بیانیهٔ میرحسین موسوی، همراهی با جنبش «زن – زندگی – آزادی»
این روزها کشور ما لحظات بسیار حساسی را سپری میکند. جنبش اعتراضی مردم که از اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱ با قتل مهسا امینی، به دست پلیس گشت ارشادآغاز شد، از همان ابتدا در پیوند با دیگر مطالبات مردم، که حکومت ازپاسخگویی به آنها سرباز میزند، همچنان ادامه دارد. بررسی روند تحولات جامعه حاکی از آن است که حکومت از درک اسباب و علل خیزش عمومی مردم و پیامدهای آن ناتوان است و یا آگاهانه گمان میکند منافعاش در ادامهٔ سیاست ارعاب و سرکوب است. این درک معیوب از دینامیزم درونی تحولات جامعه که ریشه در ماهیت نظام و نگاه ایدئولوژیک آن دارد، اکنون به استقرار ناکارآمدترین ترکیب حاکمیت در تاریخ جمهوری اسلامی انجامیده است که از حکمرانی، سیاست سرکوب آزادیها و عدم پذیرش حقوق شهروندی، و میدان دادن به فساد گسترده و حیفومیل ثروتهای ملی، بهعلاوه نابسامانیهای اقتصادی در اشکال بیکاری، تورم و گرانی، گسترش فقر و فلاکت را برای مردم آورده است. حکومت برای غلبه بر این ناکارآمدی خود که مستلزم پذیرش رأی و نظر مردم و همراه شدن با آنان است، مسیری متفاوت در پیش گرفته و با تقویت نیروهای سرکوب، امر محال همراه کردن مردم را از طریق اعمال فشار بر آنان و مهار اعتراضات دنبال میکند.
طی بیش از ۴۰ سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، تلاش مردم برای متقاعد کردن آن با انجام اصلاحات و تأمین آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی متضمن زندگی شرافتمندانه بینتیجه بوده، و کوششهایی نیز که در این راستا صورت گرفته، به نتایج حداقلی مورد انتظار دست نیافته است. حتی با گذشت ۴ دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی، مردم نتوانستهاند حکومت را به اجرای قانون اساسی ، که خود مشروعیتاش را از آن میگیرد، متقاعد سازند. از این رو آنان خود را اکنون در برابر این پرسش بزرگ میبینند، که آیا نظام جمهوری اسلامی از راهبردی که برای ادارهٔ امور کشور و ارتباط با جهان تدوین کرده و در دست اجرا دارد، صرف نظر کرده و عقبنشینی میکند؟ آیا به رأی و نظر مردم باز میگردد؟ یا همان مسیری را میپیماید که تاکنون پیموده است.
واقعیت این است که از پیروزی انقلاب تاکنون نظام جمهوری اسلامی هر روز فاصلهٔ خود را با مردم بیشتر کرده است و مردم بیشتری هم از حکومت روی برگرداندهاند، به طوری که اکنون اغلب مردم در مقابل سیاستهای ویرانگر حاکمیت قرار دارند. امروز گسل موجود میان حکومت و مردم به اندازهای عمیق و بزرگ است که پر کردن و حتی کاستن از شکاف میان آنان ناممکن، و امید بازگشت حکومت به رأی و نظر مردم از هر زمان دیگری کمتر شده است، به طوری که اغلب مردم در مقابل سیاستهای حکومت قرار دارند، و در چشمانداز تحولات جاری کشور، و در نگاه به ایران آینده، جایی برای آنان، قائل نیستند.
اصرار حکومت به ادامهٔ سیاست سرکوب و کشتار و بیاعتنایی به مطالبات مردم، فساد سیستماتیک و تاراج منابع کشور و تقسیم آن میان اقلیت متصل به هستهٔ مرکزی قدرت، در هیئتهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی، و هر آنجایی که کار و فعالیتی جریان دارد، وسیعترین اقشار و طبقات جامعه را برای متوقف کردن ارابهٔ نابودی کشور و جایگزینی آن با نظامی سازنده و کارآمد، متحد کرده، تا ارادهٔ خود را بر سرنوشت خویش حاکم کنند.
