سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۳

سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۳

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

در دامگاه دو دیکتاتور

این متن دلنوشته ایست از آنچه من در تجربه سیاسی شخصی و آنچه از تاریخ کشورمان فهم کرده‌ام بدون حب و بغض نوشتم تا قاضی تو باشی به دستور رئیسی گشت ارشاد فعال شد ظاهر اسلام به شدت به خطر افتاده بود باید گیسوان بانوان نا پیدا شود مهسا دختر زیبای کرد ایرانی برای اولین بار برای دیدن پایتخت کشورش از مترو صادقیه پیاده شد پلیس گشت ارشاد به کمین نشسته بود شکار دیده شد عجب شکاری کنی از گیسوان مهسای عزیز از زیرشالش هویدا بود مهسا شکار شد وی را کشان کشان داخل ون آنداختند باید مجازات شود به خانه ارشاد وزرا آوردند و بعد جسد نیمه جانش به بیمارستان کسرا منتقل شد یک خبرنگار حرفه‌ای بعد از آن به جرم مخابره خبر زندانی و محکوم شد.خبر را مخابره کرد جمهوری اسلامی مسئولیت قتل او را به گردن نگرفت ایران آماده انفجار بود انفجار رخ داد انقلاب بزرگ و شکوهمند با نام مهسا و شعار زن زندگی آزادی جوانه زد نسل هشتادی ها پا به میدان گذاشته اند نسلی با ایده های حقوق بشری پیشرفته در تقابل با ایده های پوسیده و فرسوده و به جا مانده از دوران وحشی گری اعراب .هشتادی ها با شفافیت و بدون لکنت حرف می‌زنند شجاع و نترس و جسور اند اطمینان به اصلاح ناپذیری نظام دارند فهیم هستند به حقوقشان و حقوق بشر آگاهی دارند مطالبه گرند از خرافه‌پرستی عبور کرده‌اند دنبال امام تازه نیستند مسلط به دنیای الکترونیک هستند اصلی ترین شعار شان این بود« ما جمهوری اسلامی نمی خواهیم»

موتور انقلاب با شرکت همه دانشجویان همه دانشگاه‌ها روشن شد کردستان سیستان و بلوچستان به طور یکپارچه، جوانان محلات اکثر شهرها ،بازاریان، کارگران همه و همه در این خیزش عظیم میلیونی شرکت داشتند در شب شهر شعار مرگ بر دیکتاتور سر میداد خانه ها به صدا در آمدند و درخارج از کشور با برگزاری تظاهرات شکوهمند ۸۰ هزار نفری در برلین و در دیگر نقاط جهان انقلاب داخل کشور را توانمند ساختند در داخل کشور تجمعات به طور خودجوش شکل گرفت شجاع ترین ها و جسورترین ها رهبر می‌شدند تظاهرات با رهبری جمع اداره میشد.در اولین روز تظاهرات من در میدان ولیعصر ناظر بر تظاهرات بودم دختران جوان زنجیر اسارت از سر برداشته روی ماشین ها می‌پریدند با قدرت و شجاعت شعار می دادند یک دختر جوان به من نزدیک شد در حالی که چشم هایش از گاز اشک آور می سوخت گفت آقا چرا ما باید هزینه انتخاب ۴۰ سال پیش شما ها را بپردازیم صدایی که تا مغز استخوانم نفوذ کرد جوابی نداشتم جوانان انقلابی تا جایی که توان داشتند میدان را خالی نمی کردند شجاعانه و رو در رو.

آهنگ سوزناک« برای» شروین سروده شد این سرود جای بیانیه‌های احزاب سنتی را پر کرد و شروین زندانی شد تظاهرات کاملاً مسالمت‌آمیز صلح‌آمیز حق طلبانه مدنی و در چارچوب قانون اساسی بود تظاهرات روز به روز گسترده تر و شعارها تند تر میشد سیر انقلاب با این شتاب و با این شدت نظام را وحشت زده کرده بود. آیا سقوط نزدیک است؟ یکی از جوانان انقلابی می گفت امیدی به یک زندگی معمولی در آینده نداریم با وضع مالی اسفناک خانواده ها امکان مالی رفتن از ایران هم وجود ندارد پس در خیابان می مانیم ما شکست نمی‌خوریم چون حق با ماست نظام عقب ننشست و به حداقل خواسته ها پاسخ نداد راه مذاکره‌ای در پیش نبود فقط شمشیرها را تیز کرد. دیکتاتور‌ها از نظر روانی مبتلا به یک بیماری به نام« ترسوی مهاجم» هستند. این افراد در تنش ها راه حل عاقلانه منطقی قابل قبول برای طرفین را در پیش نمی‌گیرند فقط هجوم می‌آورند. سرکوب وحشیانه آغاز شد موتورها لباس شخصی‌ها فرم پوشان چماقداران حمله به تظاهرکنندگان بی دفاع را شروع کردند حملات به شیوه خاصی عملی می شد آن هم این بود که عمدتاً رهبران و گردانندگان را شناسایی و به طور انتخابی می‌کشتند یا فعالان را تعقیب میکردند( مثل نیکا) در خلوت می‌کشتند یا دستگیر و اعدام می‌کردند (شکاری) گرداننده اصلی تظاهرات محله ستارخان بود و بعد از دستگیری اعدام شد.

می کشتند و انکار می‌کردند و می‌گفتند مانکشتیم اجساد را رذیلانه می دزدیدند در حالیکه خانواده‌های داغدار در شرایط روحی سختی قرار داشتند و از آنها می خواستند به اجبار اعتراف کنند که دولت آنها را نکشته خودشان مردند تا جنازه عزیزانشان را از دست قاتلان بگیرند همه چیز در پرده ابهام است هیچ چیز به گردن گرفته نمی شود قاتل کیست؟ ضارب کیست محل زندان ها و نهادهای دخیل همه به همه وجود خارجی ندارد نام سم چیست کجا ساخته می شود چه کسانی تصمیم به این کار می‌گیرند از آسمان می ریزند یا سربازان گمنام می آورند هیچ چیز پیدا نیست ولی پدر مرحومم جای همه اینها را می‌دانست و می‌گفت: «هر چیزی را که نتوانستید پیدا کنید بدانید زیر عباست» شاه نیز مخالفان خود را می کشت اما به شیوه متفاوت شاه فله ای میکشت انتخابی نمیکشت فرماندهان ارتش دستور آتش می دادند سربازان آتش می گشودند .در میدان ژاله، در ۱۵ خرداد، در ۳۰ تیر، در حکومت نظامی ها ،در سال ۵۷ .من در سال ۵۷ پزشک مراکز درمانی در قزوین بودم. قزوین در حکومت نظامی بود تظاهرات از مسجد آغاز می‌شد تا به سبزه میدان که می‌رسید گلوله‌ها باریدن می‌گرفت روزی نبود که من به لحاظ حرفه پزشکی ام شاهد اجساد کشته شده ها نباشم ماموران حکومت نظامی گلوله ها را می شمردند وبه تعداد گلوله‌های به تن نشسته، حق تیر می‌گرفتند بعد جنازه ها را تحویل می‌دادند .چماقداران شاه با سازماندهی ساواک با چوب و چماق به جان مردم معترض می افتادند شیشه های ماشین ها و بانک ها را می شکستند .

