رشدخودخوارگی و خودویرانگری در نظام اسلامی نشانه چیست؟
فقط استنشاق ریزگردها در فضای تنفسی کشور نیست که زندگی را برمردم ایران و بویژه نواحی جنوب آن تلخ و سخت کرده است، بلکه فضای مسموم سیاسی هم بهمان اندازه خفقان آوربوده و آلوده به ریزگردهای مداوم استبداد بی امان است. از قضا بخش مهمی از ریزگردهای برآمده از تخریب محیط زیست از همان جائی بر می خیزد که بادهای سمی سیاسی برمی خیزند: از قدرت مشرف بر زندگی و از جغرافیای زیست سیاست و عدم کفایت حاکمان ورشکسته و به غایت فاسد.
اعلام علنی و رسمی ممنوعیت نام و سخن و تصویرمحمد خاتمی که علی مطهری به همکاران نماینده اش به طنز گفته بود ممنوع الحیاتی او را هم اضافه کنید، نشان بارزی از ورود و هجوم جبهه ای از گرد وغبار سمی و خفه کننده به آتمسفرسیاسی کشور است.
با این که از مدتها پیش اخباری مبنی بر ممنوعیت خروج خاتمی از کشور و یا منع حضور او در همایش ها و دانشگاه ها و حتی شنود وی برسر زبان ها بود اما اعلام رسمی آن توسط سران قوه قضاییه و شخص آژه ای معاون این قوه را باید نقطه عطف جدیدی در اعمال فشار جناح حاکم و شخص خامنه ای به جناح های رقیب و اصلاح طلبان و بطورکلی تشدید سانسور و محدود کردن رسانه ها به خودسانسوری بشمار آورد. قبل از سخنان اژه ای، دادستان تهران با فراخواندن سردبیران روزنامه ها به آنها هشدارداده بود که اگر مبادرت به درج عکس و مطلب و سخنان خاتمی رئیس جمهور سابق نظام بنمایند بر طبق “قانون” توقیف خواهند شد. بی تردید منظور از این هشدار صرفا معطوف به ممنوعیت درج مطالب و خبرهای جانبدارانه از وی و فعالیت های سیاسی وی بوده است وگرنه در نشریات وابسته به اصول گرایان و باندهای حاکم علیه وی هیچگاه تا کنون مرز و محدودیتی وجود نداشته و بعد از این هم نخواهد داشت و چه بسا از این پس نازشصت بیشتری هم دریافت خواهند کرد. مبنای تصمیم دادستان و قوه قضاییه به استناد حکم تاکنون غیرعلنی مانده شورای عالی امنیت کشور در مورد خاتمی و فتنه گران است. قبل از اعلام این حکم از سوی قوه قضاییه، ده تن از نمایندگان جبهه پایداری طی نامه ای خواهان اجرائی شدن حکم شورای عالی امنیت ملی در مورد خاتمی شدند. این نمایندگان، هم چنین چند ماه قبل از درخواست فوق، دیداری با خامنه ای داشته اند که گر چه خبر رسمی از این دیدار و آن چه که در آن گذشت انتشارنیافت، اما قدوسی کریمی یکی از دیدارکنندگان و از نمایندگان جبهه پایداری از آن چه که در این نشست گذشت و به نقل از خامنه ای گفته بود که فضا نباید نسبت به خاتمی امن شود و باید روزنامه ها علیه او که یکی از طغیان گران و عناصراصلی فتنه است موضع گیری کنند. و این در حالی است که اخیرا خامنه ای به مناسب فوت مادر احمدی نژاد- رئیس جمهور مطلوب و برگزیده اش، در حالی که معاون اول وی به جرم فساد مالی محاکمه و محکوم به زندان شده است- برای او پیام تسلیت فرستاد و حتی به دیدارش شتافت. به این ترتیب همه راه ها به ُرم و سرحلقه اصلی قدرت یعنی خامنه ای ختم می شود که برای او نه فساد مطرح است و نه رعایت شئونات ظاهری در برخورد با رؤسای جمهوری نظام. اصل مهم برای وی درجه سرسپردگی به قبله قدرت و شخص خود است. او تحمل هیچ کس را که ممکن است نفوذ کلام بیشتری از او داشته باشد و در عین حال آن گونه که او انتظار دارد کاسه لیس و سر بفرمان نباشد، ندارد و باید به هرترتیبی شده وی را خاموش و بی اثر کرد. منطق تمرکز قدرت هم جز این طلب نمی کند. قدرت مطلق نیازمند خفقان مطلق است وگرنه دیگر مطلق نخواهد بود. شعرخوانی رفسنجانی هم پیرامون شورائی شدن رهبری در غیاب رهبرفرهمند و توانای کنونی تنها بدرد تسلی دادن به خودش می خورد. قدرت کرنش ببار می آورد و رفسنجانی نیز برای کم رنگ کردن نقش تعیین کننده خود در عروج خامنه ای به کرسی ولایت مطلقه، به شکل رقت آوری در حال جعل واقعیات تاریخی است.
