۴ شنبه سوری و نوروز ویژه ای در ایران برگزار شد. همه میگویند این جشن نبود به صحنه جنگ شباهت داشت. در همان اولین لحظات این جشنها هم جوانان و هم نیروهای مزدور رژیم خود را برای درگیری و رویارویی آماده کرده بودند. جوانان فکر میکردند هر کاری بکنند پلیس دخالت میکند پس باید بجنگند. نیروهای رژیم هم آماده شدند تا بهر قیمت جلو ابراز شادی و جشن مردم را بگیرند. تدارک ۴ شنبه سوری بیشتر تدارک این جنگ بود تا جشن و چنین هم شد. جوانان با تهیه نارنجکهای دستی و انواع وسایل آتشبازی و حتی جمع آوری قلوه سنگ و پاره آجر فکر میکردند هر طور شده باید جلو حملات دشمنان جشن و آزادیشان را بگیرند. و مزدوران و فرماندهانشان هم در تمام طول روز و شب مراقب اوضاع بودند تا تجمع شادی جوانان را برهم زنند. و نتیجه اجتناب ناپذیر این دخالت غیر انسانی درگیریها و جنگ و گریزهایی بود که به جوانان و مردم در طول روز و شبهای جشن و شادی ۴ شنبه سوری و نوروزشان تحمیل شد. مردم، مادران و پدران با چشمان نگران شاهد صحنه های این درگیریهای تحمیلی و دستگیریها و رودرروییهایی بودند که به فرزندانشان تحمیل میشد. مدیای بی خبر از دنیا و حپروتی لوس آنجلسی ها این تحمیل خشونت و جنگ خیابانی و پرتاب نارنجک را به جشن مردم با داد و فریاد استقبال و هر کدام پیروزی خود قلمداد کردند!
اما این خواست مردم نبود و نیست. مردم، مادران و پدران و جوانان پسر و دختر میخواستند آتش روشن کنند، بچه ها از روی آتش بپرند، شادی کنند، شهر و خیابان و محلات را پر از موزیک شاد و رقص و آواز کنند. و چهار شنبه سوری و نوروز یعنی این و نه هیچ چیز دیگر! لازم به توضیح نیست که چرا این جشنها برای رژیم اسلامی قابل تحمل نیست، اما قابل درک نیست که چرا اپوزیسیون این رژیم هم تلا ش میکند به جشن مردم فضای جنگ بدهد و آن را در بوق کند! علیرغم هر نیت و هدفی که اینها تعقیب کنند، خود این هم یک نوع بیماری است. بیماری سیاسی!
در این مملکت برای هر چیز ولو کوچک باید جنگید. برای آتش روشن کردن و شادی و پایکوبی دور آن باید برای جنگ آماده شد. برای جشن سال نو و لباس زیبا پوشیدن و آرایش کردن و شادی و رقص و آواز خواندن باید جنگید. برای زندگی باید جنگید
در اینجا حتی برای گرفتن دستمزد کار روزانه هم باید جنگید. در این جنگ و جدال دایمی و روزمره با این رژیم سراپا فاسد مردم کتک کاری و دستگیری و زندانی و شکنجه میشوند و یا حتی مانند کارگران خاتون آباد به گلوله بسته میشوند. در این مملکت همزمان باید در چند جبهه جنگید. برای نان، برای آزادی بیان، برای شادی و برای حفظ حرمت انسانی و حتی برای لباس پوشیدن آزادانه…
در این مملکت جنگ برای زندگی و زنده ماندن به جنگ با بلایای طبیعی و بیماریها و غیره اضافه شده است. مردم روزمره با هیولای اسلامی و یک رژیم بغایت ارتجاعی و دشمن بشریت وانسانیت و مدنیت و آزادی و شادی دست به گریبانند.
در ایران جمهوری اسلامی برای یک لحظه امنیت و حرمت انسانی و آزادی معنی ندارد . در فضای اسلام زده و استبداد مذهبی و تبعیض و آپارتاید جنسی واستثمار وحشیانه کارگر و کارمند به سختی میتوان نفس کشید. اینجا صحنه یک جنگ مداوم و لاینقطع است. برای همه چیز ولو کوچگ باید جنگید.
در این نبرد جبهه مردم اگر چه پراکنده اما میلیونی و هر آن آماده انفجار است. مردم تاوان زیادی را در این جنگ ناعادلانه و نابرابر برای آزادی و سیر کردن شکم خود و بچه هایشان داده اند.
رژیم اسلامی اعلان جنگ نهاییش را کرده است. رفسنجانی در یکی از نماز جمعه هایش به مردم گفت: “به ما میگویند برویم اما ما میمانیم”! این اعلان جنگ نهایی رژیمی است که پیام رفتن و مرگش را مدتها است از مردم شنیده و دریافت کرده است.
این رژیم در جنبره “نه” قاطع مردم گیر افتاده است و این را همه میدانند.
این جنگ باید خاتمه یابد. آزادی و انسانیت بر وحشیگری و ارتجاع و خرافات و ا ستبداد باید فایق آید. ما مردم ایران از زن و مرد و جوان و کارگر و معلم و پرستار و کارمند و سرباز و درجه دار ارتش میتوانیم دست در دست هم این جنگ برای زندگی و آزادی را در همین سال ۸۴ به پایان برسانیم. رفسنجانی و رژیمش میخواهند این جنگ را هر چه طولانی تر کنند و از ما قربانی بیشتر بگیرند. قربانی فقر و گرسنگی، قربانی اعتیاد و فحشا، قربانی تبعیض و شکستن حرمت انسانی و گرفتن آزادی وجشن و شادی زندگیمان.
یک روزنامه چاپ تهران نوشته است که با اعدام بیجه دنیا امن میشود! این یک حکم ابلهانه و حماقت محض است. اما اینکه با رفتن رژیم اسلامی دنیا امن خواهد شد، یک حقیقت شیرین است که همه زنان و جوانان و کارگران ایران و منطقه با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند. بیجه های اصلی سران و کارگردانان رژیم اسلامیند که بر جان و مال و زندگی و حرمت و آزادی و شادی مردم چنگ انداخته اند و آن را گرفته اند.
۴ شنبه سوری و نوروز آینده ما باید متفاوت یاشد. باید جشن پیروزی زندگی و شادی بر مرگ و عزای جمهوری اسلامی باشد. باید جشن واقعی باشد. جشنی که از نارنجکهای دستی و ترکش تیکه پارهای آن و از جنگ و گریز خبری نخواهد بود. باید صحنه آتشبازیهای زیبا و فریاد شادی و خنده کودکان و جوانان باشد. باید گوش فلک را از غریو شادی و غرور پیروزی بر دشمن شادی کر کنیم. بار دیگر سال نو همگی مبارک!
۲ فروردین ۸۴ (۲۲ مارس ۲۰۰۵)