آقای رضا پهلوی فرمودند در زمان پدرم آزادی کامل بود این ادعا صحت ندارد در زمان مرحوم بابای شما اختناق کامل وجود داشت باید تاکید کرد انقلابات همواره محصول گریز ناپذیر دیکتاتوری است انقلاب ۵۷ حاصل دیکتاتوری محمدرضا شاه بود و انقلاب کنونی نتیجه دیکتاتوری جمهوری اسلامی است امیدوار باشیم که مردم ایران هوشیار باشند و گرفتار یک دیکتاتور دیگر نشوند تا ۴۰ سال بعد خیابانها رنگ خون نگیرد. من یک شاهد زنده از رفتار عمال رژیم شاه هستم. در سال ۱۳۵۰ دانشجوی سال ۵ پزشکی در دانشگاه تبریز بودم. در جمع دانشجویان میزگرد بحث و تبادل نظر در رابطه با وضع اسفناک آن روزگار بود من اظهار داشتم «از اصلی ترین مشکلات ایران ،حکومت فردی شاه است شاه اصل ۳۹ قانون اساسی را نقض کرده طبق این اصل شاه حق حکومت ندارد .در پیشگاه ملت سوگند خورده بر طبق اصل فوق سلطنت کند در امور جاری دخالت نکند انقلاب مشروطه یعنی اصل ۳۹. بیش از ۱۰۰ هزار نفر در انقلاب مشروطه برای کسب این اصل جانشان را از دست داده اند اصلی که شاهان قاجار را مجبور به ترک قدرت کرد».

فردای آن روز ساعت ۵ صبح بهمن ماه در هوای بسیار سرد تبریز مأموران ساواک ریختند محل مسکونی ام و مرا بردند ابتدا حسابی با مشت و لگد پذیرایی کردند بعد بردند اتاق شکنجه روی نیمکت به شکم خواباندند دست و پاهایم را بستند آنقدر شلاق زدند تا پاهایم جر خورد و خون جاری شد قادر به راه رفتن نبودم.با پا مرا می کشیدند و به سلول می انداختند اسم شکنجه گرم( ناصری )کشتی گیر اهل مراغه، بازجو( رنجبر) وسربازجو ( سرهنگ سلیمی) بود. توهین می‌کردند تحقیر می کردند. می گفتند الاغ شما چه کار با امور شاه دارید بعد مرا به بند سیاسی زندان تبریز منتقل کردند بند سیاسی مملو از دانشجو دانش آموز معلم نویسنده کارگر و ملا بود. با آقای کاخ ساز که در اثر شکنجه یک چشمش را از دست داده و به ابد محکوم بود آشنا شدم .یک فیلسوف یک دانشمند یک حقوقدان بود. یک ماه بعد من و دوستم ایرج را به دفتر رئیس زندان بردند سرهنگ سلیمی رئیس ساواک و رئیس زندان و چند نفر دیگر با چای و شیرینی و سیگار وینستون پذیرایی کردند که ما دست نزدیم با تهدید و تطمیع می خواستند در مصاحبه تلویزیونی شرکت و از شاه تمجید به عمل آورد من به پاهایم نگاه کردم منظورم را فهمیدند من و ایرج شرکت در مصاحبه تلویزیونی را رد کردیم بعد از چهار ماه در دادگاه نظامی محاکمه شدم. دادگاه نظامی زیر فرمان ساواک حکم میداد سرهنگ نوذری رئیس دادگاه بود دو طرف شش سرهنگ و سرگرد به ردیف نشسته بودند .دادگاه اعلام رسمیت کرد وکیل تسخیری هم یک سرهنگ بازنشسته انکرالقیافه بود جویده جویده حرف میزد نه من فهمیدم که او چه می گوید نه رئیس دادگاه چون هیچکس به حرف او گوش نمیداد کل ماجرا یک جوک بود. رای دادگاه قرائت شد طبق اصل سال ۱۳۱۰ من به جرم «داشتن مرام اشتراکی و ضدیت با سلطنت» به یک سال زندان محکوم شدم.دو سال مرا به پادگان فرستادندو یک سال از دانشگاه اخراج کردند.

اما بعد از انقلاب بر من چه گذشت سال ۶۲ بود من از دانشگاه وین برای ادامه تحصیل در رشته جراحی مغز پذیرش گرفته بودم چند ساعت قبل از پرواز داخل کیوسک تلفن در خیابان کوکب ستارخان بودم ماموران ریختند من را سوار ماشین کرده با چشم بند بردند به زندان توحید. همان جا که در دوران شاه مشهور به کمیته مشترک بود به اتهام اکثریتی ۲۰ ماه در سلول انفرادی نگهم داشتند هیچ مدرکی علیه من نداشتند جز اکثریتی بودن آن موقع سازمان اکثریت غیر قانونی نبود و فعالیتشان در چارچوب قانون اساسی بود سلول همان سلول وسایل شکنجه همان وسایل دوران شاه هرچند جای ««آپلو »»خالی بود فقط به جای شکنجه گر شاهی شکنجه گر اسلامی نشسته بود جای عکس شاه عکس امام آویزان بود فضای زندان خیلی رعب انگیز بود در تمام ۲۴ ساعت شبانه‌روز لحظه ای صدای شلاق با نام یا حسین و فریاد زندانی قطع نمی شد هیچ حقوقی به عنوان یک زندانی ابداً وجود نداشت و نه تفهیم اتهامی نه وکیلی نه ملاقاتی نه تلفن هیچ و هیچ. ارتباط با خارج از زندان قطع بود نه نامه‌ای نه کتابی. فقط هر از چند گاهی یک موش گردن‌کلفت از سلول همسایه می آمد و میرفت بعد از ۶ ماه ملاقات دادند که همسرم و فراز و نیما کوچولو را دیدم. به زندان اوین منتقل شدم و زندان مملو از زندانی بود خربزه فروش هندوانه فروش خیاط قصاب عکاس راننده دانشجو ملا از تمام اقوام آنقدر سلول ما زندانی بود که شب یکی سر و تر و آن یکی برعکس می خوابید که جا برای خواب باز باشد یکی از زندانیان کف پایش را به من نشان داد آنقدر شلاق زده بودند که کف پایش گوشت بالا آورده بود سه بار زیر دیالیز رفته بود. مرا بردند دادگاه در اتاق محاکمه فقط یک آخوند بود با چند صفحه کاغذ و دیگر هیچ کسی حضور نداشت رئیس دادگاه منظور همان ملا خطاب به من بدون مقدمه گفت شما در زندان شاه هم سر موضعی بودید و الان هم سر موضع هستید اعدامت میکنم تا رفقا ستاره بر سینه ات بزنند من عکس العمل نشان ندادم و کلامی به زبان نیاوردم .ختم دادگاه همین بعد حکم پنج سال زندان. در رابطه با شرایط زندگی در دوران شاه حرف و حدیث ها زیاد است خیلی به نادرستی فکر می کنند مردم از سر سیری و خوشی انقلاب کردند این طور نبود فرد فساد گرانی و بیکاری اختلاف طبقاتی عمیق وجود داشت علت این بی اطلاعی مردمان ما را باید از چرچیل پرسید و یا از آقای شاملو پرسید از چرچیل پرسیدند شما چطور توانستید شرق و غرب را مستعمره انگلیس کنید ولی نتوانستید ایرلند را که دیوار به دیوار شماست مستمره اش کنید می دانید چه گفت؟ گفت آن بی شرفها کتاب خوانند می فهمند. آقای احمد شاملو گفت اگر در ایران بخواهید چیزی را پنهان کنید بگذارید لای کتاب چون ایرانی‌ها کتاب نمی خوانند احوال آن روزگار از داخل مرکز آمار ایران و از داخل

