محمود احمدی نژاد و آنان که روی کار آمدن وی و گروه شان را در حکومت تئوریزه کردند با استفاده حساب شده و برنامه ریزی شده از ضعف ها و کاستی های دو دهه ای جمهوری اسلامی،علی الخصوص در زمینه اقتصادی،توانست با شعارهای عوام فریبانه و با شعارهای پوپولیستی،حداقلِ آرای فرصت طلبانه خود را به دست آورند. اما از یاد نبرده ایم که نتیجه انتخابات و وقایع پس از آن، آن تعجیل خانواده هاشمی و خاتمی در حضور مخفی و غیر علنی در وزارت کشور، در شب شمارش آراء و آن تیتر حذف شده و باز کار شده ساعت ٩ شب شمارش آراء روزنامه کیهان که خبر از پیروزی احمدی نژاد می داد، بازداشت موقت حسین شریعت مداری،و تشکیل ستاد ویژه بحران در استانداری تهران. و آن بهت هواداران هاشمی و آن اعتراض های کروبی در مرحله نخست و بسیاری دیگر از مسائل این گونه؛ اعتبار آراء هفده ملیونی احمدی نژاد را به چالشی جدی کشاند و می کشاند. جدا از این که نقش تحریم کنندگان را در رسوایی نتیجه انتخابات مردمی!، نباید از یاد برد.
دولت محمود احمدی نژاد، هنوز مهمترین و کلیدی ترین وزیر خود را نیافته، این نشان از بحران و ناتوانایی بالائی ها است. اگر پائینی ها، طبقات مختلف اجتماعی، نخواهند و این نخواستن، بر همگان روشن گردد و کارکرد بیابد، آن وقت تغییری شتابان در پیش خواهد بود. دولت محمود احمدی نژاد یک دولت بناپارتی است. و بناپارت کوتوله ای در لباس غلوآمیز قدرت، محکوم به نابودی است.
نیروهای فعال و آگاه اجتماعی،روشنفکران و روشنگران، کارگران و دهقانان، دانشجویان و کارمندان و در یک کلام مردم ایران، دیر یا زودـ زودترـ اقدام به تغییر نظام حکومتی تحمیلی خواهند کرد. در این میان نقش روشنفکران درجهت شناخت علمی و دقیق دولت و حکومتی که باید تغییر کند و طبقاتی که با جابجایی خود این تغییر را به وجود می آورند، نقشی بنیادین است.
جدا از مسائل فرهنگی و اجتماعی که برای تحلیل طبقات در ایران معاصر جایگاه ویژه ای دارد. باید با بررسی آماری مشاغل و گروه های اجتماعی وابسته به آن ها به شناخت دقیقی دست یافت. درست که می گویند ایران بیابان آمار است و ما هم شنیده ایم، اما خوش بختانه سایت
مرکز ملی آمار
ایران هنوز فیلتر نشده است. این قلم هرگز ادعای دانایی بر علم آمار را نداشته، اما به دستاوردها و رسیده های خود تنها از این طریق افزوده و در منظر نقاد دیگران قرار خواهد داد!
احمدی نژاد و دولت اش برآمده از دل خورده بوژوازی ای هستند که در سه دهه گذشته در ایران و اساساً پس از جنگ هشت ساله با عراق، در قامت دکان های خواروبار فروشی و بنگاه های کوچک و امثالهم رشد کرده، این رشد، فارغ از آمار به عینه هم قابل رویت است. همین خرده کاسبان و خرده مالکان هستند که بیشترین حمایت را از دولت بناپارتی احمدی نژاد کرده اند و می کنند.
در دیگر سو کارمندان ادارات دولتی،در دوران معاصر همواره حامی سرمایه داری ملی بوده و هستند. تا پیش از این هموراه بیشترین هزینه دولت صرف جبران خدامات کارمندان و کارکنان خودش می شد و این است که دستگاه عریض و طویل و ناکارآمد بوروکراسی دولتی در ایران را روز به روز فربه تر و بی مصرف تر می کند. کار و تولید و صرف هزینه برای اشتغال زایی و تولید طبق
آماری که از سوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور ارائه شده است
در رده سایر هزینه ها جای گرفته اند و تمامی هزینه دولت را پرداخت های یارانه ای و کمک های بلاعوض صرف خود می کند. چیزی شبیه درآوردن از یک جیب و گذاشتن پول در جیب دیگر! احمدی نژاد و گروه آبادگران با خطری که از روی کارآمدن هاشمی و قدرت گرفتن سرمایه داری نوپا و البته بی ریشه ملی(از نوع جمهوری اسلامی اش!) احساس می کردند وارد میدان شدند. میدانی که میدان داران بزرگش در حوزه های علمیه، روحانیون و آیت الله های شیعه بودند.
