هفتۀ پیش «گزارشی از کارکرد هیئت برگزاری کنگره مشترک» با امضایِ «محمد اعظمی، مسئول هیئت برگزاری کنگره مشترک» انتشار یافته است. هدفِ این نوشتار نقدِ نقاطِ قوت و ضعفِ آن است.
اطلاعرسانیِ نارسا
نقطۀ ضعفِ پایهایِ “گزارش” اطلاعرسانیِ نارسا است و به گونهای نوشته شده که گویی همه میبایستی همه چیز را در موردِ موضوعِ آن دانسته باشند. نه تنها پاراگرافِ توضیحیِ نخست، بلکه کل نوشته، اطلاعاتِ لازم در بارۀ زمینۀ کار را در اختیارِ خواننده نمیگذارد و به او برایِ قرار گرفتن در فضایِ رخدادهایی که گزارش میشوند یاری نمیرساند. خودِ خواننده اگر با حوصله باشد در پایان، و آن هم غیرمستقیم، برخی اطلاعات را مانندِ «… ما سه طرف و یا سه جریان هستیم …» به دست میآورد، تازه معلوم نمیشود کدام سه جریان [پانویس ۱]. این کمبود به این گمانه دامن میزند که “گزارش” درونی بوده و با شتاب و بدونِ درنگِ بایسته در بازنگاریِ آن انتشار بیرونی یافته است.
از زاویۀ درون نیز کمبودِ اطلاعاتِ “گزارش” چشمگیر است. نمونه: در “گزارش” آمده: «در ارتباط با مناسبات درونی نیز، هیئت برگزاری کنگره نسبت به قبل مناسبات درونیاش بهبود یافته و روند مثبتی داشته … اما در ارگان منشور، به دلیل عدم توافق روی یک روش واحد، اختلافات، پیشرفت وظایف را کند کرده است. در سایر ارگانها، اکنون، مناسبات خوب و مثبتی جاری است.». از این برداشتِ ناخوشایند که گویا هرجا «عدم توافق روی یک روش واحد» وجود داشته باشد آنجا «مناسبات خوب و مثبتی جاری» نمیشود که بگذریم، گفته نمیشود کدام است عدم توافق و کداماند اختلافات [پانویس ۲]. جایِ گزارش از رابطۀ بین هیئتِ برگزاریِ کنگرۀ مشترک با کارگروهها و با جمعِ بنیانگذاران نیز خالی است [پانویس ۳].
نبودِ برداشتِ یگانه از کارِ پیشِ رو
از سویِ دیگر نقطۀ قوت “گزارش” این است که برخی از گرهگاههایِ کار و دشواریهایِ پیش رو را به روشنی نشان داده است. یک گرهِ پایهای نبودِ برداشتِ یگانه از کاری است که پیشِ رو قرار دارد. نگارندۀ “گزارش” زیر سرنویسِ «مشکل کنونی ما چیست» مینویسد: «ما درک و دریافت حدودا مشابه ای از این پروژه نداریم». این پایهایترین دشواریِ کار است و سرچشمۀ همۀ تنشها و کشمکشها، و سدی است بر راهِ پیشرفت. نگارندۀ “گزارش” جایی مینویسد: «مهمترین وظیفهای که در دستور هیئت برگزاری کنگره مشترک و گروه های کار قرار دارد زمانبندی و برنامه ریزی برای برگزاری یک کنگره موفق است». آدمی از خود میپرسد آیا با نبودِ برداشتِ یگانه از کار میتوان از پسِ مهمترین وظیفهای که گفته شده برآمد؟ و اصولا آیا در چنین فضایی مهمترین وظیفه درست تشخیص داده شده است؟
نبودِ برداشتِ یگانه از کارِ پیشِ رو در پهنههایِ گوناگونی خود را نشان میدهند. چند نمونۀ مهم را فهرست میکنم. پیشاپیش لازم میدانم بگویم که این گونه نیست که هر یک از سه جریان در درون خود برداشتِ یگانهای از کارِ پیشِ رو دارند. گوناگونیِ برداشتها، دستکم در درونِ تشکیلاتِ سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) که من عضوِ آنام، به روشنی وجود دارد و آشکارا بر زبان رانده میشود. شماری از یاران «بنیانگذاری یک تشکل مشترک سیاسی با مضمون حزبی» را، همانندِ نگارندۀ “گزارش” که در نوشتاری دوبرگهای درست ۱۰ بار از واژۀ “پروژه” نام برده، “پروژه” میدانند، شماری، همانندِ منِ نقد نویس، ظرفِ “پروژه” را برایِ چنین کاری بسیار تنگ میدانند. شماری از یاران «بنیانگذاری یک تشکل مشترک سیاسی با مضمون حزبی» را، همانندِ نگارندۀ “گزارش”، «در راستای تحقق پروژه وحدت چپ ارزیابی» میکنند، شماری، همانندِ منِ نقد نویس، “پروژۀ وحدت چپ” را پایانیافته میدانند. شماری از یاران «بنیانگذاری یک تشکل مشترک سیاسی با مضمون حزبی» را، همانندِ نگارندۀ “گزارش”، وحدت مینامند، شماری، همانندِ منِ نقد نویس، آن را وحدت نمیدانند [پانویس ۴].