کتاب مستند ««صدایی که شنیده نشد» آقای عباس عبدی مینویسم در دوران شاه ایران عقب نگه داشته شده بود ۶۰ درصد بزرگسالان بی سواد بودند ۴۰ درصد کودکان تا ابتدایی مدرسه می‌رفتند تعداد کل دانشجویان در سال ۵۷، ۱۵۴ هزار نفر بود تعداد کل پزشکان در اسفند ۵۷ به ۱۴ هزار نفر می‌رسید مراکز درمانی کشورمان با پزشکان هندی پاکستانی بنگلادشی می‌چرخید و بهداشت و درمان بسیار اسفناک بود بیماری‌های سرخک اوریون سیاه‌سرفه جذام و یا حصبه جان خیلی ها را می گرفت و من به عنوان یک پزشک هر روز با این بیماران سر و کار داشتن سطح سواد پایین بود سطح خرافات بالا بود طبق یک نظرسنجی ۳۳ درصد مردم به جن و پری اعتقاد داشتند در سال ۳۸ روز فوت حضرت جعفر جن علیه السلام به فتوای مراجع کل بازار ایران تعطیل ش به عزا. فقط ۳ درصد تحصیل‌کرده‌ها مدرک بالای دیپلم داشتند ۲۰ درصد مردم گوش دادن به رادیو را گناه می دانستند جوانان موافق ۱ه کار بستن اصول شریعت بودند ۷۰ درصد مردم از حمام عمومی استفاده می کردند ۸۱ درصد مردم نماز خوان بودند ۶۴ درصد مردم هر سال روزه می گرفتند ۷۱ درصد مردم موافق حجاب بودند ۷۵ درصد مردم در ماه رمضان و محرم به مسجد می رفتند تعداد ملاها بالای ۹۰ هزار و تعداد طلبه ها بالای ۱۰ هزار نفر تعداد مساجد در تهران ۱۱۴۰۰عدد تیراژ ماهانه مجله مکتب اسلام ۴۶۰ هزار تیراژ و رساله های مراجع ۴۰۰۰۰۰ در سال بود بیشتر خانواده های طبقه متوسط در یک اتاق زندگی میکردند شاه مذهبی و نظر کرده حضرت عباس ملقب به سلطان اسلام بود .در مقابل کشور خالی از حضور احزاب ملی و مستقل و خالی از حضور رسانه های مستقل بود در چنین فضایی انقلاب ۵۷ داد در یکی از روزهای پرشور انقلاب در در میدان انقلاب بودم مردم جمع شده بودند آسمان را نگاه می کردند و به دنبال عکس امام در ماه بودند.سال ۵۲ بود شاه تنها بود مجلس شاهانه داشت ولی منتخب مردم نبود دولت عالی‌مقام داشت اما منتخب مردم نبود احزاب ملی پیونددهنده با ملت داشت که نداشت الهی هزار مرتبه شد آخوندها را داشت شاه شاه ایران شهر نبود خودش همه کارهای کشور را به تنهایی به دوش میکشید این همه بار به دوش ایشان می چرخید دنده و فرمان و ترمز ایشان بود میخواست جای کوروش کبیر را بگیرد جشن باشکوه ۲۵۰۰ساله پرهزینه گرفت اما با اقبال عمومی روبرو نشد با نفرت عامه روبرو شد شاه همه پل های شاهی را خود شکسته بود اساساً فر شاهی هم نداشت سال ۵۲ بود و شاه روز به روز ضعیف تر میشد وزن کم کرده بود از شدت درد استخوان می نالید علم در خاطراتش می‌نویسد در فروردین سال ۵۳ در کیش بودیم اعلیحضرت از من پرسیدند داروهای من رسیده است داروها از فرانسه به نام علم می رسید ولی داروها متعلق به شاه بود شاه گفت طحالم بزرگ شده شاه به سرطان خون مبتلا بود بزرگی طحال علامت شومی‌ست خبر از آخرالزمان میدهد خبر بیماری شاه از طریق سرویس اطلاعاتی فرانسه به سمع آمریکا و انگلیس رسید ایران مرکز ثبات منطقه بود ثبات ایران فقط و فقط به وجود شخص شاه بسته بود نظام شاهنشاهی بی ستون بود.

آمریکا و انگلیس نقشه راه پر کردن خلاء سیاسی ایران بدون شاه را در دستور کار قرار دادند شخص شاه برای حفظ نظام شاهنشاهی و عدم برگشت دو گزینه بیشتر در پیش رو نداشت گزینه اول این بود که کشور را تحویل احزاب به ملی بدهد و خود لباس پادشاهی تن کند که به مذاق آقا خوش نیامد اگر شاه می پذیرفت و بختیار در سال ۵۳ نخست وزیر می‌شد به احتمال قوی از وقوع انقلاب پیشگیریمی شد گزینه دوم راه تشکیل یک حزب بسیار قوی مثل احزاب کمونیستی شوروی و چین و تقویت ساواک بود این پیشنهاد پذیرفته شد در سال ۵۳ حزب رستاخیز اعلام موجودیت کرد ایران تک حزبی شد اعلا حضرت امام فرمودند ایرانیان باید عضو این حزب شوند در غیر این صورت خائن هستند پاسپورت بگیرند و همین فردا از ایران بروند آخرین روزهای سلطنتش بختیار را نخست وزیر کرد بختیار شجاعانه وارد شد ولی دیر شده بود .خمینی گفت با مشت میزنم به دهن این دولت. بختیار در پاریس ترور شد. سیاست جهانی دولت آمریکا تغییر کرده بود سیاست تشنج جدایی آقای کیسینجر را کنار گذارده بودند و سیاست تشنج زایی برژنسکی غالب شده بود برژنسکی معتقد بود آمریکا سودی در سیاست تشنج زدایی ندارد اگر نظم خاورمیانه و کشورهای اوراسیایی به هم بخورد به نفع آمریکا باید دور اتحادشوروی کمربند سبز کشید باید اسلامگرایان قدرت بگیرند بنا به اظهارات علنی هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا میلیاردها دلار کمک مالی و تسلیحاتی به مجاهدین افغان کردند تا حکومت قبلی ساقط شد و طالبان به قدرت رسید در ترکیه حزب ملی مذهبی عدالت اردوغان به قدرت رسید و تندروترین ملای ترکیه عبدالله گلان در دامن آمریکا در آب نمک خوابیده است وزارت امور خارجه انگلیس نظرات خانم لمپتون جاسوس انگلیس کارمند سابق سفارت انگلیس در ایران، ایران شناس بزرگ فردی که بهتر از هر ایرانی ایران را میشناسد نویسنده کتاب های دستور زبان فارسی، تاریخ قم، کتاب مالک و زارع و ده‌ها اثر دیگر که در کارنامه اش است را در دستور کار قرار دارد خانم لمبتون معتقد بود برای ایران بهترین حکومت حاکمیت شیعه اسلامی در سال ۴۲ مقالاتی در مورد حکومت اسلامی شیعه و ولایت فقیه نوشته بود و حتی عنوان ««ولی فقیه »»یک عنوان حکومتی از اوست در کودتای ۲۸ مرداد با کودتاگران همکاری و مشاوره داشت ولی شعار خودش نه مصدق نه شاه جمهوری اسلامی بود .به یکباره پرده عوض شد

