چند سالی بیش از خیزش بهار عربی نمیگذرد. خیزشی با آرمانهای متعالی مردمی، مترقی ، عدالت خواه و سکولار بر گامهای میلیونها مردمی که بازوهای خویش را در هم حلقه کرده، به خیابانها آمده و خواهان پرواز بسوی طلوع آفتاب صبحی نوین بودند. نسلهای نوینی از زنان، جوانان، روشنفکران، زحمتکشانی که خواهان زندگی بهتری برای خویش و فرزندان خویش بودند، به خیابانها آمدند تا تحولی نوین در راستای آینده ای بهتر را رقم بزنند. نسلهایی که بر تکنولوژی نوین انقلابی اطلاعاتی اینترنتی و رسانههای مجازی مجهز بودند، یکی یکی دیوارهای پوسیده دیکتاتوری ، استبداد، خفقان را در هم می شکستند تا بنیانهای نهادهای مدرن و نوین مدنی انسانی را پی ریزی بکنند.
جنبش بهار عربی ناخود آگاه انسان را از یک طرف به یاد خیزش دموکراتیک و عدالت خواهانه نسل جوان و تحصیل کرده ایرانی در سالهای پنجاه و پنج تا پنجاه و هفت می اندازد. نسلهای نوینی که خواهان آینده ای آزاد تر، عادلانه تر، سعادتمند تر و مترقی و متمدن تری برای خویش و آیندگان خویش در ایران بودند. چطور شد که از بطن چنین جنبشی در ایران، نظامی به ارتجاعی و عقب ماندگی و قهاّری و قساوت و بربریت ولایت فقیه روی کار آمد؟ امروزه روز، ماجرای استراتژی غرب در کشیدن کمربند سبز به نوار جنوبی اتحاد جماهیر شوری سابق، کنفرانس گوادلوپ و تصمیم غرب بر برداشتن شاه ایران از حکومت، تصمیم همان حکومتها در آوردن خمینی از نجف به نوفل لوشاتو و سوار کردن یک ساختار سیاسی اسلامی بر حاکمیت ایران بر همگان آشکار است. تصادم دو استراتژی مردمی مترقی از یک طرف و ارتجاعی خفقان تحفه غرب منجر به غلبه استراتژی آلترناتیو غرب که نتیجه اش حاکمیت ولایت فقیه بود شد.
در همان شرایطی که نسلهای نوین بشریت در کشورهای در حال تحول خواهان رقم زدن آینده ای درخشان برای خویش می باشند، به موازات حرکتها و فداکاریهای مردمی، قطبهای سیاسی بین المللی و در راس آنها کشورهای غربی سرمایه داری کلان به رهبری آمریکا و اروپا، به دنبال تجویز نسخههای سیاسی، تعیین و تحمیل حکومتهای آینده برای این کشورها، تشکیل دادن باندها و دستههای سیاسی امنیتی نظامی ویژه به صورت دستههای نظامی قهار در راستای اجرا و پیاده کردن آمال و اهداف خویش می باشند. آنها نه فقط حکومتها را از قدرت برمیدارند، برای آنها جایگزین و حکومتهای آلترناتیو تعیین می کنند، بلکه آنها نوارهای جغرافیائی و ترکیبهای کشوری، ملی را آنطوری که خود می خواهند روز به روز تغییر می دهند.
در مورد خاورمیانه به صورت مشخص، منافع دولتمداران اسرائیل و جناحهای نفتی نظامی محافظه کار غرب و دوستان دیگر غرب از قبیل عربستان سعودی و دیگر امارات شیخ سالار قرون وسطائی و غیره ، منافع استراتژیک و بلند مدت سوق الجیشی غرب در منطقه نقش تعیین کننده را بازی می کنند. در این زمینهها بر اساس طرحهای آنها می باشد که تعیین میگردد چه کسانی باید از حکومت برچیده شوند و چه کسانی باید جایگزین آنها گردند. در مورد استراتژیهای غرب در منطقه از آنجا که هدف وسیله را توجیه می کند، جهت تامین منافع سیاسی استراتژیک آنها در منطقه، تشکیل سازمانهای قهار سیاسی امنیتی دینی از قبیل القاعده، طالبان، جبهه النصره، و داعش بر پایههای ایدئولوژیهای سلفی، وهابی و شیعه گری افراطی قابل توجیه بوده و تا زمانی که نقشهای ویژه ای از استراتژی آنها را به جای می آورند، بصورت آشکار و یا پوشیده و غیره مورد حمایت و هدایت قرار می گیرند. خطر اینکه دولت روسیه با عکس العملی عینا متقابل به حمایت و سازماندهی شیعیان افراطی در مقابل وهابی سلفیها دست بزند، میتواند بحران موجود را بصورتی مضاعف تشدید بکند.