مدیریتِ دوگانه، باهم یا جداجدا؟
گرهِ پایهای دیگر به شیوۀ مدیریتِ فرآیندِ بنیانگذاری برمیگردد که نگارندۀ “گزارش” آن را «اختلاف کنونی ما، داشتن روش متفاوت در برخورد با اختلافات است» مینامد و راهِ حلِ سهگانهای برایِ حلِ آن ارایه میدهد که چکیدۀ آن چنین است: «… توجه داشته باشیم، ما سه طرف و یا سه جریان هستیم … تا زمانی که به کنگره نرویم و آن سازمان واحد اعلام موجودیت نکند، سه طرف با کارکرد مستقل و با ضوابط مختص خود، وجود دارند … ضوابط … نیز می بایست از کانال نمایندگان سه جریان، اصلاح شود …». به دیگر سخن، اعضای سه جریان اگر نظری دارند باید از طریق جریانِ خود و نمایندگانشان، وارد مذاکره شوند، ابتدا یک فرد باید نظر و پیشنهادش را به توافق جمع سازمانی خود برساند و بعد از طریق نمایندگان آن جریان، موضوع با دو جریان دیگر در میان گذاشته شود. در صورتی که نمایندگان سه جریان روی آن توافق کنند، قابل اجرا خواهد شد.
ولی راهِ حلی که نگارندۀ “گزارش” ارایه میدهد در تناقض با راهِ حلی است که سه جریان رویِ آن توافق کردهاند. روالِ کاری که توافق شده و اجرا میشود این است که هم “هیئت برگزاری کنگره مشترک” و هم کارگروههایِ ششگانهای که در “گزارش” از آنها نام برده شده، از طریقِ سامانۀ مشترکی که ایجاد شده، به همۀ بنیانگذاران مراجعه میکنند، برایِ کارها داوطلب میپذیرند، گزارش میدهند و و و. مبنایِ این توافق این است که کسانی که میخواهند خانۀ مشترکی بسازند و زیرِ سقف آن زندگی کنند اگر در جریانِ ساختنِ خانه نتوانند باهم گفتوگویِ گسترده و بدونِ میانجی داشته باشند و در بارۀ زندگیِ مشترکِ آیندهشان به فراوانی سخن بگویند و موافقت و مخالفت کنند، چگونه خواهند توانست زندگیِ مشترکِ پایداری را پی بریزند؟ نگارندۀ “گزارش”، که مسئول “هیئت برگزاری کنگره مشترک” است، اکنون راه و روشِ پذیرفته شده را درست نمیداند.
باری این دوگانگی بیگمان در کار تاثیر میگذارد. اگر قرار باشد سه جریان تا برگزاریِ کنگرۀ مشترک تنها «از کانال نمایندگان سه جریان» با هم ارتباط داشته باشند، آنچه که چندین ماه است جریان دارد نادرست و اشتباه و غلط است.
در راستایِ همگرایی بتازیم
راست این است که پنج – شش سالی که پای به اصطلاح “پروژه وحدت چپ” برباد رفته است باید بس باشد. به نظر میرسد برخی از مدافعانِ پیشینِ «پروژه وحدت چپ» هنوز در پیِ برگرداندنِ دوبارۀ آب به همان جویاند. درست این مینماید که آزموده را بار دیگر نیازمود. آیا زیانهای وارد آمده را سودی است که جبران کند؟ بیش از این زخمی که بر تنِ پای در راهانِ همگرایی نشسته را بر نتابیدن درستتر مینماید.
