در قرن بیستم، در سال ١٩٣٩، میان شوروی ها و فنلاند جنگی خونین اتفاق افتاد کە در نتیجە آن بخش هایی از فنلاند بە اسامی کارلیا، سالا و ریباچی در اثر پیمان صلحی کە میان شوروی و فنلاند بستە شد، بە دولت وقت مسکو تعلق گرفت. بە این ترتیب روسها کە از نزدیک بودن مرز فنلاند بە خود در منطقە سن پترزبورگ (لنینگراد)، به عنوان یکی از مهمترین مناطق صنعتی کشورشان، نگران بودند، علیرغم تلفات سنگینی کە در این جنگ متحمل شدند اما توانستند با ضمیمەکردن مناطقی چند بە خاک خود بنوعی بر نگرانی های ژئوپولیتیکی خود فائق آیند. البتە ترس استالین در آن زمان از هیتلر بود کە جنگ و فشار علیە همسایەهای خود را آغاز کردەبود.
و حال بعد از نزدیک بە یک قرن تقریبا همان تجربە، اما این بار بە طریقی دیگر در مورد اوکراین تکرار می شود. روسها این بار، نگران پیوستن اوکراین بە ناتو و تحرکات نظامی این بزرگترین پیمان نظامی جهانی در مرزهای خود بودند. و این بار هم باز بعد از پیشنهادات مکرری کە بە دولت کیف در خصوص عدم پیوستن بە ناتو و اتخاذ موضع بی طرفی از طرف این کشور دادند، بعد از دریافت واکنشهای منفی از طرف دولت اوکراین، تصمیم بە دخالت مستقیم نظامی گرفتند.
اگر مبنا را تجربە جنگ زمستان ١٩٣٩ و درخواستهای روسیە، مبنی بر استقلال مناطق شرقی اوکراین قرار بدهیم، می توان حدس زد کە بە احتمال زیاد این بار نیز تقریبا همان تجربە قرن پیشین تکرار خواهد شد، البتە با این تاکید کە قبلا در سال ٢٠١۴، شبەجزیرە کریمە در یک حملە برق آسا بە اشغال ارتش این کشور درآمدە بود.
استراتژی روسها، چە در زمان استالین و چە در زمان حال، بر رسم عجیبی استوار است: رسم تسخیر خاک و الحاق سرزمینهای دیگر بە کشور خود! گوئی روسیە پهناور کە اولین جایگاە جهان را از لحاظ وسعت خاک بە خود اختصاص دادەاست؛ در دوران نوین هم عظمت، امنیت و قدرت خود را در گستردگی خاک می بیند و کاملا بە این اصل کلاسیکی متعهد است. کشوری کە از اندیشە قدرت نرم بشدت غافل است و روی آن بازی جدی ای نمی کند.
شریک دیگر این بازی ترکیە است کە در مناطق کردنشین عراق و سوریە دست بە همان بازی زدەاست. گوئی روح امپراطوری های قدیمی کە با پیمان وستفالی و پیدایش ناسیونالیسم بە گور سپردە شدەبود از آرامگاە تاریخی خود برخاستەاست و بە مصاف پدیدە ‘دولت ـ ملتی می رود کە آن هم در دوران کنونی با مشکلات عدیدەای مواجە شدەاست.
اگر روسیە بتواند در حملە نظامی بە اوکراین، دستاوردهای خود در جنگ زمستان را تکرار کند بە یک تغییر کلاسیکی و مهم در منطق مسلط موجود در جهان دست زدەاست. اما در همان حال باید گفت همانگونە کە استالین با حملە خود بە فنلاند، روح انترناسیونالیستی لنین را در دادن استقلال بە این کشور از میان برد و برای همیشە فنلاند را از روسیە دورکردە و بە غرب چسباند، بی گمان با حملە پوتین بە اوکراین نیز همین تغییر در روحیە مردم اوکراین حاصل خواهد شد. روسیە در واقع با این حملە، ضربە سنگینی بە همبستگی و نزدیکی تاریخی میان مردم دو کشور روسیە و اوکراین زدەاست.