در طول تاریخ معاصر ما جنگ قدرت همواره بین بورژوازی و خورده بورژوازی بوده و هنوز هم در شکل دیگری این گونه است. احمدی نژاد زاده رشد بی رویه و بی سامان علافان است. اینبار به همان معنی واقعی علف فروشانی بگیرید که هرزه می فروشند و تولیدی ندارند و سود و انباشت سرمایه برایشان مقصود، کسب آن است و بس. خطایی که طیف حامی سرمابه در نظام جمهوری اسلامی،دودهه گذشته ـ به جز طول جنگ ـ کردند در همین عدم توجه به رشد قارچ گونه و بادکنکی قشر خرده مالک و اندک سرمایه داران جزء دهه پنجاه بود که اکنون اکثر جامعه را تشکیل می دهند؛ آنانی که دست کم خانه ای را اشغال کرده اند و اتومبیلی دارند و جز به کسب سود و مصرف بیشتر و رفاه و آسانی نمی اندیشند. مجبور به اندیشیدن هم نیستند. از آنجایی که سرمایه داری در ایران و اصولاً در جهان در حال توسعه، الزاماً و بنا بر شرایط جهانی،همواره سرمایه داری وابسته بوده و هست، هیچ گاه حکومت ها و دولت های هوادار آن پایدار نبوده اند. حکومت سرمایه دار دولتی و وابسته در ایران ، جمهوری اسلامی است، مدل حکومتی تحمیلی و قرون وسطایی، ناکارآمد و نالایق که از اعماق تاریخ
تاریک و از لابه لای نوشته های و فتواهای روحانیون شیعه مانند کلینی یا مجلسی سربرآورده،
طبق اظهارات مرکز حکومتی آمار
در ایران ٣٢۴ شهرستان، ٩٨٢ شهر، ٨۶۵ بخش و ٢٣٧٨ روستا بر اساس تقسیمات کشوری در ٣٠ استان جای گرفته اند که همه تابع حکومت مرکزی هستند. و تو گویی همه نیستند جز پایتخت و ایران به گفته عوام یعنی تهران!
شاخص ها و نماگرهای نیروی انسانی،
اما بیانگر رویه ای دیگر از جامعه هستند. طبقه کارگران و دهقان های ایران؛ متاسفانه از آن جایی که این اقشار که هموراه تحت ستم ترین مردم ایران بوده و هستند، به دلیل وضعیت آشفته فرهنگی امکان رشد و عرضه نداشته و ندارند، و در نتیجه تا کنون به صورت طبقه ای درخود مانده اند. و امکان بروز نداشته اند. این است که به “ایران یعنی تهران” می رسیم؛ وقتی کشاورز در روستا دیده نمی شود و مافیای اقتصادی اتاق بازرگانی در جهت حفظ منافع خورده بورژوازی قصد نابودی اش را با کمک ابزارهای دولتی دارد، کشور مبدل به دهان بلعنده مردم مصرف گرا و بی هویت می شود. کار و تولید هویت مردم را شکل می دهد. اگر زیربنای اقتصادی ناتوان از حفظ روبناهای اجتماعی باشد، جامعه دچار گسست و بی هویتی می شود که جامعه امروز ایران شده است. در این جامعه کشاورز و کارگر اصلاً دیده نمی شوند، گویی حضور فیزیکی ندارند، چرا که تولید آن ها محسوب نمی شود و ارزش نمی شود و این می شود که می بینیم. هر روز در کارخانه ها و مزرعه ها اعتصابات و اعتراضات فراوانی در حال شکل گیری است… بر خلاف آن چه احمدی نژاد و هوادارانش می پندارند، اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات و رای دهندگان به وی نه طبقات فرودست جامعه، کارگران و دهقانان، که آنها همواره و به حق تشنه به خون اربابان سرمایه اند، که همان طبقه کاذب حاصل سیاست های بی پشتوانه دوران سازندگی آقای هاشمی، بودند. در هیچ کدام از شعارهای احمدی نژاد حمایت از کارگران و کشاورزان دیده نمی شود. او همواره از اقشار محروم سخن می گوید(لمپن پرلتاریا) تا حامی حکومت بناپارتی اش باشند. او همواره از پاسخگویی دولت اش سخن می گوید و از دین و مذهب و از انقلابی گری شیعی اسلامی و مانند این ها؛ و البته پیشتر از سیاست تنش زائی هم حرف ها و وعده هایی می داد که اکنون خودش عامل تنش شده است!