انگلیس خمینی را رو کرد بی‌بی‌سی مرتب و بیانیه های خمینی را نشر می داد بی‌بی‌سی سخنگوی امام شده بود مصاحبه های امام را با تفسیر و تفضیل منعکس می کرد به نظر می‌رسید یک هماهنگی عجیبی بین آمریکا و انگلیس و خمینی جاری است مردم کوچه و بازار منتظر بودند که بی بی سی چه میگوید شاه به این سیاست بی بی سی اعتراض داشت میگفت من در سانسور خبری هستم سیاست های استعماری بسیار پیچیده و مرموز عملی میشد کاری میکنند که مردم با دست خود افراد مورد نظر آنها را انتخاب کنند انقلابیون نیاز داشتند در یک فضای سیاسی باز بتوانند خیابان را تصرف کند کارتر این مشکل را حل کرد انقد خانم فرح دیبا را پشت درهای کاخ سفید منتظر نگه داشت تا شاه اعلام فضای باز سیاسی کرد بعد ملکه را به حضور پذیرفت شاه مدت‌ها قبل مطلع بود که انگلیس و آمریکا آمریکا ملاها را تقویت میکنند علم در خاطراتش می نویسد شاه به من گفت به سفیر انگلیس و آمریکا از جانب من بگویید اینقدر ملاها را تقویت نکنید اگر آنها قدرت بگیرند چه می شود و چه .شاه ۲۵ سال بود با دیکتاتوری حکومت کرده بود که در تمام این مدت با سکوت خبری همراه بود و حال به یکباره موضوع نقض حقوق بشر در ایران سرخط خبرها شد کمیسیون بین المللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل متحد در نامه ای سرگشاده به شاه رژیم وی را به نقض حقوق بشر متهم کرد کمیسیون بین المللی قضاوت در ژنو شاه را به شکنجه زندانیان و نقض حقوق شهروندان خود محکوم کرد رهبران غرب بعد از یک نشست در گوادولوپ به شاه گفتند شما بیمار هستید

برای درمان باید از ایران خارج شوید راه بر ورود امام باز شد مردم به دنبال امام به دنبال آرزوها می‌دویدند اما سراب بود افلاطون می گوید« چه باید اگر اراده مردم بر این تعلق گیرد که به جای خودشان یک جبار حکومت کند همچنین قانون می تواند بخواهد که از اراده ۱تن تبعیت کند.» امام واقعاً سیاستمداری باهوش و زرنگ وقت شناس و سخنوری واقعاً ماهر بود او با سخنرانی های هوشمندانه بخش خاکستری جامعه و روشنفکران را به دنبال خود کشاند اظهارات ایشان درباره آزادی و اینکه حتی کمونیست ها هم آزاد اند پول نفت در خانه مردم و آب و برق مجانی و مسکن مجانی حکومت مستضعفان نه شرقی نه غربی اثر خود را گذاشت. خمینی چی ها هنوز امام پابه ایران نگذاشته بود که گروههای فشار تشکیل دادند این گروه ها که کم هم نبودند به صف جریانات غیرخودی از جمله صف های مستقل ملی گراها و چپ ها حمله می بردند و با شعار« حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» صف ها را به هم می زدند. این گروه های فشار بعد چهل سال هنوز هم فعال اند. از عجایب روزگار طرفداران رضا پهلوی هم گروه فشار دارند. و با شعار ««رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه» به سخنرانی خانم شیرین عبادی حمله کردند. دست وکالت دراز کردند در حالی که هنوز ملت در دست ولایت اسیرند.

از ۲۲ بهمن سال ۵۷ کشتار آغاز شد اول قتله بود یعنی مردم برای انتقام ساواکی ها را می کشتند من در تبریز شاهد موردی در چهارراه شهناز بودم که مردم یک ساواکی را کشته و جسدش را از درخت آویزان کرده بودند مشابه این قتله در آذربایجان بعد از ورود ارتش به آذربایجان رخداد مادرم میگفت شهر پر از جسد بود طرفداران شاه طرفداران دموکرات ها را می کشتند و میگفتند قتله .کتاب« اشک سبلان »حکایت دردناک از این فصل دارد یک انتقام گیری کورای کشته که را کشتی تا کشته شدی بازتا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت.کشتار حکومتی از همان اولین روزهای حکومت شروع شد جمهوری اسلامی روی خون مردم پا گذاشت و روی خون مردم راه میرود اجداد عرب شان هم با ایرانیان همین رفتار را داشتند به یاد بیاوریم کشتار روز های اول را قتل ها ی خلخالی را، کشتار دهه ۶۰ را ،گورهای دسته جمعی سال ۶۷ را ،قتل های زنجیره ای را، کشتار تظاهرات ۸۸ ,۹۷ ,۹۸ و ۱۴۰۱ و بیشمار ناپدیدشدگان ترور ها را ،عدالت بی عدالت قانون بی قانون انصاف بی .انصاف شمشیرهای آخته آماده فرود است.محمدرضا شاه از فرد قانون گرا تا فرد مستبد

دوازده سال طول کشید تا محمدرضا از یک فرد قانون گرا به یک فرد دیکتاتور تمام عیارتبدیل شود محمدرضا شاه در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ به سلطنت رسید در زمان جلوس در مجلس شورای اسلامی چنین سوگند خورد: ««طبق قانون عمل خواهم کرد راه پدرم را طی نخواهم کرد به اصول مشروطیت و تفکیک قوا متعهد خواهم شد وظایف خود را مطابق قانون و وجدان انجام خواهم داد و با هر قانونی که معنای استبداد و زور است مقابله خواهم کرد» و خبر واگذاری اموال پادشاه سابق را دارد این سوگند در شرایطی ادا شد که ایشان در موضع ضعف بودند وجود احزاب ملی جبهه ملی حزب توده و دیگر احزاب مستقل و قوی امکان برقراری دیکتاتوری را به او نشان می داد برای اینکه محمدرضا شاه بتواند قدرت فائقه شود دوتا شرط لازم بود اتفاق بیفتد یکی اینکه همه احزاب ملی و چپ از صحنه سیاسی ایران حذف شود و دیگر اینکه از پشتیبانی تمام و کمال آمریکا و انگلیس برخوردار شود و الحمدالله با کودتای ۲۸ مرداد این اتفاق افتاد. با تلاش مصدق و مجلس در یک جبهه دموکراتیک صنعت نفت ملی شد دکتر مصدق در اجرای مصوبه فوق دستور کنترل کامل صنعت نفت را صادر کرد. انگلیس به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن کنترل نفت ایران نبود. برای حل مسئله شاه دستور عزل مصدق از نخست وزیری را در ۳۰ تیر ۱۳۳۱صادر کرد مردم به خیابانها ریختند شاه به ارتش دستور مداخله داد عده‌ای کشته شدند شاه عقب‌نشینی کرد مصدق دوباره نخست وزیر شد انگلستان و آمریکا دیدند از راه قانونی امکان عزل دکتر مصدق وجود ندارد پس چرچیل و روزولت دستور کودتا را صادر کردند و تا وزیر امور خارجه آمریکا هیلاری کلینتون رسما تایید کرد که کودتای ۲۸ مرداد کار آنها بود و رسماً از ایران عذرخواهی کردند.

