گفتگو از شیوا گنجی
اشاره: مریم قاضی در سال ۱۳۴۲، در محکمه شهر مهاباد متولد شد. تحصیلاتش را در همان شهر تا مقطع کارشناسی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و در مقاطع بالاتر تحصیل در مرحلهی کارشناسی ارشد ادبیات قبول شد؛ ولی به دلیل بیماری از ادامه تحصیل بازماند. خانم قاضی در سال ۱۳۷۶، به همراه چند نفر دیگر به عنوان عضو هیات مدیره پایه انجمن ادبی مهاباد را گذاشتند و به مدت ۱۸ سال این مرکز ادبی را اداره کردند. وی ۷ سال در صدا و سیما فعالیت کرده که متاسفانه از ادامه کار وی جلوگیری شد. خانم قاضی در این سالها عضو هیات مدیره مرکز اطلاعرسانی دختران بیسرپرست شهر مهاباد به نام “خانه روشن” بوده و هماکنون نیز به دلیل ابتلا به بیماریها و همچنین انجام عملهای جراحی مداوم، بیشتر در خانه بهسر میبرد.
مریم قاضی در آستانه سال نو، هلاله محمدی زن مهابادی محکوم به قصاص را از طناب دار نجات داد. کار ایشان نمونه فعالیت موفقی در زمینه دفاع از حقوق زنان بود که با تلاشهای مدنی و حمایتهای مردمی برای جمعآوری مبلغ دیه، معنای وسیعتری یافت و در رسانههای زیادی، خبرهای آن منتشر شد.
درباره فعالیتهای خانم قاضی، انگیزهها، اهداف و چگونگی نجات جان هلاله گفتگویی انجام دادیم که میخوانید.
خانم قاضی با سلام و احترام؛ آغاز کار شما به عنوان فعال حقوق زنان از چه زمانی آغاز شد؟ تعریف شما از یک فعال حقوق زن در ایران چیست؟
ظهور انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، آغازی برای فعالیتهای من در راه آزادی، صلح، عدالت و زندگی انسانی از راه ارتباط با زندانیان سیاسی رژیم پهلوی بود و نخستین مطالبات زندانیهای سیاسی در شهر مهاباد را رهبری کردیم و در همان روزها در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز فعالیتهای خودم را ادامه دادم…
مایلیم انگیزهها و اهدافی را که دنبال میکنید بدانیم؟
هر زنی به مثابه یک انسان لازم است درباره سرنوشت خود و جامعهاش بیتفاوت و بدون دیدگاه نباشد. مصائب و مشکلات، دستاورد خود ما هستند و به دست خود ما نیز چاره میشود. قرار نیست که از غیب یا از ماورای ما، دستی بیاید و ما را یاری دهد. در حقیقت هر انسانی چه زن و چه مرد، اگر فعال نباشند مردهاند و آلودهی تاریکترین سرنوشتها خواهند شد.
آیا با سازمانهای خاص یا فعالان سرشناسی در حوزه حقوق زنان همکاری میکنید یا به صورت فردی در این زمینه فعالیت میکنید؟
از همان ابتدای شروع جنبشهای مدنی، همکاری نزدیکی با آنها داشتم. در بعضی موارد خود آنها از من درخواست همکاری کردهاند و بسیاری از این جنبشها را هم خودمان بنیانگذاری کردیم و در همه آنها نیز رای بیشتری به من دادهاند و من هم با تمام وجود و از ته دل با آنها همکاری کردهام. برای نمونه میتوانم به کانون روژههڵات که بیشتر از ۳۰۰ عضو با مدرک کارشناسی داشت اشاره کنم. همچنین نسل متحد کُرد که از طرف زندهیاد مهندس بهاءالدین ادب دعوت شدم و در میان اعضای ۱۵ شهر کُردزبان پس از دکتر شیخ آغایی و کاک سعد بیشترین رای را آوردم. و در جلسات تهران نیز سخنگوی منطقه خودمان بودم.
عضو هیاتمدیره خانه روشن و انجمن ادبی بودم و همچنین از طرف سازمان محیط زیست درخواست همکاری از من شد، برای نوشتن مقاله و اداره کردن برنامههایی در زمینه حفاظت از محیط زیست. در تمام دورههای شورای شهر، عضو فعال کمیسیون فرهنگی شورا بودم و همچنین عضو کوچکی از بانوان ژین هستم و تا زمانی که اجازه فعالیت داشتند، به عنوان سخنگو در خدمتشان بودم و چندین مرکز دیگر که از ته دل و با تمام وجود از من حمایت کردند، من را دوست داشتند و من هم با دل و جان در راه باورهایم در خدمتشان بودهام؛ به همین خاطر است که میتوانم بگویم با تمام شخصیتهای سرشناس از نزدیک آشنا هستم و همکاری داشتهام.
