در غرب نسبت بە شرق، خوانشی شرق شناسی (اورینتالیستی) وجود دارد کە توسط ادوارد سعید مطرح (کشف) و بە نقد کشیدەشد. هرچند خود نظرات ادوارد سعید هم بعدها توسط منتقدانی دیگر مورد نقد قرارگرفت!
اما بهرحال ادوارد سعید، توجە ما را بە مورد مهمی در دنیای اندیشە جلب کرد، آن هم شیوەای از اندیشیدن توسط تعدادی از متفکرین و نویسندگان غربی نسبت بە شرقی ها بود کە در بنیاد دوگانە آن، شرق مظهر احساس و عقب ماندگی، و غرب مظهر عقلانیت و پیشرفت بود.
در میان متفکرین منتسب بە اورینتالیست، از جملە کسانی کە بە آنها اشارە می شود ‘جان استوارت میل’ و ‘هگل’ می باشند.
طبق نظرات جان استوارت میل، پادشاهان شرق نسبت بە پادشاهان غرب دارای قدرت بە مراتب بیشتری بودند. در بیانی بهتر، قدرتی بی حد و حصر. بقول میل: قدرتی کە زندگی و سلامتی انسانها را هم در بر می گرفت. و دلیل آن هم این بود کە در شرق، متون مذهبی بودند کە مبانی نظری قدرت را تشکیل می دادند. و همە می دانیم متون مذهبی، متونی نبودند کە بتوان آنها را بە چالش کشید. بنابراین قدرت در شرق کاملا استبدادی بود.
بە نظر ادوارد سعید، در سیستم نظری هگل، فیلسوف آلمانی هم این گرایش وجود دارد. طبق نظر هگل، جهان بینی موجود در شرق بر اساس پدرسالاری بنیان نهادەشدە و بر طبق آن این خدا و یا روحانیون اند حکم می رانند. در چنین دنیائی بر طبق گفتەهای هگل، فرد هیچگونە حقی ندارد و کاملا در زیرمجموعە کل قرار می گیرد.
فارغ از اینکە دربست نظرات ادوارد سعید را بپذیریم یا نە، اما بعنوان نمونە در کشورهای ایران و افغانستان پدیدە اورینتالیستی بوضوح خود را نشان می دهد. دو کشوری کە در آن سیستم سیاسی، مشروعیت خود را از دین می گیرند و در آن آزادی های فردی اساسا وجود ندارند و بشدت محدود می شوند. دو کشور پدرسالار، کە در آنها استبداد وجود دارد و هر کدام بر اساس بینش خود از دین، آنچە را کە هگل آن را جهان بینی غیرتقسیم شدە و بشدت درونگرا می نامد، حکم می رانند.
البتە چنین نیست کە در این دو کشور تلاشهائی برای مدرن کردن سیستم سیاسی و قدرت سیاسی صورت نگرفتە باشند. در ایران مشخصا جنبش مشروطە شکل گرفت کە در آن در مقابل تلاش مشروطە طلبان برای تحدید قدرت سیاسی و واردکردن المنتهای مدرنیتە، مشروعەخواهان بە میدان آمدند کە همین باعث ایجاد شکاف عمیقی شد و از جملە بە یکی از عوامل شکست جنبش مشروطە فراروئید. در افغانستان نیز از طریق دخالت خارجی و تلاش برای ایجاد طبقات مدرن شهرنشینی، اما سرانجام این سنت بود کە بعد از دهها سال عرصە را تسخیر کرد و نیروی مقابل خود را بە عقب راند.
در ایران نیز وقوع انقلاب بهمن، مدرنیسمی را کە در ایران آغاز شدەبود، نهایتا با مسلط شدن روحانیون بر قدرت سیاسی، متوقف کرد و مشروعە خواهان در یک جدال تاریخی آنچە را کە از قرن نوزدە برای مدرن کردن کشور شروع شدەبود بە عقب راندند.
اما داستان مدرن کردن این دو کشور هم داستان قابل توجهی است. چە جمهوری اسلامی افغانستان و چە رژیم پهلوی راە میانی برگزیدند و با یک دید التقاطی کە در آن هم مدرن و هم سنت حضور داشتند، تلاش کردند جامعە را بە راهی رهنمون شوند کە مد نظرشان بود. چە دولت جمهوری اسلامی افغانستان کە توسط طالبان سرنگون شد و چە رژیم پهلوی، تلاش کردند با وارد کردن عناصر روح شرقی در قدرت سیاسی (از جملە چسباندن واژە اسلام بە جمهوری در افغانستان، و نیز قراردادن خدا در کنار شاە و بخشیدن قدرت مطلقە بە او) در یک اختلاط واژگانی و سیاسی، بە معضل تاریخی این کشورها بگونەای جواب دادە و با ایجاد نظامهای میانی و تلفیق روح شرقی و غربی، جوامع خود را در مسیر دیگری قرار دهند. تجاربی کە بشدت شکست خوردند و در نهایت با بازگشت و تسلط مشروعەخواهان، روند میانی مدرنیسم با شکست فاحش و قطعی مواجە شد.
این تجارب نشان می دهند کە بطور مشخص در این دو کشور، راە میانی کە نتیجە ممزوج کردن مشروعە و مشروطە باشد وجود ندارد. بە بیانی دیگر جامعە یا باید در بنیانهای قدرت سیاسی خود سنتی (استبدادی) باقی بمانند یا بتوانند در یک برآمد تاریخی بە شکل مدرن خود برآمد کنند.
بیژن عبدالکریمی از جملە فیلسوفان ایرانیست کە برای برون رفت از شرایط بحرانی کشور، معتقد بە راهی میانیست و از جملە در این مورد بە بنیان نظری شریعتی معتقد است کە بە نظر او توانست راە آشتی میان عصر مدرن و سنت را در کشور بیابد. باید گفت کە شکست نظرات شریعتی و عدم توفیق نظری آن در مقطع انقلاب بوضوح نشان می دهد کە نسخەهای این چنینی جوابگو نیستند.
در واقع تنها راە همانا ایجاد جامعە مدرن با مختصات خاص بخود از جملە سکولاریسم است کە در آن دین از دولت جدا باشد، و فردگرائی در بینش دینی هم بە پدیدەای مهم در جامعە تبدیل شود. در چنین جامعەای، دین و روحانیون جایگاە ویژە و منحصربفرد خود را از دست می دهند و گفتمان دینی تنها بە یکی از گفتمانهای درون جامعە تبدیل می شود. بە بیانی دیگر سکولاریسم، دین، حتی دین خواهان دخالت در دولت را هم تحمل می کند، اما در جامعە مشروعە زدە، نیروهای سکولاریست تحمل نمی شوند.
خلاصە اینکە، هیچگونە راە آشتی میان جامعە مدرن و سنت وجود ندارد، و گفتمانهای اختلاطی محکوم بە شکست اند.