البته آن چه که در این میان تازگی دارد همانا اعلام رسمی این تصمیم است که نشان دهنده چندین نکته مهم ار وضعیتی است که در آن به سرمی بریم:
نخست آن که در دوره اعتدال همانطورکه از قبل هم روشن بود و به تدریج خود را در عمل نشان داده است، تشدید اختناق و بستن هر چه بیشتر فضای تنفسی، از جمله سرکوب روزنامه ها و یا زمین گیرکردن مخالفین و رقبای جناح حاکم در دستور کار حاکمیت قرار گرفت تا مبادا فیل شهروندان یاد هندوستان کند. همانطور که نهادهای حقوق بشری اعلام داشته اند، میزان بازداشت و بستن و یا خودسانسوری روزنامه ها و … اکنون حتی بیشتر از دوره قبل شده است. چرا که رژیم بیش از پیش از حجم نارضاتی موجود در متن جامعه و امکان فوران آنها در صورت بروزشکاف های تند درهرم فوقانی قدرت و یا گشوده شدن روزنه هائی ولو کوچک برای ابراز نارضایتی نگران است. از همین رو هر لحظه لازم می داند که پیام هایی را خطاب به جامعه ارسال کند که هم بدانند داشتن ذره ای امید به تغییر وضعیت، امیدی واهی است. در رژیم اختناق ولایت مطلقه، حصرمخالفان و ممنوع کردن تصویر و سخن در مورد مهره های مهم و مغضوب دستگاه به جای محاکمه و زندان که هزینه های زیادتری را می طلبد به یک سیاست رسمی تبدیل شده است و الحق باید آن را همچون بدعتی نو به لیست شگردهای نظام های خودکامه گان تاریخ برای کنترل شهروندان ناراضی افزود.
دوم آنکه پرده برداری از مصوبه شورای عالی امنیت ملی توسط قوه قضایئه قبل از هرچیز بیانگرخیز جناح حاکم برای کنترل کامل فضای سیاسی در انتخابات کاملا مهندسی شده پیشارواست. از آن جا که نیاز رژیم به مشارکت مردم در دو انتخابات آتی به اندازه ریاست جمهوری نیست، نیاز به مانورهای مقطعی و فریب دهنده نیز کمتر احساس می شود و بهمین دلیل پیه هرنوع رسوائی را هم به تن خود مالیده است.
هدف قاطع و اصلی رژیم آن است که اولا مجلس بعدی به هیچ وجه دست جناح رقیب نیفتد و مجلس خبرگان نیز هم چنان یکدست و بله قربان گوی خامنه ای باقی بماند، بلکه کرنش گری آن با توجه به دوران کهولت و بیماری خامنه ای و کنترل نظام باید بیشترهم بشود. از همین رو ممنوع کردن سخنان و تصویر خاتمی، به معنی ارسال پیام روشنی به مخالفان جناحی و نیز به رأی دهندگان این جناح است که بیهوده شکم خود را برای انتخابات بعدی صابون نزنند.
سوم- سازش و سکوت عملی ( نه گفتار درمانی های بی خاصیت) دولت اعتدال و شخص رئیس جمهور در برابر این گونه مصوبات و تصمیمات نشان می دهد که تا چه حد بی خاصیت و زمین گیر شده است و تا چه حد به سپر بلای آنها در مقابل فشارهای خارجی و داخلی تبدیل شده است. او به وظیفه واقعی خود که همانا خدمت به رژیم برای عبور از گردنه های بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی است به خوبی عمل کرده و شخص خامنه ای هم از بابت آن راضی به نظر می رسد.
چهارم آن که علنی کردن این مصوبه شورای عالی امنیت ملی که با قوانین خود رژیم در تقابل قرار دارد نشان دهنده آن است که تا چه حد قانون در نظام اسلامی به امری موهوم و بی معنا و به چماقی برای تصفیه رقبا تبدیل شده است که این بی قانونی مطلق خود اوج پوسیدگی و استبداد را نشان می دهد. قوه قضائیه هم بدون رعایت قواعد ظاهری در قامت جناحی از باندهای قدرت وارد میدان سیاست شده است.
پنجم، نشان دهنده آن است که نظام اسلامی چگونه به انحطاط نهائی و بی بازگشت خود گذر کرده که در آن خوی خودخوارگی و خودویرانگری به چنان درجه ای از رشد رسیده است که به مقامات تراز اول گذشته خود هم رحمی نمی کند و دندان های تیز خود را بر پیکر آنها نیز فرو می برد. چنان که در این نظام از رؤسای جمهوری و نخست وزیران تا رؤسای مجلسش همه و همه با وجود آنهمه خدمات بی شائبه آن ها به نظام اکنون در زمره مغضوبان و فتنه گرانی که با دشمنان نظام هم قسم شده اند دسته بندی می شوند. رفسنجانی که زمانی ترورهای خارج و انفجار سفارت اسرائیل در آرژانتین و نظایر آن را سازمان میداد اکنون نه فقط پسرش را به محاکمه می کشند بلکه در سیمای حکومتی به مناسبت ۲۲ بهمن امسال شعار مرگ بر او را پخش می کنند.
