جنبش سندیکائی بعنوان یک موضوع سیاسی:
جنبش سندیکائی در دهههای ۱۹۰۰ در برپائی و شکلگیری دولتهای دمکراتیک رفاه ملی نقش تعیین کنندهای ایفا کرد. چنین تأثیری قبل از هر چیز مولود پارهای از شرایط ویژه بود.یکی از این شرایط دورهٔ رونق اقتصادی پس از جنگ بود که همراه با تشکیل دولتهای قوی شرایط را برای تحولات دمکراتیک و به رسمیت شناختن حقوق اتحادیههای کارگری فراهم کرد. عامل دیگر رشد احساسات تعلقات طبقاتی و هویت مشترک در محیطهای کار بود. عامل سوم گسترش احساس همبستگی بین کارگران متعلق به یک صنف معین تولیدی با محیطهای کارگری صنفهای متفاوت بود. بعبارت دیگر احساس طبقاتی و درک منافع طبقاتی مشترک شکل گرفت. این عوامل باعث شد تا یک مرکزیت مؤثر و قدرتمند برای سازماندهی امر مذاکرات بوجود آمد.
در کنار احزاب سیاسی، اتحادیهٔ کارگری و تجمعهای مذهبی کماکان از جملهٔ مهمترین جنبشهائی هستند که در تغییرات اجتماعی تأثیرگذار هستند. جنبش اتحادیههای کارگری در سطح بینالمللی بیش از ۱۶۰ میلیون عضو را در چهارچوب تشکیلات خود سازمان داده است. علاوه بر کلیسا جنبشها و انجمنهای مردمی هستند که بیشترین تعداد از شهروندان را در فعالیت خود سازماندهی میکنند. از جملهٔ این جنبشهای مردمی میتوان “کمپسینو” که بزرگترین جنبش مردمی در کشورهای جنوب است و حدود ۱۲ میلیون عضو دارد، را نام برد. این تشکیلات مردمی توسط سه دبیر که در کشور هندوراس سکونت دارند، اداره میشود. دو نفر از آنها حرفهای هستند و یکی نیمه وقت کار میکند. “اَتـَــک” که جنبشی مشابه و بخشی از جنبش عدالتخواهی بینالمللی است، در کشورهای شمال شکل گرفته است و حدود ۵۰۰۰۰ عضو دارد. سئوال مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که نقش اتحادیههای کارگری در تحولات آتی چگونه خواهد بود؟ اگرچه تحقیقات همه جانبه و گستردهای در این مورد صورت نگرفته است، ولی برپایهٔ کاری که دو تن از جامعه شناسان سِنت (۱) (۲۰۰۰) و کستلز (۲) (۱۹۹۹ تا ۲۰۰۰) صورت دادهاند، متأسفانه روندها و گرایشهای نگران کنندهای در درون جنبش اتحادیهای پدید آمده است که نقش آیندهٔ کل جنبش کارگری را بعنوان اهرمی سیاسی مورد تردید قرار داده است. برای درک بهتر این موضوع لازم است تا پارهای از تغییراتی را که در شیوهٔ تولیدی پسا مدرن سرمایهداری بوجود آمده است را توضیح دهیم.
نفوذ و تأثیر سرمایه داری شبکهای:
در فصل سوم تغییرات در سیستم تولید سرمایه داری و غلبهٔ آن بر رقبای بینالمللی را مورد بحث قرار دادیم. در همین رابطه چگونگی تأثیرات این تحولات بر رابطهٔ بین دولت و جامعهٔ مدنی را نیز مطالعه کردیم. گذار سیستم تولید از “فوردیسم” به روش تولید شبکهای در سرمایهداری شرایط جنبش کارگری را نیز دچار دگرگونی کرد. این تغییر قبل از هرچیز باعث تحول در مختصات جنبش کارگری بعنوان یک قدرت سیاسی و موقعیت آن در چانهزنیهای سیاسی شد.