کودتا صورت گرفت شاه به قدرت رسید و کنترل صنعت نفت ایران تا آخر سال ۵۷ همچنان در دست آمریکا و انگلیس ماند.خدایش حضور قد داره بند هایی چون شعبان بی مخ، ایسی، طیب و دلار های آمریکایی و دیگر وطن‌فروش هایی چون کاشانی و غیره هم در به ثمر رساندن کودتا بی‌تأثیر نبود. در مسئله کودتا ما فرق دو تا شاه را باید به دقت ببینیم یکی ملکه انگلیس پادشاه انگلستان بود به خاطر توفیق در کودتا و دلارهای نفتی آن از نخست وزیر چرچیل تشکر کرد و مدال افتخار بر سینه اش آویخت چون ملکه انگلستان شاه خودش نبود شاه انگلستان بود در مقابل شاه ایران نخست وزیر مصدق را زندانی کرد و تا آخر عمر در تبعید گذاشت و نفت ایران را تقدیم انگلیس کرد شاه ایران در خدمت شاهی خودش بود متولی ایران نبود. هفتاد سال از ۲۸ مرداد ۳۲ میگذرد از آن روز تا به حال ایران ما هیچ روز خوشی را ندیده است هر چه بدبختی سیاهی و نکبت داریم منشأش به آن روز برمی گردد. شاه از آن روز حکومت فردی را آغاز کرد اراده شاه بر این مقرر شد که ملی گراها و چپ ها باید حذف شود و تا آخرین روز حکومت هم مجری همین سیاست بود بگیر و ببندها آغاز شد اولین قربانی دکتر فاطمی وزیر امور خارجه مصدق بود بسیار بی رحمانه او را کشتند سخت بیمار تب دار بود با برانکارد به اعدام گاه آوردند شخص تیمور بختیار و نصیری با شلیک گلوله کشتندش. طرز قتل هویدا را به خاطر بیاورید .دکتر فاطمی گفت« این آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از استثمار و فقر و بدبختی می گذارم» .قربانی دیگر لطفی ۷۷ ساله وزیر دادگستری مصدق بود اوباش های شاه درب منزل اش را شکستند بعد از ورود در حالی که در بستر بیماری بود آنقدر با چوب و چماق و لگد به او زدند تا به کما رفت و بعد مرد.

«رقص در آتش و جان سوخته»

اتفاق در ۲۳/ ۱۲/ ۱۳۳۷ افتاد در روز چهارشنبه سوری و روز تولد رضا شاه اشرف و علیرضا پهلوی قرار گذاشتند مراسم جشن و سرور راه بیندازند رفتند به زندان مرکز دژبان تهران زندانی کریم پور شیرازی حقوقدان شاعر و نویسنده و طرفدار سرسخت مصدق را که آنجا زندانی بود به محوطه زندان آوردند اول پشتش پالون گذاشته  سربازی را سوارش کردند سیخونک زده و راه بردند بعدبه روغن و بنزین و نفت آغشته کرده و آتش زدند در حالی که او میسوخت اشرف و علیرضا قهقهه می‌زدند و شادی و سرور می کردند از کلمات به یاد ماندنی کریمپور شیرازی این است ««ما سوگند خورده ایم تا پای جان از حقوق این گرسنگان و برهنگان در مقابله با سرنیزه بی باکانه دفاع کنیم» روز ۱۶  آذر ۳۲ روز خونین روز دانشجو را به یادآورید می گذارم» .قربانی دیگر لطفی ۷۷ ساله وزیر دادگستری مصدق بود اوباش های شاه درب منزل اش را شکستند بعد از ورود در حالی که در بستر بیماری بود آنقدر با چوب و چماق و لگد به او زدند تا به کما رفت و بعد مرد.

 

 

روز۱۶ آذر ۳۲ روز خونین روز دانشجو را به یادآورید

دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به کودتای ۲۸ مرداد و در اعتراض به ورود نیکسون به تهران اعتصاب کردند به دستور شاه ارتش وارد عمل شد عده ای زخمی و دستگیر شدند و سه دانشجو به نامهای بزرگ نیا ،قندچی و شریف رضوی با شلیک گلوله کشته شدند تیمور بختیار یک جلاد بی رحم بود فرماندار نظامی تهران و بعد رئیس کل ساواک شد وی انواع شکنجه‌های وحشتناک را در مورد مخالفین شاه اعمال کرد ۱۴ نفر زیر شکنجه کشته شدند ۳۶ نفر به چوبه دار سپرده شدند ۲۰۰ نفر زندانی ابد شدند سه هزار نفر دستگیر شدند شاه جان عزیز انسان های بی شماری را گرفت که خواست شان آزادی و دموکراسی برای ایران و رهایی مردم از فقر بود. شاه راه هرگونه مبارزات مسالمت آمیز را با خشونت آمیز ترین شکل گرفت تنها راه شکنجه زندان و اعدام را باز گذاشت ۰ حزب ملت که قویترین حزب ملی گرا بود منحل شد داریوش فروهر دبیرکل این حزب را زندانی کرد داریوش فروهر بعد از انقلاب دوباره حزب ملت را احیا کرد این بار ماموران بی شرف جمهوری اسلامی در قتل‌های زنجیره‌ای به منزلش ریختند و با فجیع ترین وجه خود داریوش و همسرش پروانه را با چاقو قطعه قطعه کردند.

شاه و جمهوری اسلامی در یک مورد اتفاق عمل داشتند و دارند درب تمام تشکل های سیاسی و صنفی مستقل و درب تمامی رسانه های مستقل برای همیشه باید بسته بماند. در سال ۶۲ بازجویم می گفت سیاست ما این است تمام اعضای کمیته مرکزی و اعضای رده بالای تمام احزاب نباید باشند سر نباید باشد ناصری شکنجه گر من در زمان شاه هم همین را می گفت افراد به سر موضع حق حیات ندارند یا در خیابان میکشیم میگوییم در درگیری کشته شده یا در زندان میکشیم میگوییم فرار کردند کشتیم. جزنی و ده همراهش را به یاد آورید. آقای مهندس مهدی بازرگان دبیرکل نهضت آزادی در دادگاه نظامی موقع محاکمه خطاب به شاه چنین گفت« ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما برخورد میکنیم بعد ازین با گروه‌هایی سر و کار خواهید داشت که زبان قانون را به کار نخواهند برد.» دیگر هیچ امیدی به عقب نشینی شاه و ایجاد شرایط قانونی برای طرح درخواست های دموکراتیک از طریق مسالمت‌آمیز باقی نمانده بود در چنین شرایطی نظام دیکتاتوری مبارزه مسلحانه را پیش پای مبارزین آن دوران قرارداد یک کنش و واکنش متقابل بود یک راه تحمیلی شاه بود. ویتنام را به خاطر آورید. سمت و سوی دیکتاتوری به سوی جنگ داخلی و کشتار است یک نوع ناگزیری.

اولین گروه مسلح« اتحاد عمل» بود که از درون نهضت آزادی سر بر آورد. دیگر گروه‌های مسلح از درون احزاب ملی و احزاب چپ سر برآوردند دهها گروه مسلح در گوشه و کنار ایران به مبارزه مسلحانه دست زدند که سازمان یافته ترین و فراگیرترین آن سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق بودند. آرزودارم جنبش انقلابی مسالمت‌ آمیز سال ۱۴۰۱ راه بگشاید و شکست نخورد راه کشتار و جنگ داخلی گرفته شود.