میلیونها نفر از مردم سوریه هم به دنبال بهار عربی به خیابانها ریختند تا از حکومت سکولار، مدرن ولی دیکتاتوری و امنیتی بشار اسد، به یک حکومتی سکولار، مدرن، آزاد و برابر و عادلانه و دموکراتیک گذر بکنند. مردم سوریه هم قربانیان زیادی در راه رسیدن به آزادی، انسانیت، دموکراسی و عدالت از دست داده و لی همچنان به حرکت قدرتمند خویش ادامه می دادند. اینجا بازیگران بین المللی شطرنج ژئوپولیتیک در منطقه به طرحها و پلانهای ویژه خویش وارد صحنه شده و طبق معمول تمام قدرت مالی، امنیتی اطلاعانی، نظامی و تبلیغاتی خویش را در این زمینه بکار گرفتند. استراتژی آنها در کنار از بین بردن حکومت بشار الاسد، جایگزینی آن با حکومتی اسلامی به شیوه ایران، ولی از نوع سنّی آن بود. تجربههای حمایت قدرتمند و جدی غرب از اخوان المسلمین در مصر، آوردن اسلام گرایان افراطی قرون وسطائی در لیبی، بی اعتنائی در مورد نقش گروههایی مثل الشباب در سومالی و غیره نمونه بارز تلاش آنها در آوردن تمامی خاورمیانه و شمال آفریقا تحت حاکمیت نوع خفیفی از حکومتهای شرعی اسلامی می باشد.
تجزیه عراق به سه جبهه سنّی نشین، شیعه نشین و کرد نشین در شرایطی که قدرت عمده در بغداد در دست جناح شیعهها میباشد، نه تنها نشان از طرح غرب برای تجزیه عراق را نشان می داد، بلکه تشکیل حکومتی طرفدار شیعهها در عراق در حالیکه سنّیها از اشتراک در قدرت به کنار گذاشته شده و مورد آزار و تبعیض قرار می گیرند، خود زمینه را برای شکل گیری تصادمهای دامنه دار و ریشه ای بین شیعه و سنی عراق بشّدت دامن می زد. وقایع بحرین، یمن و عربستان و غیره از یک طرف و قدرت گیری قهارانه و شیاّدانه دار و دسته اردوغان در ترکیه با رویاهای بازگرداندن ترکیه به دوران امپراطوری اسلامی عثمانی با خلافت اردوغان از طرف دیگر، به قطب بندی سه گانه جناحهای سنی ، جناحهای شیعه و جناح روز به روز انسجام یابنده کردها در خاورمیانه شکل و شدت بیشتری می بخشد.
آنچه که مردم سوریه برای خویش می خواستند و آمال و آرزوهای آنها و تلاشهای آنها در زمینه شکل دادن به نهادهای مترقی و مدرن و امروزین جامعه ای مدرن و مدنی و عبور از نظام استبدادی بشار الاسد به یاس و ناامیدی تبدیل شد و در مقابل آنها زیر سیطره حکومت ابوبکر البغدادی و داعش در آمده و از یک طرف اسیر یک حکومت استبدادی قهار قرون وسطائی شدند، از طرف دیگر آنها زیر آتش بمبارانهای طرفین مختلف متخاصم در جهنم آتش و ویرانی جنگ و نابودی با مرگ تدریجی مواجه گردیدند. اختاپوسی که دست پرورده و پروار شده توسط غرب بود و نامش داعش بود، چنگالهای خویش را چنان بر حلقوم مردم فروکرده بود که از بچههای کوچک تا سالخوردگان را در آتش جهنم زمینی نابود می کرد. نه فقط مردم سوریه، بلکه بشریت با هیولای ویرانگری مواجه گردیده بود که بمراتب خطرناک تر و یرانگرتر از حکومت بشارالاسد می باشد. غرب همچنان که در جایگزینی شاه با خمینی اصرار می کرد، در مورد سوریه از طریق مماشات، تظاهر به جنگ، ادامه معاملات نظامی نفتی و غیره را با داعش خصوصا از طریق ترکیه را به قدرت تمام ادامه داده و همچنان به تعقیب استراتژی جایگزینی حکومت بشارالاسد به نوع خفیف تری از داعش که بتوانند با آنها مزاکره بکنند، ادامه می دهد.