——————-
پانویس ۱: آبانماهِ ١٣٩١ سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران یک «فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ» منتشر کردند و همراه با شماری از کنشگرانِ چپ، که به فراخوان پیوستند، پای در راهِ عملی کردنِ آن نهادند. این کوشش، که با کژرویها و بیدقتیها “پروژۀ وحدتِ چپ” نیز خوانده شد، سه سال بعد با کنارکشیدنِ شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران و بخشی از کنشگرانِ چپ از آن به پایان رسید. مهرماهِ ۱۳۹۵ کنگرۀ فوقالعادۀ سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) «اقدام به بنیانگذاری یک تشکل مشترک سیاسی با مضمون حزبی» را پیشنهاد کرد که از سویِ شماری از اعضایِ سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، با امضایِ «طرفداران پروژه وحدت چپ در سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران» و شماری از کنشگرانِ چپ که بر کوشش در راهِ همگرایی و وحدتِ صفوفِ چپ پامیفشردند پذیرفته شد. سه جریان اسفند ماهِ ۱۳۹۵ برایِ همآهنگیِ کارها و تدارکِ بنیانگذاری یک «هیئت برگزاریِ کنگرۀ مشترک» تشکیل دادند.
پانویس ۲: پافشاریِ شماری از اعضایِ کارگروهِ “منشور” بر تحمیل نوشتهای با نامِ “اشتراکات در منشورها” به عنوانِ سندِ مبنا برایِ تدوینِ سندِ مضمونیِ بیانگرِ آماجها و اهداف و برنامۀ حزبی که قرار است بنیان گذاشته شود، سرچشمۀ تنش بین اعضایِ آن است. این نوشته بازماندهای است از «پروژۀ شکل دهی تشکل بزرگ چپ» (به اصطلاح “پروژۀ وحدتِ چپ”) که اشتراکاتِ منشورهایِ چندگانه در آن گردآوری شده است.
پانویس ۳: رابطۀ بین هیئتِ برگزاریِ کنگرۀ مشترک با جمعِ بنیانگذاران نیز به گمانِ من رابطهای درست نیست و سردی در برخوردها نادیده گرفتنی نیستند. یک نمونه میآورم. در بحثی که در بارۀ راهاندازیِ یک “سایت” در خدمتِ بنیانگذاری در گرفت بیش از ۴۰ نفر از بنیانگذاران شرکت کردند، بیشینهشان گفتند سایتی لازم نیست، همهشان گفتند اگر قرار بر راه اندازیِ سایتی باشد ناماش با رایِ همگانی برگزیده شود. “هیئت برگزاری کنگره مشترک” بیتوجه به این همه قیل وقال رفت و نشست و خودش هم در موردِ انتشارش و هم در موردِ ناماش “تصمیم گرفت”.
پانویس ۴: من که «بنیانگذاری یک تشکل مشترک سیاسی با مضمون حزبی» را وحدت نمیدانم استنادم مهمتر از همه به این است که کمیسیونِ ۷ نفرۀ کنگرۀ فوقالعادۀ سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، که من یکی از اعضایاش بودم، پیشنویسِ مصوبه را با دیدی کاملا مستقل از “پروژۀ وحدتِ چپ” آماده کرد و کنگره با این دید آن را با ۹۷ درصد آرا تصویب کرد. این استقلال در بندهایِ ۱ و ۴ مصوبۀ کنگره که عینا نقل میشوند کاملا منعکس است. بندِ ۱: «…عضویت در «تشکل مشترک حزبی» به صورت فردی است و نه سازمانی …». بندِ ۴: «بنیانگذاری «تشکل مشترک حزبی» و اختصاص نیروی لازم از سوی سازمان برای پا گرفتن آن به معنای تصمیمگیری بلافصل در بارهٔ چند و چون فعالیت سازمان نیست. سازمان با توجه به پیشرفت روند بنیانگذاری «تشکل مشترک حزبی» و وضعیت لحظهٔ آن، با برگزاری کنگره یا از طریق همهپرسی پیرامون گامهای بعدی خود در این زمینه تصمیم میگیرد و برنامهٔ عملی برای مشارکت دادن نیروهای سازمان در تشکل جدید را تنظیم و به روز میکند. باز یا بسته بودن دورهٔ گذار توسط کنگرهٔ سازمان تعیین خواهد شد».