انعطاف و تحرکی که سرمایه داری شبکهای در شکل تولید بوجود آورد، بهبود چندانی در وضعیت ارتش بیکاران بوجود نیاورد. امروز انبوهی از کارگران روزمزد در دورترین نقاط جهان وجود دارند. در هیچ دورهای از تاریخ، به لحاظ درصد، تا این میزان کارگر روزمزد وجود نداشته است. مرز بین اشتغال و بیکاری بسیار سیال و شکننده است. از تعداد شاغلین در بخش دولتی بسیار کاسته شد،
است، در حالیکه بر تعداد مستخدمین در بخش خصوصی اضافه شده است. توازن قدرت به نفع سرمایه و به زیان کار تغییر کرده است. امنیت شغلی که در دهههای گذشته در حوزهٔ صنایع به اعتبار تولید انبوه وجود داشت، بدلیل تولید غیرمتمرکز و مراکز تولیدی کوچکتر و انعطاف و تحرک سرمایه داری شبکهای که بعضاً کاربرد سیاستهای صرفهجویانه را بهمراه داشته، دیگر وجود ندارد و در نتیجه ناامنی شغلی حاکم گردید. توسعهٔ سرمایه داری شبکهای تضاد بین کار و سرمایه را پیچیده تر و نامرئی کرده است. به این لحاظ جنبش کارگری چون گذشته نمیتواند از سلاح اعتصاب استفاده کند. صاحبان صنایع و مدیران واحدهای تولیدی در صورت احساس خطر و امکان اخلال در روند تولید، تهدید به انتقال واحد تولیدی مینمایند. یک شرکت بزرگ ترانسناشنال زیر مجموعهای از شرکتهای کوچک تولید کنندهٔ قطعات مشابه در اختیار دارد و درصورت احساس خطر میتواند سفارش خود را از یک واحد در یک کشور به واحدی دیگر در کشور دیگر منتقل کند. سرمایهداری شبکهای باعث نامرئی شدن صاحبان و تصمیمگیرندگان اصلی شرکتها شده است. رابطه بین کسی که دستور میدهد، فرمانده و فرمانبر و تولید کننده بسیار سیال شده است. تغییر ساختار و سازماندهی صنایع معدن در پــرو، نمونهٔ شفافی در این مورد است. در کشور پــِرو ابتدا همهٔ کارگران معدن را اخراج کردند، سپس به آنها پیشنهاد کردند که میتوانند بخشی از معدن و وسائل و تجهیزات مورد نیاز را از شرکت اجاره نمایند تا خود به استخراج مواد کانی دست بزنند و آنرا در مدت زمان و قیمتی که شرکت تعیین میکند به آنها بفروشند. (وینگبورگ، ۲۰۰۱). (۱). البته باید اضافه کرد که چنین سیاستی هنوز نتوانسته در بخش صنایع و خدمات دولتی جای پائی باز نماید. ولی با توجه به روند خصوصی سازی و طرحهائی که از طرف سازمان تجارت جهانی برای به چالش کشیدن بخش صنایع و خدمات دولتی ارائه میشود، بدون شک دیر یا زود چنین شرایطی گریبانگیر این بخش نیز خواهد شد. اتحادیهٔ کارگری دیگر امکان گذشته را ندارد تا کارفرمائی را که متحرک، نامشخص، نامرئی و در پس مونیتور کامپیوتر پنهان است، به چالش بکشد. اتحادیه های کارگری امروز تا حد زیادی وابسته به قوانین وضع شده از طرف دولت و سیاستهای رسمی ادارهٔ صنایع و بازار کار میباشند.
سرمایهداری شبکهای نقش و توان دولتهای ملی را در اتخاذ سیاست اقتصادی مستقل بسیار محدود کرده است. همانگونه که در فصل سوم بحث شد، شرایط برای دولتهای ملی نسبت به قبل بسیار دشوارتر شده است. این دولتها دیگر نمیتوانند مانند گذشته به باز تقسیم سود حاصله بین کار و سرمایه که قراردادهای اجتماعی بهاعتبار آن بنا شده بود، دست بزنند. پیآمد این ناتوانی کاهش اعتبار و مشروعیت دولتها در نزد مردم بوده. بینالمللی شدن نقش دولت و نیاز آن به فراهم کردن فضای مناسب و مورد قبول برای ترغیب و جذب سرمایهگذاران خارجی نه تنها آرام آرام باعث عدول آنها در انجام تعهدات اجتماعی خود شده است، بلکه بدتر اینکه چتر حمایتی حق داشتن کار شهروندان را نیز به سایه راند. در بسیاری از کشورها قوانین ضد سندیکائی وضع شده و قوانین کار و استخدامی با شرایط به مراتب بدتر و ناامنتر تنظیم شدهاند. نتیجهٔ چنین کارکردی رشد شدید ارتشی از مستخدمین روزمزد و پیمانی شده است که همگی فاقد استخدام رسمی هستند. این تحولات بهموازات سترون کردن دولتهای رفاه ملی در کشورهای غربی پیش برده شده است. جنبش سندیکائی بهناگاه خود را در شرایطی یافت که مجبور شد تا برای دفاع از موقعیت، جایگاه و نقش سودمندی که به اعتبار صد سال مبارزهٔ سیاسی بیامان در عرصهٔ برخورداری از کار بهآن دست یافته بود، به ستیز برخیزد. با رشد و سیطرهٔ اندیشهٔ نئولیبرالیسم، نقش و هدف اتحادیههای کارگری نیز دچار تغییراتی شد. این جنبش که در گذشته وظیفهاش تلاش در جهت دست یافتن به تغییرات اجتماعی بود، مجبور شد تا نقش و وظیفهٔ حفظ دستآوردهای اجتماعی را که در طی یک قرن تلاش بیوقفه حاصل شده بود، بعهده گیرد. بسیاری از فعالین جنبش کارگری از خود سئوال میکنند، وقتیکه ما نمیتوانیم پاسخ و یا پیشنهادی مناسب به رفقای همکارمان بدهیم، چرا باید تن به فعالیت بدهیم؟ برای قامت آنها جامهای دوخته شده است که خود در انتخاب رنگ و جنس و طرح آن هیچ نقشی نداشتهاند.