البته روشن است که در این میان رؤسای جمهوری پیشین تغییرماهیت نداده و چیزی در آنها عوض نشده است. برعکس آن ها همان دلسوزان و خدمتکاران بی دریغ نظام هستند و اکنون نیز اگر آبی برای شنا پیدا کنند بسوی همان قبله شنا خواهند کرد. آن چه که در این میان تغییرکرده است خود نظام و ورودش به فاز انحطاط کامل است که این خدمتکاران دیروز و امروز را بر نمی تابد و باصطلاح روسفید کرده است. در جمهوری اسلامی نیز بسیاری از موارد و مصادیق که داعش جرم می انگارد بهمان اندازه جرم محسوب می شود ( جنگ با حجاب، با پوشش،با ماهواره ها با عقاید شهروندان و حتی منع حق استخاره که این روزها یک روحانی سرشناس قم و همسرش را بجرم استفاده از آن به مرگ محکوم کرده اند. کلا اگر خشونت “قانونی” و غیرقانونی را مجموعا در نظر بگیریم بهمان اندازه بنیادگرایان خلافتی گرچه با شیوه های پنهان و یا پیچیده تری جمهوری اسلامی هم مبادرت به جنایت کرده است. با فرتوت شدن نظام چنین روندی بیش از پیش گسترش پیدا می کند و اعمال خشونت عریان نقش بیشتری بازی می کند. نگرانی رژیم از ابعاد انزوا و درجه منفور بودن خود در جامعه چنان است که به جز زورمستقیم و بگیر و بند و دهان بندزدن به رقبایش قادر به حفظ قدرت و موقعیت لرزان خود نیست. که این نیز به نوبه خود یکی از نشانه های انحطاط و بی ثباتی است
ششم، آن چه که به رژیم شبه داعشی و سرکوبگر که در اوج گندیدگی و پوسیدگی و فسادبیکران به سرمی برد امکان نفس تازه کردن و جرئت عمل برای این گونه رفتارها را می دهد، همانا مشارکت در بساط خیمه شب بازی رژیم و دخیل بستن به اپوزیسیون درون سیستم و ساز و کارهای خفه کننده آن بویژه در مقاطعی است که بحران و بی اعتمادی توده های مردم به اوج می رسد. هم چون دخیل بستن به انتخابات فرمایشی و درخواست رعایت قانون از حکومتی که نفس وجودش بی قانونی مطلق است و… و یا ستایش چندش آور از سخنان توخالی و مزورانه ای چون حق الناس بودن رأی مردم توسط خامنه ای و امثال آن. اصلاح طلبان و اعتدالیون در عین حال که هم چوب را می خورند هم پیاز را، اما همواره بدون هر قید و شرطی آماده به خدمت بوده و حاضرند تحت هر شرایطی به ترمیم اعتباربه باد رفته نظام و ترمیم ترک و شکاف های داخلی آن برای گذر از گردنه های بحران یاری رسانند ولو آن که چوب خوش خدمتی هایشان را نوش جان هم بکنند. آنها بخشی هم سرنوشت و جدا نشدنی از اندام بیمار نظام هستند و کنشگری هم برای آنها صرفا در چهارچوب ساز وکارهای سیستم قابل تصوراست و لاغیر.
نکته آخر آنکه وقتی رژیمی به بیماری خورگی و خودخوارگی دچارمی شود، به معنای آن است در وضعیتی قرارمی گیرد که مجبور می شود برای حفظ حیات و موجودیتش، گذشته خویش را نفی کند و به چهره خدمتکاران و کارچرخانان درجه اول خود در طی چندین دهه گذشته چنگ بزند. این بخشی از فرایند خود انهدامی رژیم است که درعین حال دارد آینده خود را نیز ویران می کند. نفی گذشته و سرمایه های موجود، نفی آینده هم هست. آن ها با بحران موجودیت مواجهند و نزاع مداوم بر سرقدرت و خودویرانگری بخش جدا نشدنی از هستی آنها را تشکیل می دهد. اما وجه تراژیک این خود انهدامی آن است که آنها همراه با خود مردم یک کشور دهها میلیونی را نیز با خود به غرقاب و فلاکت می کشانند. ازهمین رو نمی توان بی تفاوت به فرجام این خودویرانگری نشست. بدون جراجی این غده چرکین تن بیمار جامعه از بیقراری و درد آرام نخواهد گرفت! بدون چنان کنش فراگیری که کل نظام را مخاطب قراردهد، و از دخیل بستن به محلل ها و منجیانی چون روحانی و رفسنجانی و خاتمی عبور نکند، نمی توان از دور باطل و گردابی که در آن گرفتار شده ایم برون شویم.
تقی روزبه
۲۰۱۵-۰۲-۱۹