عنصر اساسی و محرک رویارویی مردم با حکومت، علاوه بر عملکرد ناموفق چند دههٔ گذشته آن در زمینههای اجتماعی – فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی، معلول سیاستهای برگرفته از آرمانهایی است که ناسازگار با سیاستهای متعارف در روابط بینالمللی و آرمانهای بشری عصر ما است. حتی اگر این آرمانهای نظام را به مفهوم راهبردها در گفتمان امروز تعبیر کنیم، امید دستیابی به آنها، در جهان امروز توهماتی بیش نیستند، که پافشاری بر آنها تا کنون هزینههای زیادی به مردم تحمیل کرده است. این تفاوت رویکرد مردم با نظام، عمری به درازای عمر حکومت دارد.
با پیروزی انقلاب اسلامی تصور میشد ضرورتها و مصلحتهای حکمرانی، دوگانگی نگاه میان حاکمان و مردم به نفع مردم رقم خواهد خورد و حکومت از عرش اعلاء پا بر زمین میگذارد، و تسلیم واقعیتهای حاکم بر جهان میشود . اما با گذشت بیش از ۴۰ سال از پیدایش جمهوری اسلامی اینگونه نشد، و حکومت همهٔ منابع کشور را به پای رویکرد آرمانی خود هزینه میکند و منافع و مصالح جهان شیعی را بر مصالح ملی ترجیح میدهد. متأسفانه این نگاه حکومت یک پروژه نیست که بتوان برایش پایانی قائل شد، بلکه یک پروسه، یا مجموعهای از پروژههای پیدرپی و بدون پشتوانهٔ مردمی، و در رویارویی با دشمنان قدرتمند خارجی است، که محکوم به شکست است. از این رو مردم با نگاه به گذشتهٔ حکومت، به ویژه در ۵ ماه اخیر به این ارزیابی رسیدهاند، که حکومت ناتوان از اصلاح رویکردهای خود و بازگشت به مردم است. با این ارزیابی، مردم ادامهٔ حیات نظام را مترادف با فقر و فلاکت بیشتر خود و آیندهٔ هولناک برای کشور میدانند و معتقدند که اگر قرار است نظام جمهوری اسلامی با همان فرمان ۴۰ سال پیش رانده شود، که از اقدامات حکومت این چنین بر میآید، متوقف کردن هر چه زودتر حرکت این ارابهٔ مرگ، فقر، گرسنگی، فساد و تباهی حکومت، به مصلحت کشور است.
در موقعیتی که ترسیم شد، آقای میرحسین موسوی مانند میلیونها ایرانی هموطن خود ناامید از بازگشت حکومت به سوی مردم، که عامل و مسبب ایجاد منظومهای از بحرانها درکشور میباشد، و با ادامهٔ سیاستهای مخرب، آیندهٔ تاریکی در برابر آنان قرار داده، راه برونرفت از بحرانها را همهپرسی، ایجاد مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی مصوب نمایندگان مردم میداند که سزاوار حمایت و پشتیبانی است. در این راستا لازم است فعالان مدنی، صنفی و سیاسی و مردم آزادیخواه و عدالتطلب، که از شرایط حاکم بر کشور به ستوه آمدهاند، راههای اتحاد عمل نیل به قانون اساسی برآمده از رأی و نظر مردم را پیدا و به کار بندند. ما بیانیهٔ اخیر ۲۰ تشکل مدنی و صنفی را سرآغاز این اتحاد عمل اقشار و طبقات آزادیخواه، عدالتطلب و سکولار میدانیم، که با پیشنهاد مهندس موسوی هم راستا است. ما اینگونه اقدامات برنامهمحور که تجمیع آگاهانهٔ تشکلها را برای نیل به هدفی واحد فرامیخواند، تدقیق مسیر دستیابی به آن میبینیم که جنبش اعتراضی مردم به آن دست یافته است.
گروه خرداد، هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) – داخل کشور