در بحبوحه اعتراضات زن زندگی آزادی در صحن مجلس شورای اسلامی غوغایی به پا بود حیات سیاسی رهبر به خطر افتاده است اغتشاشگران میخواهند رهبر نباشد ما نمایندگان مدیون رهبر هستیم باید وظیفه خدمتگزاری و ادای دین به رهبر را ادا کنیم بعد از شور و مشورت زیاد بالاخره ۲۲۶ نماینده خطاب به قوه قضاییه بیانیه‌ای صادر کردند و در آن از قوه قضاییه خواستند در کشتن بازداشت‌شدگان توجیل به خرج دهد اغتشاشگران محارب هستند .از نیروی انتظامی خواستند شدت عمل به خرج دهند اموال ورزشکاران طرفدار جنبش را مصادره کند.

ایران خانوم ملکه وسیع و پرسود سندداری دارد چون فکر می‌کند خودش عقل و شعور و عرضه کافی برای اداره آن را ندارد می سپارد به دست آقایی وزیر درسند می نویسد این ملک ولایتا وکالتا و امانتا به دست شما می باشد و بعد از شما در دست اولاد ذکوری که از تخم شما در می آیند باشد و همچنین زیر سند قید میشود ایران خانوم حق انتخاب نماینده برای حسن اجرای امورات ملک را دارد. اما موقع انتخابات وکیل یا ولی محترم با تردستی نمایندگان خود را جای نمایندگان ایران خانوم جا میزند. سر سال ایران خانوم طلب سود می کند جواب میشنود ملک زیان‌ده بوده میخواهد ملکش را پس بگیرد نمی‌دهند و زورش نمی‌رسد تا پس بگیرد ملک به حراج رفته و ویرانه ای بیش نمانده. دموکراسی یعنی اگر مردم بخواهند بتوانند به طور مسالمت آمیز و بدون خونریزی بالاترین مقام حکومتی را جایگزین مقامی بکنند که می‌خواهند. اصل بیست و یک بند سه حقوق بشرمیگوید که اراده مردم می بایست اساس حکومت باشد چنین اراده‌ای می‌باید حقیقی و ادواری اعمال گردد تکلیف چیست اگرحکومت دست مردم نباشد پیش فروش شده باشد به یک شیخ یا شاهزاده؟

در ایران چند شیخ از طرف ولایت نشسته در شورای نگهبان افرادی را که باید وکیل یا رئیس دولت بشوند را انتخاب میکنند بعد به مردم می گویند همین است که هست رای بدهید .میزان رای ملت است. محمدرضا شاه یک کمیسیون انتخابات سه نفره مرکب از علم و منصور و یک نفر دیگر معین کرده بود آنها افراد مشخص شده توسط مقامات امنیتی ساواک را انتخاب و بعد به مهرمشهور به مهر پلاستیکی سلطان توسط شاه مهمور می شد بعد همه آنها به سلامتی از صندوق انتخابات بیرون می آمدند

یک مادر پشت زندان اوین سراغ فرزند دانشجویش را می گرفت میگفت پدرم موقع انقلاب در میدان ژاله کشته شد در حال حاضر فرزندم در زندان رهبر است خدایا کی از دسته شیخ و شاه رها خواهیم شد. کودک سه ساله را معاینه می کردم از مادرش پرسیدم پدرش کو گفت آقای دکتر اضافه بود بیرونش کردم گفتم چطور مگه میشه گفت آقای دکتر خانه مال من است درآمد و کار از من است نشسته خانه دستور میده و همه چیز می خواد آیا واقعا اضافه نبود.

ملک مال ایران ثروت مال ایران کار از ملت آیا واقعاً دیکتاتورها اضافی نیستند همه دعواها سر مال دنیاست.حلال و حرام نداریم اول قدرت بعد ثروت قانون بی قانون محمدرضا شاه در یک خانه اجاره ای در سنگلج تهران به دنیا آمد مگر حقوق رسمی شاه چقدر بود که طبق اظهارات آقای انصاری مشاور مالی شاه و اسناد موجود در کتابخانه مجلس موقع خروج از ایران بالغ بر ۲۰ میلیارد دلار برده و ثروت زیادی که قابل حمل نبوده به جا گذاشت از جمله بنیاد پهلوی با ۲۰۸ شرکت بزرگ که بعد تغییر نام داد و نام بنیادعلوی بنیاد مستضعفان ستاد فرمان اجرایی امام را به خود گرفت رضا شاه یک قزاق ساده اجاره نشین بود موقع فرار از ایران یک و نیم میلیون هکتار زمین مرغوب به نام رضاشاه ثبت و سند خورده بود بعد از فرار به اراضی شاهنشاهی مشهور شدبعد از رفتن رضا شاه به دست مجلس افتاد و بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ محمدرضا شاه از مجلس پس گرفت. ثروت دست شیخ و شاه فساد آفرین است ثروت دست ملت ثروت آفرین است.

بخش : سياست
تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت, ۱۴۰۲ ۳:۰۴ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

3 Comments

  1. شرحی ز جام جان ما
    آورده ای پنهان ما

    سلام دکتر عزیز
    می بینم هَزار تلخ تاریخ سروده ای!*

    نکته ای که اینجا قابل ذکر است این می باشد که با دیدن قانون شکنی ها، زورگویی ها و جنایات بعدی، قبلی اغلب از سوی خیلی ها فراموش می شود. ولی شما در یک مقاله همه جانبه نگری کرده اید، و این زیباست. این همه جانبه نگری و یاد آوری همزمان گذشته و حال، به نظرم بسیار لازم است. همه ی قانون شکنی ها و جنایات باید ثبت گردد و یاد آوری شود تا فراموش نشوند.

    به یاد دارم بعضی کتاب ها که خود ساواک و رژیم قبلی اجازه ی چاپ داده بود، کمی بعد خودشان ممنوع کرده بودند؛ و داشتن آن کتب جرم بود.

    در آن سال ها که بچه های فدایی و غیر فدایی خونین بر زمین می افتادند، دانش آموزی شورشی بودم. سد ها دوبیتی و شعر های کوتاه و بلند تالشی، فارسی و گاه گیلکی برایشان سرودم.

    یکی از آن دوبیتی ها را اینجا می آورم تقدیم به شما انسان رنجدیده

    جوانِن مَندینَه ریجَه بَه ریجَه
    تیرَه مَیدُون درِه ویجَه بَه ویجَه
    جوانُون تیر ژَنن دیل کَرع سُوجَه
    نَنِن نالَه کَرن، وان: چَمَه کیجَه!

    جوانان ایستاده اند ردیف به ردیف
    در میدان های تیر وجب به وجب
    به جوانان تیر می زنند، دل آدم می سوزد
    مادر ها فریاد می کنند: آه…! جوجه هایمان!
    تابستان ۱۳۵۵

    دوستان خواننده توجه داشته باشند، دلیل اینکه من دانش آموز فکر می کردم «جوانان ایستاده اند ردیف به ردیف، در میدان های تیر وجب به وجب، …» حضور استبداد مطلق ساواک بود. کسی حق نداشت بپرسد، ما چند نفر زندانی سیاسی داریم. اگر می پرسید می بردند پیش آن ها تا خونین و مالین خودش سرشماری کند. در نتیجه من دانش آموز صادقانه فکر می کردم که بخش عظیمی از مردم روشن ایران بندی شده، زیر شکنجه اند و تیر باران می شود.