اهداف من انسانی هستند و در کنار زندگی بهتر برای همه انسانها تلاش میکنم و مانند موجود زنده اجتماعی نمیتوانم بیتفاوت باشم؛ نسبت به اتفاقات و رویدادهایی که در اطراف من میافتند، خود را مسوول میدانم و این فعالیتها را به عنوان زیباترین لایهها و جنبههای زندگی انسانی میدانم.
در خبرها شنیدیم که با تلاش شما و تعدادی از دوستان و همفکران شما، خانم هلاله محمدی از قصاص نجات یافت و به کانون خانواده برگشت؛ ماجرای ایشان در اصل چه بود؟ شما دقیقا چه کاری برای ایشان کردید؟
من در سال ۱۳۸۴ به دلیل خواندن مقاله، برای چندمین بار دستگیر شدم. در زندان با زنان زندانی با جرمهای غیر سیاسی آشنا شدم و از نزدیک با درد آنان آشنا شدم و سرگذشت بیشتر آنها را هم نوشتهام. در میان آنها سه نفر بیشتر از همه بیگناه بودند؛ یکی از آنها هلاله محمدی بود که در دفاع از خودش عملی مرتکب شده بود، ولی در خارج از زندان کسی را نداشت برایش کاری کند.
یکی از آنها مادربزرگی ۷۶ ساله بود که ایشان هم مرتکب قتل غیرعمد شده بود و هیچکسی بیرون از زندان نداشت تا برایش کاری کند. یکی دیگر از زنان زندانی، دختر بیگناه آذری زبانی بود که پدر و مادرش با شهادت خود، قتلی که پسرشان مرتکب شده بود به گردن وی انداخته بودند و او نیز کسی را نداشت تا برایش کاری کند. و من به هر سه آنها قول دادم که هرچه از دستم بربیاید برایشان انجام دهم.
زمانی که آزاد شدم به جایی رفتم که آن مادربزرگ در آن زندگی میکرد و خانهاش در آنجا بود و پس از رفتوآمدهای زیاد توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم و به او رضایت دادند، و مادربزرگ پس از دو هفته آزاد شد. دختر آذری هم به شرطی که مردی با او ازدواج کند، نجات پیدا میکرد و من تلاش زیادی کردم که مردی را برای ازدواج با او پیدا کنم. کسی به او اعتماد نمیکرد و تا زمانی که از مسوول نیروی انتظامی سوال کردم و سرانجام یکی از ماموران کادر که او را دیده بود و با او حرف زده بود، همدیگر را پسند کرده و ایشان هم نجات پیدا کرد و اکنون زندگی بسیار خوبی دارد.
فقط مانده بود هلاله و بچههای داخل زندان که زود به زود خوراک، شیرنی و لباس برایشان جمع میکردم و برایشان میبردم، تا روزی که از زندان به من تلفنی شد و از طرف بانوان زندگی (ژین) و برای شادی، هلاله از زندان با گریه گفته بود “حکم اعدامم ابلاغ شده خانم جان، قربانت شوم کمکم کن.”
فورا به زندان رفتم با مسوولان و هر کسی که فکر میکردم کاری از دستش برمیآید ارتباط گرفتم و با همکاری گروهی حکم را متوقف کردیم و مسوولان و خانواده مقتول را راضی کردیم که با پرداخت مبلغ ۹۰ میلیون تومان از اعدام هلاله صرفنظر کنند و به ایشان رضایت بدهند. زمان کمی داشتم و من هم تازه عمل جراحی شده بودم و بسیار ناخوش بودم اما میدانستم باید از استراحت چشمپوشی میکردم و با وجود اینکه استراحت مطلق به من داده بودند، بیرون رفتم و دستم را به سوی مردم دراز کردم. و در تمامی مراسمهای مولودی و مهمانیهایی که میرفتم و همچنین در مراسمهای عروسی که میرفتم، مقاله و سخنرانی درباره تاثیرات بد اعدام و بیگناهی هلاله میگفتم و حتی از فرزندانم خواستم پساندازشان را بیاورند و چون از طرفی تمام مردم من را میشناختند و میدانستند دروغ نمیگویم و همچنین از هدفم آگاه بودند؛ بسیار عالی با من همراهی کردند و توانستم در زمان کوتاهی به تنهایی نصف مبلغ دیه را تهیه کنم.