تحرک، تنوع و محدویت زمانی مستخدمین پروژهای باعث شد انسانهای بیشتری به فکر حفظ موقعیت و منافع خود باشند تا همبستگی با دیگران. تقویت فردگرائی (اندویدوآلیسم) هویت و مشارکت جمعی را در هم میشکند. دگرگونی در سیستم تولید و شرایط استخدامی باعث رشد روحیهٔ فردگرائی و تعدیل روحیهٔ کار اتحادیهای شده است. وقتی که کارفرمایان بتوانند نیروی کار مورد نیاز خود را براحتی اخراج و یا جایگزین کنند، وضعیت اجتماعی و معیشتی مستخدمین بدون شک دچار بیثباتی و نا امنی میشود، تاحدی که آنها نتوانند آیندهٔ خود را پیشبینی کنند. نیاز به ارضای لحظهای در بازارکار در بین مستخدمین بسیار شدید شده است. (ســِنـِت، ۲۰۰۰). چنین روحیهای در حوزهٔ سیاسی نیز تأثیرگذار بوده است. در دنیائی که هیجان و کُـنشهای شتابان به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده است، سیاست و کار سیاسی به دل مشغولی و سرگرمی خسته کننده بدل شده است. صبر و بردباری سیاسی در بسیاری از فعالین سیاسی فروکش کرده است. فعالین کم حوصله شدهاند. تحولات به آرامی پیش میروند، و زمان زیادی طلب میکند تا به بار بنشینند. غلبهٔ چنین روحیهای بر جنبش کارگری باعث شده تا سازماندهی یک حرکت جمعی با اهداف درازمدت، مانند جنبشهای اتحادیهای آنگونه که در گذشته صورت میگرفت، با دشواریهای بسیار روبرو گردد.
مستخدمین و فعالین کار سیاسی را، در خارج از چهارچوبهای متعارف سنتی و محیط کار جستجو میکنند. چنین عرصهای زندگی روزمره و فعالیتهای انجمنی میباشد. (سوربوم، ۲۰۰۲).
پیآمد این تغییر روحیه، علیرغم اینکه طبقه کارگر به معنی واقعی کلمه (مزدبگیران) رشد بیسابقهای داشته است، باعث شد تا از تعداد اعضاء و فعالین اتحادیههای کارگری در سطح جهان، کاسته شود. تحولات در کشورهائی مانند انگلستان، پرتغال و نیوزلند نشان داد که چگونه میتوان دستآوردهائی را که اتحادیههای کارگری در طی دهها سال مبارزهٔ بیامان بهچنگ آورده بودند، ویران کرد. تعداد اعضای اتحادیههای کارگری در این کشورها طی ده سال به میزان ۲۰ تا ۲۵ درصد کاهش یافته. بعد از هر انتخابات و تغییرات در ساختار دولتی، زمان زیادی لازم است تا مجدداً جنبش اتحادیهای را حول خواستههای جدید سازماندهی کرد. مجموعهٔ این عوامل باعث شد در بسیاری از کشورهای غربی نقش سندیکاها تا حد شرکتهای بیمههای اجتماعی تنزل یابد. بسیاری از اعضاء، اتحادیهها را بعنوان ارگان و محلی که وظیفهاش دریافت حق عضویت، چانهزنی با کارفرما و در مواقع بیکاری پرداخت حقوق بیمهٔ بیکاری میپندارند. (مونک، ۲۰۰۲). (۱)
رشد شتابان جنبش اتحادیه ای در کشورهای جنوب از این قاعده مستثنی است. اتحادیه در کشورهای جنوب مانند احزاب سیاسی که در سالهای اخیر بعنوان نتیجهٔ بلافصل خواستههای جهان غرب در انجام رفرمهای سیاسی تشکیل شدند، از خواستههای اعضای خود تأثیر میگیرند. اعضای آنها خواهان دخالت فعال و همه جانبهٔ اتحادیهها هستند. تجربیات پروژههای مدرن هدایت از مرکز در گذشته، باعث خفه کردن خلاقیت و شرکت فعال بدنه در فعالیتهای سیاسی میشد. تجربهٔ تلخ سوسیالیسم شوروی و دولتهای ملی در پیشرو هستند. زمانِ ” آموختن آن کلام مقدس” از طرف نخبگان بسر رسیده است. این شکل از مدیریت هر روز بیش از پیش مورد تردید قرار میگیرد. فعالین و مستخدمین راهحلهای بدیل را در محل کار و هستی روزانهٔ خود با بهرهگیری از همهٔ امکانات موجود جستجو میکنند. این تحولات موجب بروز دینامیسم سیاسی جدیدی در عرصهٔ بینالمللی شده است که پیآمدهای بنیادی برای جنبش اتحادیهای در جهان غرب در برداشته است.
ادامه دارد
————————–
*این ترجمه و سایر ترجمهها در سایت من نیز درج شده: