کنار پنجرەبردم، پاکت سیگارم را آوردم و از میان شیشەهای براق بە بیرون، یعنی بە کوچە خیرە شدم. و چە کشف عجیبی! و راستی چرا مدتها بود کە من اصلا بە کوچە نگاە نکردەبودم؟ بخودم گفتم شاید علتش کامپیوتر و موبیلم باشد… و یا آهان شغل لعنتی ام!

و چە روز جالبی بود. راستش این بود از کوچە، بر خلاف سابق مردمان زیادی نمی گذشتند. می توانم بگویم کوچە نسبتا خلوت بود. ابتدا خانمی با چادر سیاە عبورکرد. سپس خری با گاری کە بە آن بستە شدەبود، و مردی گاریچی کە مرتب تەریش سفید خودش را می خاراند. بە خودم گفتم مثل اینکە این خر را هنوز نیروهای انتظامی و ماموران شهرداری کشف نکردەاند. و چە خر خوش شانسی! بعد کوچە مدتی ساکت شد. بادی آمد و گردوخاکی بە هوا کرد. ماشینی گذشت کە زنی در آن بە مرد رانندە لبخند می زد. مرد چیزی گفت و لبانش را غنچە کرد. زمان دوبارە ایستاد. و از دور بدون اینکە کسی از کوچە بگذرد، ناگهان صدای همهمە مردم آمد، انگار شعار می دادند. یادم آمد کە این روزها مردم همەاش خیابان بودند و سر مسئلەای انگار با حکومت درگیر بودند.

آرە یادم آمد کە سر کشتن یک خانم جوان شهرستانی بود، مثل اینکە از سقز کردستان، و چە اسم زیبائی هم داشت “ژینا”. بەخودم گفتم مثل اینکە بیچارە را سر هیچ کشتن. و عکسش یادم آمد. آن زلف سیاە شبگونە و چانە محکم و نگاە ملایم. بخودم گفتم زندگی چە زود می تواند بە پایان خود برسد، اگر آدم مواظب نباشد. اگر تنها ارقام را جابجا کند. بویژە اینکە سالهاست کسانی در خیابانها می گردند، و مواظب اند آدمها نکنە هنگام گذر از محلە و خیابان یکدفعە بە کلەاشان بزند شلوارشان را پایین بکشند و همین جوری لختکی بگذرند.

سپس بچەای با مادرش از کوچە گذشت. مادر انگار دست بچەاش را می کشید و عجلە داشت. بخودم گفتم انگار می خواهد سریع بە خانە برسد. مثل اینکە نگران شلوغی ‌شهرە. و سر و کلە جوانی پیدا شد، نە… دو تا. یکی دختر و دیگری پسر. دخترە حجاب نداشت، و با رنگ فشاری چیزی روی دیوار نوشت. پسرە مواظب بود و اطراف را می پایید. دخترە نوشت “ننگ بر این حکومت بچەکش!” بخودم گفتم وای پس بچە هم می کشند. و ناگهان کوچە پر آدمهای با لباس انتظامی و پلیسی شد. با باتومها و چماقهایشان. دو جوان فرارکردند. ولی دخترە انگار ماند. برگشت تا شعاری بدهد کە یکی از پلیسها بهش رسید و با خشونت خواباندش زمین. پسرە برگشت و با پلیسە گلاویز شد کە دیگر پلیسها رسیدند و من دیگر دو جوان را ندیدم.

دوبارە شعار را خواندم، و حال واقعا معنای شعار را توانستم درک کنم. عجب فیلمی! سیگاری روشن کردم و دودش را بە هوای بالا سرم فرستادم. آە لعنت بە کارم! نە، من می بایستی یک کاری بکنم و از این زندگی تکراری و ملال آور نجات پیداکنم. و بە دختر و پسرە فکر کردم کە حالا دیگر نبودند. مطمئنم نە شغلی داشتند و نە کاری. آرە سن کمشان فعلا اجازە نمی داد. پیش خودم گفتم کە آنها برای کار هم می جنگند. شاید کاری مثل مال من. فکر کردم کە آیا واقعا چنین شغلی ارزش جنگیدن را دارد. بە خودم گفتم آدمها برای چیزهائی می جنگند کە بمحض بدست آوردنش دیگر بی معنی می شوند. اما صبر کن! راست راستکی برای کسانی کە چیزی را با جنگیدن بدست آوردەاند، آن چیز براستی بعدها بی معنی می شود؟ سرم درد می گیرد. سیگاری دیگر روشن می کنم.

