«هجمه»!
با اتمام مهلت ثبت نام انتخابات حکومتی، معلوم شد که نزدیک ۲۵۰ تن به ستاد وزارت کشور مراجعه و ۸۰ نفر از آنان اجازه یافتهاند در معرض احراز یا عدم احراز صلاحیت شورای نگهبان قرار گیرند. از ریزچثههای نانخور کابینههای متعدد و ادوار مجلس در لیست اسامی که بگذریم، به تعدادی درشتمهرهی متعلق به باندهای مختلف نظام برمیخوریم که دندان طمع برای تصدی کرسی ریاست جمهوری نظام تیز کردهاند. از جمله: جلیلی، لاریجانی، همتی، پزشکیان، احمدی نژاد، حقانیان، صادقی، اسماعیلی، پورمحمدی، نادران، زاکانی، شریعتمداری، جهانگیری، بذرپاش و قالیباف و… که هر یک کم یا زیاد بخشی از بافتار نظام بس متفرق از درون را نمایندگی میکنند و وصل با دستهای از آنند. به زبان کلیله و دمنه، «موش و بقر و پلنگ و خرگوش همه جمعاند» و دستهای نیست که در صف نباشد!
در به صحنه ریختن اینهمه مشتاق «ریاست» مسئله این نیست که هر منصوب از اینها به ریاست رسد، قرار بر باز شدن گرهی است و یا زایش کوهی! در سماوات تیرهی نظام ولایی که ُسکّان امور دست «بیت» است و فرد منصوب نه بیش از آبدارخانهچی، چیزی تغییر نکرده تا کدامین گذشته از غربال منشاء تغییر شود! خامنهای پیشاپیش کُد مجری نوع دلخواه خود را به شورای نگهبان افزار دست سیگنال داده و تکلیف را روشنتر از قبل کرده است: «روسای جمهور آینده باید آن را [رئیسی را] سرمشق قرار دهند»! او اگر آمدن نام این ۸۰ تن را در لیست میپسندد، ماندنشان را اما نه. «شورا» هم دریافته که باید از میان مدعیان، چند نفر همانند رئیسی بماند و باقی مرخص شود! پس سئوال اینست: این به رقص درآمدن جماعت کاندیدا به برکت چشمک زدن «رهبر»، مبین چیست و سبقتجوییها نشانهی چه وضعیتی؟
قطار مجانی، عطاری همهجوره!
اندک تامل بر اسم، سابقه و تعلقات ثبت نام کردهها نشان میدهد سوارشدگان به قطار مجانی «رهبر»، از هر رقماند و به درد جور کردن جنس عطار میخورند: از نزدیک به «بیت»، «موتلفه»، «جبهه پایداری» و مشتقات، تا «بهار» جماعت و «اعتدالیون» و اصلاح طلبان زرد. این نیز در حالی که تعداد نه کمی از اینها قبلاً یا خود از اخذ جواز آویزان شدن به لوکوموتیو باز ماندهاند و یا شاهد خروج اجباری همانندها از قطار شدهاند. اما چون جملگی سرشته با سرنوشت نظاماند، به محض دریافت علامت از سوزنبان، بی هیچ سر از پا شناختنی نخواستهاند لحظهی پریدن به واگن قطار از دست نهند. خوب میدانند که قطار هنوز راه نیفتاده جزو پیادههایند، ولی بر این پندارند که به سرمایه گذاریاش میارزد! بو کشیده و به شم دریافتهاند که لزومی به خرید بلیط نیست و «رهبر» ترش نخواهد کرد اگر سوار قطار مجانی شوند.
ولایت چشمک زده که بیایید و اینها هم آمدهاند؛ حتی اگر در دورههای قبل انگ غیر خودی خورده و ازعرض اندام بازمانده باشند. این مشتاقان اما، اکنون «رهبر»شان را مواجه با مخالفت جامعه و نیازمندِ نمایش تجمیع ولو مقطعی طیف حکومتی میبینند و خود را نیز محتاج نوازشهای وی. یک معامله، ولی نه پایاپا. خامنهای غمزه میآید نه که ناز بخرد. به چیزی کمتر از اطاعت کامل راضی نمیشود و کسی را امتیاز نمیدهد. برای تصمیمگیریهای درشت، شریک بر نمیتابد و برای هیچ کارکن با جربزه و مترصد تغییر مشی، جایی قائل نیست. او را قصد، فقط صحنهآرایی است. در پی مجری مطیع میگردد گرچه بر متن نمایش «ظرفیت» نظام برای مقابله با دشمن. ولی فقیه رسم واقعی ولایت فقیه بجا آورده و میآورد و هم از این رو، فضا را داغ میکند تا به ریش کسانی بخندد که بوی کباب شنیدهاند!
تفرق در لباس تجمیع!