حمایت مردم، نهادها و فعالان حقوق زنان برای نجات هلاله چه بود؟ آیا شما از مجموعه تلاشها راضی هستید؟
– البته چند نفر دیگر هم بودند، پس از اینکه مطلع شدند که من تلاش زیادی کردهام، خواستند صندوق جمعآوری کمک را باز کنیم و من با دل و جان پذیرفتم و سپس گزینگ قاضی که خواهرم است، در دنیای مجازی و در شبکههای اجتماعی همچون فیسبوک، بسیار عالی اطلاعرسانی کرده بود که برای من امکان آن وجود نداشت و در زمان کمی از طرف آذری زبانها و فارس زبانها هم تا حدودی حمایت شدم. ۹۰ میلیون تومان که تهیه شد، خانواده مقتول درخواست ۱۶۰ میلیون تومان کردند!
من هم بسیار خسته و ناخوش بودم و همانطور که در تصویرم میبینید، بیشتر از ۱۲ کیلو کاهش وزن پیدا کردم؛ اما چارهای نداشتم و دوباره شروع کردیم و سرانجام با همکاری همگی موفق شدیم. آن روز که هلاله آزاد میشد من در خانه افتاده بودم و بسیار بیمار بودم؛ اگرچه هلاله گفته بود “تا خانم قاضی نیاید و نگوید من بیرون نمیآیم.” من رفتم و ایشان را بیرون آوردیم. مدام گریه میکرد و دعا میگفت و التماس میکرد. پدرم پیشتر گفته بود که هلاله را به منزل آنها ببرم و در همان جا زندگی کند. ایشان را به منزل پدرم بردم و با آغوش باز هلاله را پذیرفتند اما خودش قبول نکرد و رفت پیش بچههای خودش.
رسانهها و به خصوص شبکههای اجتماعی از جمله فیسبوک چه نقش و تاثیری در نجات هلاله داشتند؟
حق این که در خانه اینترنت داشته باشم از من گرفته شده، برای همین این مسوولیت را به گزینگ خواهرم سپردم و ایشان هم به تمام و کمال انجام داد.
وضعیت هلاله در حال حاضر چگونه است؟ آیا ایشان توانستهاند به زندگی عادی خود برگردند؟ حمایتهای شما از ایشان هنوز ادامه دارد؟
شکی در این نیست که پس از ۱۳ سال بازگشت به میان جامعهای که مثل قاتل به او مینگرند، آسان نخواهد بود و نیاز به زمان دارد و قرار است مغازهای باز کند و در آینده خیاطی کند. دیگر معلوم نیست که این جامعه ناخوش دوباره چه بر سرش بیاورد. جامعه ما برای زندگی مناسب نیست و به خصوص زن در آن بسیار دچار آسیب میشود. دیگر حرفی از کودکان نمیگویم، معلوم است مردان نیز در چنین ساختار و قوانین اجتماعی زندگی مناسبی نخواهند داشت.
هلاله ۲۱ ساله و بسیار جوان بوده که بدترین جای ممکن که زندان است نصیبش شده و با نامناسبترین انسانها زندگی کرده است. سواد آنچنانی ندارد، اکنون سردرگم است و نمیداند چه باید بکند.
حتی برایش عجیب و باور نکردنی است که فرزندانش هر کدام برای خودشان مردی شده و اینگونه بزرگ شدهاند. لازم است تا میتوانم و حرفشنوی دارد، راهنمایی و حمایتش کنم و مردمی که دستهای از آنان هنوز فکر میکنند او نباید آزاد میشد، باید دیدگاهشان را عوض کنند و با نیش و کنایه او را از اینی که هست بیچارهتر نکنند. این دسته حتی به خود من هم رحمی نکرده و تهمتهای ناروای بسیاری نثارم کردند، ولی این یکی از مصائب عمومی زنان است که باید همهجانبه درباره آن فکر کرد و قانون، فکر، باور و فرهنگ عمومی جامعه در این باره پاکسازی و بهینه شود.