طبق آمار سازمان برنامه و بودجه
بیشترین پرداختی دولت که توسط سازمان رسمی آمار ایران ارائه شده پس از امور عمومی به هزینه های امور دفاع ملی (نظامی) اختصاص داده شده است. کشوری که در حال جنگ با هیچ کشور دیگری نیست و قرار جنگ نیز ندارد، این همه صرف بودجه و هزینه برای امور نظامی به عنوان «دفاعی» چرا باید داشته باشد؟! احمدی نژاد در وعده های انتخاباتی اش در این باره گفته: ما دشمن دائمی نداریم؛ اما منافع دائمی داریم… و این حمایتی مستقیم از طبقه خورده سرمایه داری نوین و بی هوبتی است که در سالهای اخیر شکل گرفه است و برنامه حفظ منافع آنها با ایجاد ثبات سیاسی و سر ریز کردن کالاهای مصرفی در بازاری امن. و البته وی ناتوان تر از این حرف ها است؛
تعداد کارگاه های عمده فروشی،خرده فروشی و تعمیر وسایل نقلیه و کالاهای شخصی و خانگی برحسب فعالیت و طبقات کارکن
که در آمار مرکز ملی آمار ایران وجود دارد، مبین این نکته است که بخش زیادی از مردم از طریق واسطه گری و خرید و فروش ارتزاق می کنند که این امر آنان را محافظه کار و بی تفاوت نسبت به وضع سیاسی و مشوقان ثبات سیاسی،آنچه که گروه آبادگران حامی دولت امروز ایران می خواهند، می کند. بنابراین خواه ناخواه نیز این طبقه اجتماعی ایران به طبقه ای در خود تبدیل می شود که تنها نمایندگان سیاسی،غیر منتخب و ناآراسته خود را به دیگر طبقات و علی الخصوص طبقه کارگر و کشاورز تحمیل می کنند. مطابق
آمار موجود
همچنین صنایع مهم دستی و خانگی و سنتی کشور که عبارتند از : فرش و قالی ، گلیم و زیلو، منبت کاری خاتم کاری و سفال سازی، متعلق به هزاره های گذشته و بدون پیشرفت و سوددهی هستند. در سال ١٣٨٢ تعداد ٣١٢۵ معدن در حال بهره برداری در کشور وجود داشته است که از این تعداد ٣٧٨ معدن آن توسط بخش عمومی و ٢٧۴٧ معدن نیز بوسیله بخش خصوصی اداره شده است . در سال ١٣٨١ تعداد ۴٨٠٣١۶ کارگاه صنعتی در کشور وجود داشته است که از این تعداد ٣۶٣۴٢٨ کارگاه در نقاط شهری و ١١۶٨٨٨ کارگاه در نقاط روستایی مشغول فعالیت بوده اند. بنا بر این ایران دارای طبقه کارگری قوی و گسترده به لحاظ نیروی کار است. اما از آن جا که این طبقه همچون کشاورزان هنوز طبقاتی درخود هستند و نشانه و فعالیت اجتماعی و بیرونی ندارند، در یک کلام طبقاتی هستند که به دلیل رشد چشم گیر خورده بورژوازی در ایران معاصر نادیده گرفته و منفعل شده اند. آمار نشان می دهد که در ایران امروز
٢١۵١۴٧۶ کارگر صنعتی
(بدون احتساب خانواده هایشان که طبقه عظیم کارگر ایران را تشکیل می دهند) و بیش از
٨۵٩٧٠٠٠ ساکن روستا
در ایران هستند، که غالبا به امور کشاورزی مشغول اند.
این جمعیت گسترده و پراکنده در ایران امروز رفته رفته در حال کسب هویت و برخود گشتگی است. هنگامی که صدای فریاد نخواستن، کارگران و کشاورزان معترض را بشنویم دور نیست و باید بشنویم. هنگامی ست که بالائی های ناتوان تریند و همچون مصادیق مستبدان گذشته مجبور به اعتراف به شنیدن صدای انقلاب مردم…
پ.ن : نوشتار فوق تنها گوشه هایی از وضعیت دولت و طبقات در ایران معاصر را به صورت پیوندهای آماری ارائه می دهد تا راه گشای مباحث دیگر باشد، بدون شک مقاله ای کامل و مبین تمام مسائل جامعه و اقتصاد ایران نیست و چنین داعیه ای هم ندارد. باشد نخبگان و اندیشمندان بیشتر پی گرفته و نتایج و راهکارهای دیگر ارائه گردد.
احمد زاهدی لنگرودی
ahmadzahedi@gmail.com
١٣ آذر ١٣٨۴