این در شرایطی می باشد که حکومت بشارالاسد نه تنها دیگر قدرت سابق را ندارد، بلکه در مقابل واقعیتهای حاضر مجبور به عقب نشینیهای جدی و میدان دادن به ترنزیشن به حکومت جایگزین دموکراتیک گردیده است. دولت و حکومت اسد در جبهه نیروهائی قرار دارد که میخواهند طاعون خوان و مان برانداز داعش را از بین ببرند. در شرایطی که کشورهای ائتلاف غرب که به ظاهر داعش را فقط از طریق بمباران هوائی مورد حمله قرار می دهند، وجود نیروهای زمینی برای براندازی داعش به یک نیاز ضروری استراتژی سیاسی روز تبدیل گردیده است، ارتش و خصوصا نیروهای زمینی دولت اسد میتوانند در این زمینه نقش کلیدی ایفا بکنند. نه تنها غرب در مقابل یک چنین استراتژی بی اعتنائی کامل نشان می دهند، بلکه تنها جائی که آنها به نیروهای زمینی اعتنا می کنند، مناطق کردستان می باشد که در آنجا نیروهای سازمان یافته و مجهّز پیشمرگان کرد می باشند و آنجا پیشمرگان کرد با درایت رهبری سازمانهای سیاسی کرد در زیر سایه حملات هوائی ائتلاف بین المللی، از طریق حملات زمینی سرزمینهای از دست داده شده خویش را دوباره از طریق نبردهای سهمگین پس میگیرند.
استفاده داعش از کریدوری که حکومت اردوغان برای آنها فراهم کرده است تا هزاران هزار جوان رزمنده مسلمان افراطی در درجه اول از کشورهای غربی آمده و از خاک ترکیه گذشته و وارد خاک سوریه گردیده و به صفوف رزمندگان داعش بپیوندند، خرید و ترانزیت نفت، مهمات، آذوقه و آثار باستانی دزدیده شده از سوریه توسط دولت فعلی ترکیه به همان میزان با بی اعتنائی ناتو و آمریکا مواجه گردیده است، که مماشات آنها با داعش جهت استفاده از آن جهت تضعیف و سرنگودی حکومت اسد در سوریه بعنوان دشمن شماره یک آنها. غرب نیروهای نظامی دیگری مثل جبهه النصره و دسته جات دینی ناسیونالیستی غیر از داعش را مسّلح میکند، تا با حکومت اسد وارد جنگ گردند، این در شرایطی می باشد که آن نیروها چندان اختلافی اساسی با داعش نداشته و این کمکهای غرب به آنها فردا به دست نیروهای داعش منتقل می گردد. در یک چنین شرایطی است که ورود روسیه به میدان، درگیریهای جدی آنها با داعش و دوستان داعش مثل خاری بر پهلوی ناتو، دولت اردوغان، حکومتهای غربی و در راس آنها آمریکا، و شیوخ حاکم بر کشورهای عربی گردیده است.
در شرایطی که مردم خود سوریه امکان آن را که بتوانند خود وارد صحنه شده، نهادهای سیاسی مدنی و مردمی خویش را شکل داده و آلترناتیوهای قدرتمند سیاسی لازم را جهت تحویل گرفتن قدرت سیاسی در کشور تشکیل بدهند از دست داده اند، استراتژی آلترناتیو روسیه در این مورد که از زمین و هوا داعش را مورد حمله قرار می دهند، کارائی بیشتری را ارائه می دهد. افشاگریهای روسیه ور مورد معاملات پشت پرده غرب و دولت اردوغان با داعش چندان برای ناتو و غرب خوش آیند نبود، دولت اردوغان از طرف غرب این وظیفه را بر عهده گرفت تا به نمیندگی و با پشت گرمی آنها درس اولیه و جدی لازم را از طریق شلیک و سرنگون کردن هواپیمای نظامی روسی در مرز ترکیه به آنها داده باشد. در یک چنین شرایطی رسانههای خبری بین المللی به شدت کنترل می گردند تا اخبار را بصورتی یک طرفه کنترل کرده و تحویل مصرف کنندگان خویش بدهند، رسانههای اینترنتی اجتماعی مردمی تلاش دارند تا این دیوارها را شکسته و واقعیتها را تا اندازه ممکن از زوایای دیگر به بیرون منتقل بکنند. هنوز مردم خود سوریه در صحنه حضور ندارند و در مورد تعیین تکلیف آینده خویش نمیتوانند تصمیم بگیرند، هنوز در صفوف نیروهای بین المللی حاضر در سوریه و توازن قوای منطقه ای نیروهائی مانند ارتش روسیه که داعش را دشمن درجه یک قلمداد می کنند و بصورتی جدی با آنها میجنگند، دست بالا و سیاست غالب را ایفا نمیکنند. هنوز غرب به رهبری آمریکا، ناتو و دوستان داعش پرور آنها، علیرغم عکس العملهای آنها در مقابل فجایع پاریس و غیره، در مورد سوریه حرف اول را می زنند. با در نظر گرفتن این واقعتها باید حالا حالاها منتظر بود تا ببینیم در آینده توازن قوا سمت کدام یک از این استراتژیها حرکت می کند.