آیا زنهای دیگری مثل هلاله در زندانهای ایران وجود دارند؟ برای نجات آنها چه پیشنهادی دارید؟
اگر در مهاباد نمونهاش پیدا نشود، در ایران امثال هلاله بسیارند و لازم است همگی برای کاهش آمار اعدام و اعلام نارضایتی از وجود حکم اعدام، بدون اینکه درباره کُرد، ترک یا فارس بودن قربانیان صحبتی به میان آوریم؛ برای نجاتشان تلاش کنیم و اخبار مربوط به آن را منتشر کنیم و لازم است از لحاظ فکری و در حیطه اندیشه نیز برایش راهکار ارایه داد. باور کنید در مدت ۶۰ روز، حداقل ۱۲۰ مقاله روشنگرانه نوشتم؛ مردم نیاز داشتند تا قبل از هر چیزی توجیه شوند چون ترس زیادی دارند و دیدگاهشان درباره قاتل و گناهکار بسیار منفی است. به نظر من اگر متحد، همگام و همراه شویم، کاری میتوان کرد وگرنه مادامی که قانون اعدام برداشته نشود، این روند ادامه خواهد داشت.
حمایتهای مردمی از یک زن که مرتکب و یا حتی متهم به قتل عمد است و حکم قصاص دارد؛ آیا به احقاق حق انسانی زنان کمک خواهد کرد؟
یادم هست که برای نازنین مهابادی کمپین جمعآوری امضا راه انداختیم که حداقل بیش از ۳۰ مقاله ارایه دادم و همانطور که دیدیم در آنجا هم حمایت مردمی بسیار بالا بود.
شما چگونه تشخیص میدهید که حکم صادره برای یک زن عادلانه نبوده و به آن اعتراض میکنید؟ اساسا شما به عادلانه نبودن احکام اعتراض میکنید یا به صدور حکم اعدام برای زنان اعتراض میکنید؟
حکم اعدام نه تنها برای زن، بلکه برای هیچ انسانی روا نیست. امروزه انسان آنقدر صاحب اندیشه و نظر گشته است که میداند با کشتن یک گناهکار، مشکلات حل نخواهند شد و باید به این فکر کنیم که دلیل و منشا اصلی جرم را از بین ببریم، آن هم با بهینهسازی و فراهم آوردن یک زندگی شایستهی انسانی و برآورده شدن مفهوم حقوق بشر. کسی که گرسنه باشد و آموزش ندیده باشد و از ابتداییترین امکانات زندگی بیبهره است باید چکار کند؟ کجا حکم مرگ برای کسانی که حقوقشان پایمال شده، عادلانه است؟
میتوانید به مشکلات اساسی زنان در جامعه امروز ایران و به ویژه در کردستان اشاره کنید؟ راهکار شما در حل این مشکلات چیست؟
مسایل و مشکلات زنان کُرد جدا از مشکلات عمومی جامعه نیست؛ از جمله قانون ناکارآمد، سیستم قدرتمدار، روند ناگوار و شرایط دشوار اجتماعی و فکری، بیکاری و نبود آموزش و پرورش مناسب و شایسته… بسیار مشکلات و مصائب به صورت عمومی برای تمام مردم و به ویژه زنان را گرفتار کرده است، به صورتی که دچار بیشترین آسیبها هستند. در دنیای امروز جایی برای اعمال زور، ناکارآمدی و بیعدالتی نیست، بایسته است در همه شاخهها و رشتهها پاکسازی و بهینهسازی در فضایی مسالمتآمیز صورت پذیرد و راه تغییرات اجتماعی و مدنی را هموار کنیم. به نظر من همزمان زنان باید از حقوق طبیعی خود برخوردار شوند و خودشان را با اندیشهای باز و روشن بشناسند و روایت کنند.
آیا زنان دیگری را در نظر دارید که با احکام اعدام روبرو باشند و بخواهید از قصاص نجاتشان دهید؟ آیا فعالیتهای خیرخواهانه شما ادامه خواهد داشت؟
بیگمان اگر وجود داشته باشد و اطلاع داشته باشم، از هیچ کمکی فروگذار نخواهم کرد. بر پایه باوری که دارم میخواهم اگر برای بچههای زندان و بند زنان کاری ساخته باشد و بشود، شرایط بهتری برایشان در زندان فراهم آورد. من در ابتدای زندگیام مددکار بودم و برایم بسیار خوشایند است که جز فعالیتهای ادبی و فرهنگی در عمل نیز برای عقیده و باورهایم تلاش کنم. امیدوارم روزی بیاید که مددجویی نباشد.
نسیم نبود نە! بیم بود، بیمدار شدن بود که رعشە فکند بر تن سپیداران…
خانم قاضی با درود و سپاس از شرکت شما در این گفتگو
گفتگو از شیوا گنجی