    کوتاه: بدترین دشمن هر رژیمی، آزادی را سر بریدن است. به عبارتی دیگر:

    به خون درنوردیده و ریش ریش
    ز هر قطره روید درختی و بیش

  2. با سلام مجدد
    نکته ای دیگر در دل داشتم، که ننوشتم. شاید خوب است آن نیز نوشته شود تا در تاریخ ثبت گردد و بکار آید.
    پیشاپیش بگویم که می تواند کمی طولانی گردد(لازم است).

    باری،
    شرحی ز جام جان ما
    آورده ای پنهان ما
    بشنیده ای گویی ز دور
    آن ناله و افغان ما
    از دل نیامد بر زبان
    سد شعله ی حرمان ما

    بچه های فدایی لطف می کردند و مرا برای شعر خوانی به سالگرد فداییان و مراسم دیگر در شهر اِسن دعوت می کردند. چندین بار رفتم و آنجا حماسه خوانی می کردم. اغلب در هنگام شعر خوانی سخنرانی نمی کنم. یکسر می روم سر اصل مطلب. گفتم برای بچه هایی که مرا نمی شناسند، بگذار کمی خود را معرفی کنم.
    در نتیجه آغاز کردم نثرین سخن گفتن. ای کاش نمی گفتم.
    به هر حال سخن آغاز کردم و گفتم من با شیوه های چریکی موافق نبودم.
    ناگهان بانویی محترم که بعد فهمیدم اقلیتی(منشویک) است، با لحنی غیر دوستانه گفت: پس بهتر است بیایید پایین!

    خوب من هنوز حرف هایم که شاید چند دقیقه طول می کشید را نزده بودم.
    داشتم می گفتم گرچه من چریک فدایی نبودم، ولی از یاران شان بودم. هر اتفاقی که برای فداییان و کلن چریک ها می افتاد، گاه پدر ما، من و نزدیکان ما آن را یک جورایی به مردم می رساندیم. در این اطلاع رسانی فامیل ما، دانشمند و اندیشمند بزرگ دکتر موذن زاده کلوری(که او نیز با شیوه ی چریکی مبارزه موافق نبود) نقشی بزرگ داشت. یعنی همیشه به سود چریک ها و به زیان رژیم اطلاع رسانی می کرد. یکی از نوع فعالیت آن مبارز بزرگ همین بود. البته اطلاع رسانی او نه فقط در باب چریک ها های فدایی، بلکه در باب همه ی پاکیزه خویان میهن بود. جمشید در میهن ماند و در اندوهی عظیم و طولانی تلف شد.
    همانطور که نوشتم پدر ما که فعال سیاسی نبود نیز همین کار را می کرد. به عنوان مثال وقتی فداییان به پاسگاهی در سیاهکل حمله کردند، پدر ما آمد و در جمع گفت: ماشین بچه ها روشن نمی شد تا بتوانند بگریزند. در نتیجه با کمک های مردمی ماشین شان به راه افتاد و توانستند جان سالم بدر برند.
    پدر انسانی بسیار راستگو بود. این خبر را از خود در نیاورده بود، از کسی شنیده بود، همان را بیان می کرد.

    باری، فامیلی بزرگ ما(بزرگ از نظر کمی) در شهرستان ماسال و کل تالش زمین از یاران فداییان بود. گرچه هیچ یک از فامیل ما رسمن فدایی نبودند. شهر و منطقه ی نسبتن بزرگ ماسال تنها شهر و منطقه ای در جهان بود که حزب آنجا اکثریت مطلق داشت. به یاد دارم بعد ها یکی از فامیل ما به دلیل اختلافات خانوادگی قهر کرد و رفت دفتر «فداییان اکثریت» را گشود و هف، هشت نفری دور خود جمع کرد. منظور از خانواده، فامیلی بزرگی است در ماسال که از بازماندگان رضا تالشی مشهور و حبیب قفاری کلوری(خلخالی) هستند. حالا شاید تعدادشان چند هزار نفر باشد.
    رضا تالشی معروف به رضایف، هموست که اول بار کوچی خان جنگلی را به خارج از کشور(روسیه برد)، و هموست که به مصدق غارت شده در قفقاز کمک کرد تا دوباره به ایران بر نگردد، و برای تحصیل به فرانسه برود(رجوع شود به خاطرات دکتر محمد مصدق).
    رضایف بعد ها یکبار در زمان رضا شاه وقتی از شوروی بر می گشت، هنگامی که در بندر انزلی از کشتی پیاده شد، با آمپولی او را کشتند. جسد او را به کربلا بردند و آنجا دفن کردند. بعد از آن ماسال شد شهر چپ های طرفدار شوروی. چنانکه در اوایل بعد از سر نگونی رژیم سابق، حکومت شهر چند ماهی به دست بچه های ما بود. بعد تحویل دادند. البته رضایف فعال سیاسی نبود. ولی به کوچی خان جنگلی کمک مالی می کرد. او در چند نقطه ی شوروی دفتر کار داشت و از ایران پیله ی کرم ابریشم و جاجیم ابریشم برای فروش به آنجا می برد.
    شده گاهی نوشته ام چندین مفقود الاثر داریم. بعد از کشته شدن رضا تالشی(رضایف)* پسر تحصیل کرده ی او حمید رضایی لیپایی که با خانم رشتی خود در رشت می زیست، ناپدید شدند. کل خانواده ناپدید گشت؛ زن، بچه، همه. بعد ها از همان خانواده ی بزرگ(بزرگ از نظر کمی) مهندس منصور رضایی لیپایی که تحصیل کرده ی آلمان بود و تنها رنجبری آن خانواده و کل ماسال زمین، نیز گریخت و در خارج از میهن(در نیویورک) ناپدید گشت. ماسال دو نفر فعال سیاسی غیر داشت، که هر دو از خارج از کشور آمده بودند. حسن ماسالی، و منصور رضایی لیپایی. باری، بدان صورت فامیلی بزرگ ما دارای چندین مفقود الاثر گشت که تا به امروز هیچ خبری از آن ها نداریم. اگر کسانی از حزب رنجبران و … با منصور ما که انسانی بسیار با شخصیت و قابل احترام بود، در مهاجرت دوم در ارتباط بوده اند، و می توانند به ما آگاهی بدهند، لطفن دریغ نکنند.

    * آن زمان ما ایرانیان هنوز اسم فامیلی نداشتیم؛ در نتیجه روس ها برای احترام از نام او فامیلی درست کرده بودند. در روسیه انسان های بزرگسال و بخصوص بیگانه را عمومن با اسم کوچک صدا نمی کنند. یا فامیلی و یا نام و نام پدری را با هم می آورند.

    باری، با اعتراض آن بانوی محترم اقلیتی
    از دل نیامد بر زبان
    سد شعله ی حرمان ما

    می خواستم در ادامه بگویم گرچه من و خانواده ی ما چریک نبودیم، و شیوه ی چریکی را نمی پسندیدیم، ولی یار چریک ها بودیم. خود را دوست شان می دانستیم. این را آن بانوی محترم نگذاشت آنجا مردم از من بشنوند.
    این اخلاق بدی ست، تا آخر حرف دیگران را گوش ندادن و قضاوت کردن و بدتر از آن، گفتن “بیا پایین”!