اینهمه هجوم برای ثبت نام، نه نشانهی وفور «کادر» جریانی در جمهوری اسلامی بلکه نمایش بلبشوی بافتاری اشباع از کوتولهها در ساختار آنست. در میان اقسام حکومتها، چه با مدیریت دمکراتیک و چه دیکتاتوری، کجا میتوان آشی چنین شله قلمکار سراغ گرفت؟! این سیاههی کاندیداها، هیچ قرابتی با لیست انتخاباتیهای متعارف در دنیا ندارد که معمولاً محدود به نمایندههای احزاب بزرگ و کوچکی هستند کمابیش دارای جایگاه و پایگاهی در جامعه. ترکیب حاضر مرکب از محافل، دستجات و افراد بی ریشه و حداکثر کم ریشه است. کسانی در آن به ثبت نام شتافتند که بغل گوشی محفلیشان پیشدستانه نام خود را نوشته بود! با همند و در رقابت با هم! ظرف و مظروف به میخورند و این، فراتر از ساختار باندی، نشان از اتمیزاسیونی است حاکی از گسیختگی درون سیستم و تکثیر تفرد در آن.
جمهوری اسلامی از بدو تاسیس، کلکسیون انواع دستجات بود، پراکندگی درونی کنونی اما از جنس دیگری است. گروهبندیهای قبلی، ولو وفادار به شرط رعایت «مقام معظم رهبری»، باز حدی از استقلال و تعلق به هویت معین داشتند. از وصل شدنهای اینها در بزنگاههای جنگ قدرت، کانونهای سیاست شکل میگرفت و چهره نمایی سیاسی مجال مییافت. اما هر چه اختاپوس ولایت بر هر جا از سیاست و اقتصاد کشور سایهی سلطه انداخته، حکومتیها میان خود فزونتر تقسیم شدهاند و بیشتر شخصیت باختهاند. نهادینگی تفرقه در جمهوری اسلامی اینک شکل دیگری یافته است. انواع جزایر و بعضاً هم فقط با چند ده ساکن در خود، نماد باندهاییاند چنگ انداخته بر فلان یا بهمان منبع غارت در کشور. این، سوغات نوچهپروری ولایی است و این منطق ولایت است که مدام خود را برکشد و بقیه را کوتوله کند.
ولایت، گورکن جمهوری اسلامی!
در سیستم ولایی، راس نظام از یکسو دست به تجزیهی نیرو میزند و از سوی دیگر تجزیه شدههای وابسته به خود را جمع میکند! هیچ کانون قدرت سیاسی در خارج از مدار ولایت برنمیتابد و حتی جلوی گرایش به حزبیت ولایی را میگیرد. وضع به نمایش درآمده در جریان ثبت نام کاندیداها، نشانهای مضاعف از زوال این نظام است. وضعیتی که در آن، خامنهای ولی فقیه، هم عامل تفرقه برای بهرهبرداریهاست و هم اتوریتهای برای مهار تفرقه! «کاریسما»ی حاصل ۳۵ سال فرمانروایی ولایی و هر روز با تسلطی بیشتر، اگر چتر تجمیع برای نظام متفرق به حساب میآید، نبودنش در فردا اما، پاشنه آشیل نظام است! خامنهای با وابسته کردن بافتار نظام به منویات «بیت»، تسریع در بی آیندگی آن دارد. هجوم فلهای باندها برای آزمودن شانس در امروز، تمرین دریدن همدیگر در موقعیت خلاء قدرت آتی است!
آری، این جنجال «انتخاباتی» با بسیجی کاذب میگذرد و تا آنجا که به ارادهی عیاربالای ولایت برگردد، آب از آب تکان نخواهد خورد و وضع ساختاری نظام میرا بر همین منوال خواهد بود که هست. عامل تعیینکنندهی سیاست در کشور، انقباض روزافزون نظام است در برابر انبساط «نه!» به جمهوری اسلامی جاری در جامعه. مهم برای نیروی گذار از این نظام، استنباط استراتژیک از وضعیت کنونی حکومت است و پایبندی بر اصل ضرورت تعمیق شکاف میان نظام و جامعهی تحولخواه که رو به ژرفا میرود. پیاده شدن جز چند تن از ۸۰ مسافر قطار ولایی که بقول سهراب سپهری بار سیاست میبَرد تکراری است تازه، سیاستورزی را در گذار از جمهوری اسلامی باید جست. هنر، دیدن پشت آیینهی همهمهی گذرای حکومتی است تا نیاز تدارک سکولار دمکراسی برای فردا در فهم آید و عمل هم به چنین فهمی بشود!
بهزاد کریمی ۱۷ خرداد ماه ۱۴۰۳ برابر با ۶ ماه ژوئن ۲۰۲۴