یادم آمد بە عمرم من برای چیزی توی زندگی ام نجنگیدەبودم، برای همین تصورش دشوار بود. بخودم گفتم بە تو چە! سالهاست میان کوچە و من پنجرەای حائل است. با اینکە شیشەهای روشن و براقی دارد و می شود از درون آن همە چیز را در آن سوی دید، اما باز پنجرە یک پنجرە است و چیزی است میان من و آن بیرون. و براقی و روشنی فاصلەها را از میان بر نمی دارد. گفتم پاشو بیچارە فکر نان کن کە خربزە آب است!

و همانطور کە داشتم پا می شدم یادم آمد کە ما در یک دنیای پست مدرن زندگی می کنیم. دنیائی کە در آن هر کسی هر جوری خواست می تواند زندگی کند، یکی توی خیابان و کوچە می جنگد و از این طرز زندگی کردن لذت می برد، و یکی مثل من هم در خانە، پشت پنجرە در یک روز جمعە نشستە و در فکر تکرار بی معنی زندگی از شغل خودش بیزار می شود. و یکی هم دوست دارد سرکوب کند، بچە مردم را بکشد و زیر لقد لە و لوردەاشان کند. تازە کسی بە فکر من هست کە از دست این حسابداری لعنتی خلاصی پیدا کنم تا من هم بتوانم بە دیگری کمک کردە تا از آن سر کوچە بە سلامتی بگذرد؟

و بشدت معتقد شدم کە آدمها حقیقتهای مخصوص بە خود را دارند، و باید بە آن احترام گذاشت. و البتە پلیس هم باید روزی یاد بگیرد کە بە این حقیقتها احترام بگذارد. هرچند در یک دنیای پست مدرن بە حقیقت پلیسها هم باید احترام گذاشت.

آە، راستی فراموش کردم بە مادرم زنگ بزنم. تلفن را بر می دارم. بوق می زند. کسی آن طرف خط با صدائی لرزان می گوید “الو پسرم، توئی؟” بە خودم می گویم کە حتما بە مادرم خواهم گفت حسابداری یکی از بهترین شغلهای دنیاست.

تاریخ انتشار : ۲۸ فروردین, ۱۴۰۲ ۹:۴۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بنیان‌گذاری حزب توده ایران؛ برگ مهمی از تاریخ مبارزات چپ ایران

اکنون که در کنار بحران‌های کم‌سابقۀ داخلی، تهدیدات بزرگ خارجی نیز علیه میهن ما در جریان است، اهمیت همکاری، هم‌افزایی و هماهنگی همۀ نیروهای ملی و مردمی مترقی برای مقابله با تجاوزگری خارجی، استبداد داخلی و نیز برای مبارزه در راه صلح، عدالت اجتماعی، رفع فقر، تبعیض و فساد اهمیتی برجسته می‌یابد.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

تمرکز بر حفظ وضع موجود و فروپاشی گفتمان‌ها

طرح ترامپ برای غزه؛ تهدید، اشغال نرم و استعمار اقتصادی

مارکس و جست‌وجوی رهایی در عصر سرمایه

با فردا چه می کنید!

تداوم کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در هفته‌ی هشتادونهم در ۵۲ زندان، در آستانه‌ی روز جهانی علیه مجازات اعدام

آنجلا دیویس: مسیر آزادی و مبارزهٔ بی‌پایان او، از جنوب آمریکا تا قلب اروپا!