    آیا داستان همینجا به پایان رسید؟
    خیر. با خود نزدیک به ده شعر حماسی و منظومه ی کوتاه برده بودم تا در طول مراسم بخوانم. رسم اداره کنندگان جلسه ی فداییان در اِسِن این بود که بعد از هر شعر خوانی، دوباره از بلندگو نام مرا اعلام می کردند و دوباره می رفتم بالای سکوی سخن و وَشتَن وارَه های خود را می خواندم.*

    اینبار بعد از خواندن دو منظومه ی کوچک(یک مثنوی حماسی، و منظومه ای کوچک به یاد سیاوش کسرایی) آمدم پایین. همان زمان جوانی آمد و چند شاخه گل به من داد. گویی منظورشان این بود که برنامه ی شما پایان گرفت! و من پیش از آن به مردم که لبریز بودند در آن سالن بزرگ قول داده بودم، باز برایتان بسیار خواهم خواند.
    چرا قول دادم؟
    زیرا صدای تشویق دوستان به گوش می رسید. گفتم: باز خواهم خواند، بسیار می خوانم.
    و آمدم پایین و آن چند شاخه گل را دادم به همان خانم رنجدیده ی اقلیتی. و گفتم این تعارف و ژست نیست؛ از صمیم قلب به شما هدیه کردم.

    و بعد همان جوان که به من گل داده بود، آمد باقی وقت برنامه ی مرا در چند مرحله با “حرف هایی … پر کرد؛ و می دیدم که حوصله ی مردم را به سر می آورد.
    نه اعتراض کردم و نه هیچی.

    سوال: آیا کار نا عادلانه در حق شاعری که خودشان پیوسته دعوت می کردند، براستی بخاطر اعتراض زود هنگام و نا بهنگام آن بانوی اقلیتی بود؟
    خیر؛ آن بانوی اقلیتی در واقع آرزوی چند نفر را بر آورده کرده بود.
    چگونه؟
    بدین صورت که در دفعات پیش یکبار آقای حسین خرمی و چند بار کسان دیگری از سوی ایشان به من تذکر داده بودند که شعر های تند نخوان! از جمله مهدی که فردی فهمیده به نظر می رسد، نیز یکبار به من گفت. متأسفانه آنجا فرصت نشد جواب جناب مهدی فتاپور را بدهم.

    راستی چرا بعضی ها فکر می کنند شعر من تند و قهری است؟
    آیا توهین، تهمت، حرف زشت در آن هاست؟ خیر. شعر من لفظ حماسی دارد و با همان حال وَشتَن گونه(رقصی) که بر زبان آورده هنگام سرودن، از سوی من خوانده می شود. آن حالت خواندن(ترانگی) نیز از سوی من تظاهر به لحنی نیست؛ آن نوع خواندن من در شعر من است. یعنی شعر به من می گوید مرا باید اینگونه خواند تا آن شوم که باید.
    چرا این توضیح را نوشتم؟
    زیرا یکبار فردی خبرنگار کار جلسه ی اسن را گزارش کرده بود به سایتی، و آنجا در باب حماسه های گوناگونی که این خدمتگزار کوچک فرهنگی خوانده بود و هورا بر انگیخته بود؛ فقط این یک جمله را نوشته بود. و لیثی حبیبی – م. تلنگر نیز شعر های خود را اجرا کرد!

    آیا بعد از آن حق کشی، داستان پایان پذیرفت؟

    خیر. در گوشه ای ایستاده بودم، اواخر جلسه بود. دیدم مردی بسیار مهربان و شریف و قابل احترام و از همه مهمتر گلیک(شوخی) آمد به سوی من و گفت آن منظومه ی شما براستی شور انگیز بود. مهربان بود، گیله مردی بود پر از مهربانی.
    آیا داستان همینجا پایان پذیرفت؟
    خیر. بعد از قطع برنامه ی حماسه خوانی من؛ گویی کسانی از پیش آماده بودند و می دانستند که چنان چیزی پیش می آید؟
    پس به سرعت در سالن پخش کردند که گویا یک فرد ضد فدایی را دعوت کرده اند به شعر خوانی! و او علیه فداییان حرف زده!
    من این را نمی دانستم که کسانی مرا رصد می کردند؛ بعد فهمیدم.

    پس از حرف زدن با آن مرد شریف گیلک که از فداییان قدیم بود؛ خستگی از جان و تن داشت می رفت بیرون. و مردم شروع کرده بودند به بیرون رفتن از سالن. بانویی محترم که گویا خانم ایشان بود، با حالتی خشمکین آمد و به مرد گفت: برویم!
    با همان مهر گیلانی خود، خدا حافظی کرد و رفتند.
    از همه برای من دردناک تر همین آخری بود.

    و این در حالی بود که من در جواب آن بانوی اقلیتی روشنگری کردم. و از جمله گفتم فراوان برای فداییان شعر نوشته ام، بزرگترین حجم شعر را برای فدایی و غیر فدایی که بر زمین افتادند، در کل ایران و جهان من سروده ام.
    گرچه تلاش کردم از سوءِ تفاهمی که با آن یک جمله ی آغازین من ایجاد شده بود را بر طرف کنم، ولی کسانی(چند نفر) که در پی آن لحظه بودند، آنچه می خواستند را بدست آورده بودند برای قطع حماسه خوانی من که در وصف بزرگان ایران زمین از جمله فداییان بود. یعنی توضیح من برایشان اهمیتی نداشت. آن ها به آرزوی خود رسیده بودند؛ پس کار خود کردند.
    آیا من از آن بانوی محترم دلگیر شدم؟ خیر، هرگز.
    دلگیر شدم از “کسانی” که آن بانوی گرامی و انسان هایی چون او را تلاش کرده بودند علیه من مسموم سازند.
    آیا این گناه مسموم کنندگان است؟
    طبیعی ست که آنگونه “آدم ها” مقصر اصلی اند.
    ولی مقصر دیگری نیز همیشه، تکرار می کنم: همیشه، این میان وجود دارد، و آن سادگی ما، بعضی مردمان است که آماده ایم به دام پرونده سازان و حقه بازان و “مردم” مشکوک بیفتیم.
    امیدوارم این نوشته ی مرا آن بانوی شریف و دیگر حضار محترم در آن جلسه نیز بخوانند تا در آینده هیچ کسی نتواند با احساسات شان آنگونه بازی کند.
    به همین خاطر است که فراوان این جمله ی مشهور خود را تکرار کرده ام و می کنیم: شریف بودن کافی نیست؛ باید واقف نیز بود. همین.

    وَشتَن(ایرانی) = رقص(عربی)
    این واژه ی بسیار کهن ایرانی متأسفانه در فارسی منسوخ شده؛ و یا در آن توفان تاریخی حمله ی عرب، فرصت نکرده وارد فارسی شود. در نتیجه رقص عربی جایش نشسته.

    نام من صبور است
    پدرم بیتاب بود

    از این بودیم، از آن شدیم
    به کوچه ی خزان شدیم
    شکسته شد صدای ما
    نشسته او بجای ما

    (از منظومه کوتاه «صبور»)

  3. نکته: «و بعد همان جوان که به من گل داده بود، آمد باقی وقت برنامه ی مرا در چند مرحله با “حرف هایی … پر کرد؛ و می دیدم که حوصله ی مردم را به سر می آورد.»(برگرفته از منگفت دوم من)

    آن سه نقطه را خودم گذاشته ام؛ یعنی کسی منگفت مرا سانسور نکرده.
    چرا سه نقطه گذاشته ام؟
    زیرا اول واژه ای بکار برده بودم، بعد احساس کردم سنگین است و شاید بکار بردن آن از سوی من عادلانه نباشد. پس آن واژه را حذف کردم و جایش سه نقطه نهادم تا قضاوت را به خود او و دیگران واگذارم.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